از بیل بنی‌اسد تا بیل اهالی خوسف
آیین بیل‌زنی در شهر خوسف

امروز نوزدهم شهریور است و دهم محرم. سومین روز سفر فرا رسیده و طبق آنچه از تهران برنامه ریختم، حالا باید راهی جایی شد که این سفر اصلا به‌خاطر آن شکل گرفت. جایی شنیده‌ام که نام خوسف منسوب به منطقه‌ای در گرجستان است و شهر فعلی را هم گرجی‌های مهاجرِ تاجر شکل داده‌اند؛ العهدة علی الراوی، اما همین‌قدر می‌دانم که شهری است با پیشینه پیش از اسلام، با قنات‌های بسیار است و گل‌های نرگسش هم معروف است.

خوسف شهر کوچکی است و چند موضع توابع دارد و آب آن از رودخانه باشد و دیها را آب از کاریز باشد و در آنجا همه نوع انتفاعی حاصل آید.

نزهه‌القلوب/ حمدالله مستوفی

خوسف در غرب بیرجند واقع شده و با آن ۳۳ کیلومتر فاصله دارد و در گذشته در منطقه کهن قُهستان واقع بوده است. حسین تماس گرفت و چون خودش گرفتار خانواده بود، آژانس دنبالم آمد و گفت تو زودتر برو و من ظهر خودم را به تو می‌رسانم. ماشین آمد و زدیم به جاده. در مسیر، پادگان ۰۴ امام رضا (ع) بیرجند را هم که معروف است و رفقای سربازم خداخدا می‌کردند در تقسیم به آنجا نیفتند دیدم.

راننده آژانس که در مسیر متوجه شد در خوسف کسی را نمی‌شناسم، به یکی از مشتریانش که اهل خوسف بود زنگ زد و گفت مسافری دارم که خبرنگار است و هوایش را داشته باش.

حکایت نخل سیدالشهدا و بیل‌های بنی‌اسد

شهر تقریبا دو بخش دارد و بافت تاریخی آن کمی از شهر جدید فاصله دارد و همