۱۷ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶
کد خبر: 83126454
T T
۰ نفر

پژواك صداي دانشگاه

۱۷ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶
کد خبر: 83126454
پژواك صداي دانشگاه

تهران- ايرنا- جنبش دانشجويي ايران در طول همه دهه‌هاي پس از واقعه شانزدهم آذر، همواره با چهره‌هايي مواجه بوده كه خود را حماسه‌ساز يا ميراث داران آن حماسه تاريخي تلقين كرده و از جايگاه پدران معنوي وضعيت جنبش را در مقايسه با آن حركت قهرمانانه ارزيابي مي‌كنند. آنان علاوه بر تحميل زاويه ديد خويش و اعمال آن در جايگاه هدايت و قضاوت نسل امروز، مي‌كوشند تا اهداف، آرمان‌ها و خصايل آن حركت دانشجويان را در موقعيت كنوني بازتوليد كنند.

در همين ابتداي متن اجازه بدهيد به جاي تبريك روز دانشجو و به كارگيري الفاظ تكراري و مستعمل در طول اين چند دهه با اين جمله حرفم را آغاز كنم كه بي شك يكي از علل تباهي، اميدهاي واهي است و به گمانم ديگر نيازي به يادآوري نيست كه اين اميدهاي ويرانگر نيز محصول ساده انديشي و خودپسندي تاريخي ماست كه با خودفريبي و خوش‌بيني سهل انگارانه و اسراف مايوسانه عجين شده است.

در آغاز و پيش از آن كه به توصيف وضعيت بغرنج جنبش دانشجويي و جايگاه دردناك دانشجو در چشم جامعه بپردازم، رخصت مي‌خواهم به نشانه قدرشناسي از همه دانشجويان وطن دوست دانشگاه تهران كه در روز 15آذرماه سال 32 و روزگار قبل از آن، فرياد اعتراض‌شان را در صحن و حياط دانشكده‌ها بلند كردند و شعارهاي آشناي قيام 30 تير را به هنگام ورود نيكسون(نخست وزير وقت بريتانيا) تكرار و انزجارشان را از كودتاگران داخلي و حاميان خارجي آن ابراز كردند، اداي احترام كنم.

اداي احترام به جايگاه سه شهيد دانشجو و گراميداشت ياد 27 نفر از دانشجوياني كه روز شانزدهم آذر دستگير شدند و تقدير از همه دانشجوياني كه در زير آن گلوله‌باران بي‌سابقه مجروح شدند.

احترام به آناني كه در روز واقعه و به هنگام شليك بي‌امان گلوله‌هاي نظاميان در كلاس‌ها و كريدورهاي دانشگاه، نخستين صداي جمعي‌شان، همان شعار قديمي اهالي كوي و برزن بود كه يك صدا گفته بودند: يا مرگ يا مصدق!

همان دانشجوياني كه در فاصله چند ماه پس از كودتاي 28مرداد و در روزهايي كه هنوز تصاوير نخستين جلسه دادگاه دكتر مصدق كه در روز 27 آبان ماه سال 32 برگزار شد، بخشي از بغض فروخفته معترضان را تشكيل مي‌داد، در كنار بازاريان تهران و اهالي پايتخت پرچم نهضت مقاومت ملي را بر دوش گرفته بودند و در پايان نيز تاسف مضاعف بر آن دانشجويان گرانقدر، زيرا كه امروز و پس از گذر 65 سال از آن روز روايت رفتار، گفتار و مظلوميت‌شان همچنان مهجور مانده است.

**بازخواني سليقه‌اي روايت
غصه اين قصه اينجاست كه حداقل در طول چهار دهه گذشته پس از انقلاب، كه اين روايت به صورت ادواري و پيوسته مورد توجه رسانه ها و فعالان سياسي و دانشجويي بوده است همچنان بخش‌هاي مهمي از آن ناگفته و ناشنيده باقي مانده است.

روايتي مهجور مانده كه در هر دوره به تبعيت و براساس سليقه سياسي مستقر در قدرت، بخش‌هايي از آن حذف يا برجسته شده است. روايتي كه همه انقلابيون سال 57، رزمندگان دهه شصت و حاملان اصلاحات در دهه هفتاد آن را حماسه مي‌خوانند و هم زمان مخالفان سياسي آنان نيز در قطب رو به‌روي آنان با همين الفاظ آن را برگي از تاريخ خودشان به شمار مي‌آورند. شايد حالا و پس از گذشت 65 سال از واقعه، روايت رخدادهاي روز شانزدهم آذر سال 1332 در طول اين شصت سال و فراز و فرودهاي آن مي‌تواند بستر مساعدي براي ادامه اين بحث كه قرار است به رابطه بين جنبش دانشجويي و دانشجو در عرصه شبكه‌هاي اجتماعي بپردازد، بدل شود.

گلايه نخست اين است كه جنبش دانشجويي ايران در طول همه دهه‌هاي پس از واقعه شانزدهم آذر، همواره با چهره‌هايي مواجه بوده كه خود را حماسه‌ساز يا ميراث داران آن حماسه تاريخي تلقين كرده و از جايگاه پدران معنوي وضعيت جنبش را در مقايسه با آن حركت قهرمانانه ارزيابي مي‌كنند. آنان علاوه بر تحميل زاويه ديد خويش و اعمال آن در جايگاه هدايت و قضاوت نسل امروز، مي‌كوشند تا اهداف، آرمان‌ها و خصايل آن حركت دانشجويان را در موقعيت كنوني بازتوليد كنند.

اجتهاد ايشان هم كه با نگاه به بستر زماني، موقعيت پيش‌روي‌شان شكل مي‌گيرد در اغلب موارد با روحيات و خلقيات نسل حاضر در صحن و صحنه دانشگاه متفاوت و متضاد است.

روي ديگر اين تاريخ اين گونه رقم خورد كه تا قبل از دوم خرداد سال76 و در دهه نخست پس از پيروزي انقلاب مردم ايران در سال 57 جنبش دانشجويي در دانشگاه، كه انقلاب فرهنگي و تصفيه برخي عقايد را از سر گذرانده بود بيشتر به يك باشگاه تمريني براي احراز پست هاي مديريتي بدل شد.

پس ازآن و به رغم اينكه حداقل يك دهه تا موعد آغاز پروژه توسعه سياسي دولت آقاي خاتمي زمان باقي بود، عمل جنبش دانشجويي به عنوان پياده نظام احزاب فعال در محيط سياسي آن دوران ايفاي نقش مي‌كرد. رهبران چهره‌هاي سياسي برجسته اين احزاب، عمدتا به هنگام رقابت بر سر تصاحب كرسي‌هاي قدرت، جنبش دانشجويي و بدنه فعال درون آن را در صفحه شطرنج سياه و سپيد خويش مي‌چيدند و در اين مواقع پس از تامل درباره بازدهي سياسي ايشان در رقابت‌ها فرصتي هم جهت طرح مطالبات جوانانه و خام‌انديشانه فعالان جنبش دانشجويي فراهم مي‌شده است. مطالباتي كه اغلب ملهم از برنامه‌هاي راهبردي حزب حامي‌شان بود و جنبه‌هاي شعارگونه و جلوه‌هاي راديكال به خود گرفته بود.

همزمان با بلوغ نسبي و رشد نسبي و شبه صعود جامعه ايران به سوي جامعه مدني، جنبش دانشجويي و فعالان دانشجويي حاضر در بدنه و رأس اين جنبش نيز تكاپوي دروني به سوي هويت‌يابي و هويت‌بخشي خود را آغاز كردند.

**نيمه دوم دهه70 و بسترهاي خودآگاهي
در نيمه دوم دهه هفتاد،همراه با آهنگ اصلاحات وتوسعه سياسي در كشور جنبش دانشجويي نزديك به اردوگاه‌ سياسي اصلاح‌طلبان هم بستر مناسبي يافت تا به خودآگاهي و تقويت ساختار فكري و سازمان سياسي و تشكيلاتي خويش بپردازد. آغاز نهضت مطالعه و بازخواني انديشه‌هاي سياسي توسط فعالان دانشجويي و نگاه به تاريخچه و هويت جنبش از اين زمان كليد خورد. اما اردوگاه‌هاي رقيب نيز در برابر اين طيف از جنبش دانشجويي كه فعالان انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان و وارثان دفتر تحكيم وحدت بودند، علاوه بر سرمايه‌گذاري بر روي بسيج دانشجويي مستقر در دانشگاه‌ها، به فكر راه اندازي و تاسيس تشكل‌هاي سياسي همسو با خود افتادند و آن را در دستور كار قرار دادند.

استقبال بي‌بديل جامعه از مطالبات و آرمان‌هاي مطرح شده از سوي اطلاح‌طلبان موجب شد تا علاوه بر رشد رسانه‌هاي گروهي و مطبوعات غير دولتي، افزايش سطح آگاهي‌هاي سياسي شهروندان هم يكي از محورهاي برنامه دولت باشد.

تقويت نهادهاي مدني به منظور تحكيم بنيادهاي دموكراسي و همچنين رشد مطالبه‌گري شهروندي كه با افزايش سطح آگاهي‌هاي افكار عمومي جامعه توام شده بود، فصل طلايي توسعه شد. جنبش دانشجويي نيز در همين فرصت طلايي توفيق يافت تا بار ديگر هويت مستقل فراموش شده خود را پيدا كرده و اين بار آرمان‌ها و مطالبات مطروحه‌اش با بهره گيري از ظرفيت انديشه ورزي تشكيلاتي و نگرش هاي انتقادي پيراموني اش شكل بگيرد.

سرانجام بلوغ سياسي جنبش دانشجويي كه با نگرش انتقادي به اسلاف و نگاه قياس گونه به اخوان و مشابه‌هاي جهاني‌اش به دست آمده بود، موجب شد تا سرانجام اين جنبش بتواند به رغم سركوب‌ها و تضييقات ومحدوديت‌ها،جايگاه و هويت معنوي خويش را در نقطه‌اي خارج از منازعات رقابت‌هاي سياسي تعريف كرده و به عنوان يكي از اجزاي جامعه مدني، كار سترگ مبارزه با استبداد و پاسداري از دموكراسي و حقوق بشر را به دوش گيرد.

اما بحران بعدي از جايي آغاز شد كه پس از انسداد پروژه سياسي اصلاحات، آش توسعه سياسي هم براي جنبش دانشجويي لب دوز و دهان سوز شد. علاوه بر سركوب فعالان سياسي درون جنبش دانشجويي كه حاملان آرمان ها و مطالبات راديكال شهروندان دموكراسي خواه بودند، ابتدا سياست زدگي وسپس سياست گريزي نسل بعدي دانشجويان بحران‌هاي فزاينده اي را ايجاد كرد.

**هم انديشي درباره جنبش دانشجويي در جامعه شبكه اي
امروز مي‌توان گفت به رغم انسداد سياسي در مسير اصلاحات ساختاري، فرآيند گردش آزاد اخبار واطلاعات كه در فهرست پروژه توسعه سياسي قرار داشت يكي از علل كاميابي تصاعدي جنبش دانشجويي بود.

اما اكنون و در سال‌هاي پاياني دهه نود اغلب كساني كه در سال‌هاي نخست اين دهه به عنوان فعالان دانشجويي شناخته مي‌شدند ودانشجوياني كه در اين سال‌ها وظيفه مديريت و عضويت در شوراهاي مركزي تشكل‌هاي سياسي دانشجويي را بر عهده دارند؛ با نگاهي مايوس و لحني غمگين درباره آينده مبهم جنبش دانشجويي سخن گفته يا گمانه زني مي كنند.

كالبد خسته و روان مجروح آنان كه به دليل تهديدها و تحديدهاي فعاليت جنبش دانشجويي قابل مشاهده است. در آن نگاه مايوسانه ايشان به آينده تشكل‌هاي سياسي دانشجويي و تكاپوهاي نااميدانه و كم بازده براي نجات از انواع و اقسام بحران‌هاي محيطي و محاطي و مشكلات جاري كه روز به روز حلقه محاصره ايشان را تنگ‌تر مي‌كند با همان توصيف، وضعيت بغرنج جنبش دانشجويي امروز ماست. آنان گلايه‌مند هستند زيرا آموخته بودند تا با بهره گيري از شور و نشاط محيط دانشگاه و تلفيق آن با نگاه منتقدانه و مطالبه‌گري آرماني ساز و كارهاي تشكيلاتي و سازماني دانشجويان علاقه‌مند به مشاركت را ساماندهي كنند.

سرمايه اصلي جنبش دانشجويي كه مهم‌ترين عنصر تجلي آرمانگرايي در آن نيز محسوب مي‌شود، مشاركت داوطلبانه دانشجويان و سرمايه انساني و توانمندي فكري اعضاي آن است. حالا آن‌ها با بي ميلي فزاينده نسل جديد براي مشاركت و ايفاي نقش در تشكل‌هاي دانشجويي مواجه‌اند. همچنين آن‌ها روز به روز شاهد ناكامي خويش در انتقال آرمان‌ها و مشي سياسي به نسل جديد هستند.

فعالان حاضر در تشكل‌هاي دانشجويي امروز در خلوت خويش به شدت بيمناكند و چه بسا گمان مي‌كنند كه با پايان دوران تحصيل‌شان گويا دانشجويان نسل جديد، قدرت و تمايل كافي براي تحويل كليد اين خانه را نداشته باشند.

آنان از سياسي گريزي، بي انگيزه‌گي و منفعت‌طلبي نسل پس از خود گلايه دارند و ساختار موجود جنبش دانشجويي را در معرض نابودي و در آستانه تخليه هويت سياسي و فرهنگي و تاريخي مي‌بينند.
بحران مشاركت ، بحران مسوليت پذيري ، بحران امنيت، بحران مديريت، بحران عضويت و ... فهرستي طولاني از مشكلات لاينحلي هستند كه فعالان تشكل‌هاي دانشجويي درنخستين مواجهه آن را ليست مي‌كنند.

فضاي حاكم بر گفت‌و‌گوهاي فعالان نهادهاي دانشجويي و كساني كه حتي پس از پايان تحصيلات با دغدغه‌هاي آرمانخواهي، خود را در كسوت فعالين دانشجويي بازتعريف كرده‌اند، چنان ياس‌آلود و نااميدانه است كه حاجتي به بيان نيست. از سوي ديگر رويگرداني دانشجويان جديد و نسل امروز حاضر در كلاس ها و صحن دانشگاه، از فعاليت‌هاي تشكيلاتي و كارهاي جمعي هدفمند (با تعاريف كلاسيك مورد نظر فعالان دانشجويي) آن چنان گسترده و فراگير شده است كه به گفته بعضي تشكل‌هاي دانشجويي، آنان طي سال‌هاي اخير ناچار شده اند تا در روز 16 آذر با پربايي مراسم مفرح وجنگ شادي و تفريحات جوان‌پسندانه توجه عموم دانشجويان را به مراسم روز دانشجو جلب كرده و ايشان را به حضور در مراسم ترغيب كنند.

شوربختانه تصوير امروز فعالان دانشجويي يعني همان كساني كه پس از پايان ايام تحصيل هم در جايگاه حاملان ارزش‌ها و آرمان‌هاي جنبش دانشجويي زمانه خويش مي‌كوشند تا به تحرك تشكل‌هاي سياسي و نهادهاي صنفي مستقل دانشجويي ياري رسانند و دانشجويان آرمانخواه در ميان همكلاسي‌هاي‌شان مسوليت راهبردي و مديريت تشكل‌ها را برعهده دارند اين گونه است: پرونده‌هاي قضايي نيمه باز و احكام طولاني زندان و سوسابقه در كنار ناكامي‌هاي سياسي و در برخي از موارد هم عقب ماندگي و نارضايتي از زندگي شخصي و وضعيت تحصيلي؛ به راستي آيا اين فرجام وطن دوستي، نقد خيرخواهانه و پاكي از گزندهاي احتمالي كرسي‌هاي قدرت سياسي است؟

**مصايب و راهكارهاي برون‌رفت
در اينجا مي كوشم با اشاره‌اي مختصر به خطاهاي راهبردي فعالان دانشجويي و دانشجويان فعال در تشكل‌هاي سياسي و صنفي‌، پيشنهادي را نيز براي خروج از اين ركود و عبور از اين بن‌بست مطرح كنم.
تصور مي كنم خطاي بزرگ همه اين دانشجويان ناكام شده از دلمردگي فضاي عمومي حاكم بر فعاليت دانشجويي همچنان در اشتباه آنان در نحوه نگرش به كاركردهاي امروزي جنبش دانشجويي و پافشاري بر استفاده از محصولات تشكل‌هاي دانشجويي به مثابه يك سازمان سياسي است.

اگر چه اين سازمان هاي سياسي مدنظر كنشگران امروزنيت تصاحب قدرت سياسي را ندارد اما انتظار آنان اين است كه برون‌داد تكاپوي‌شان محصولي براي پاسباني از آرمان‌هاي سياسي و مطالبه‌گري منتقدانه و راهبردهاي سعادتمندانه براي گسترش خير عمومي از طريق اثر گذاري مستقيم بر قدرت سياسي مستقر است. حتي دانشجويان تحول خواه، دانشجويان دموكراسي‌خواه، دانشجويان سوسياليست، دانشجويان ليبرال، دانشجويان سوسيال دموكرات و ... همگي در بهترين حالت جنبش دانشجويي امروز را در قد و قواره يك جنبش سياسي با پتانسيل‌هاي راهگشا تصور مي‌كنند و پس از ناكامي‌هاي‌شان، مايوسانه آن را ترك مي‌كنند.

امروز نمي‌توانيم منكر تحولات ساختاري و تغيير هژموني‌هاي حاكم برجوامع بشر باشيم.تحولاتي كه ملهم از همان انقلاب عصرديجيتال و فراگير شدن اينترنت و شبكه‌هاي اجتماعي است. شبكه‌هاي اجتماعي علاوه بر ايجاد برخي تغييرات در تعاملات بين شهروندان منجر به دگرگوني بخش بزرگي از مفاهيم زيست جمعي جهان كوچك كنوني نيز شده اند.

به اين دليل و با نگاهي به تجربه‌هاي رخ داده در عصرفيسبوك ،يوتيوپ و توييتر، انتظار مي‌رود تحليل‌گران جنبش دانشجويي ايران نيز ارزش‌ها و مفاهيم عصر جديد را كه در قالب عصر شبكه‌هاي اجتماعي شناخته مي‌شوند، شناسايي و بارويكرد بومي گرايانه بازتوليد كنند.

امروز سياست ورزي شهروندان در چارچوب جنبش‌هاي اجتماعي تحول‌خواهانه و بهبودي‌طلبانه آنان تبلور يافته است. به طوري كه مي‌گويند اكنون عمومي‌ترين كار جنبش هاي اجتماعي فشار به مقامات دولتي و حكومتي براي تحقق مطالبات اجتماعي است. پس جنبش دانشجويي هم نيازمند بازتعريف است. وقتي جنبش دانشجويي از دريچه يك جنبش اجتماعي با تعاريف و استانداردهاي جنبش‌هاي اجتماعي جديد بازتعريف و بازسازي شود، شايد دانشجويان بي‌انگيزه و مسئوليت گريز و نيروهاي فردگراي كنوني موجود در دانشگاه‌ها بتوانند رابطه اي نزديك‌تر و صميمانه‌تر با آن برقرار كنند، زيرا كه اين جنبش‌هاي اجتماعي، معمولا به صورت چند وجهي بروز مي‌كنند و به سادگي هم قابل سركوب نيستند.

عبور از تعاريف كلاسيك جنبش دانشجويي و چشم‌پوشي از كاركردهاي آن به عنوان يك سازمان سياسي، تسهيل كننده مسيرحركت به سمت جنبش دانشجويي ايران در جايگاه يك جنبش با تعاريف مدرن است.

از آغاز سخن وعده كرده بودم كه از اميدهاي واهي پرهيزكنيم و اكنون ضرورت وفاي به همان عهد نخستين، مرا وادار مي‌كند تا بگويم براي مشابه سازي جنبش‌هاي جهاني مطالعه شده به قصد بهره‌گيري از تحربيات خاورميانه اي و چگونگي شكل‌گيري جنبش‌هاي جديد اجتماعي در بهار عربي استفاده كردم. تجربه تونس ، تجربه مصر،تجربه ليبي، تجربه وال استريت و ... نمونه‌هاي متاخير جنبش‌هاي جديد اجتماعي هستند كه اكثريت با عامليت دانشجويان جلو رفته و شكل گرفتند.

گرچه امروز پس از سپري شدن يك دهه از فراز و فرود اين جنبش‌ها سرنوشت دست آوردها و نتايج آن‌ها در جوامع مبهم است وليكن شباهت بسيار زياد روانشناسي اجتماعي حاملان و عاملان آن جنبش‌ها در كنار تشابه فرهنگي و اجتماعي جوامع خاورميانه‌اي كه در عصر شبكه‌هاي اجتماعي متحول شده اند، ضريب انتخاب من را افزايش داده است. امروز اغلب جامع شناسنان معتقد هستند جامعه ايران در شرايط جنبشي است و از اين منظر جنبش هاي اجتماعي كارآمد پايه‌گذار تحولات آتي كشور هستند. روزي كه جوانان مصري با صفحه فيسبوك و كمپين «ما همه خالد هستيم» از دل جمع جوانان ششم جولاي به خيل عظيم هفتاد هزار نفري 25 ژانويه در ميدان التحرير رسيدند. كمتر كسي «اسما» دختر دانشجوي مصري را كه از فعالان اين جمع بود مي شناخت.

زماني كه شبكه‌هاي اجتماعي و بسترهاي ديجيتال براي تعاملات شهروندي به باشگاه همفكري و اتحاد تونسي ها مبدل شد كمتر كسي سرعت پيشرفت تحولات بعدي آن را باور مي‌كرد. به هرحال جنبش هاي اجتماعي كنوني در قالب جنبش‌هاي اجتماعي شبكه اي شده طبقه بندي مي شوند، گونه اي جديد از تحولات اجتماعي كه چه بسا با الهام از سازوكارها، رهيافت‌ها و بهره مندي از تجربيات جهاني آن، بتوان راه نجات جنبش دانشجويي راكد و آفت زده كنوني ايران را پيدا كرد و از اين طريق به سرمنزل مقصود رسيد.

منبع: روزنامه قانون؛ 1397،9،17
گروه اطلاع رساني**2059**2002
۰ نفر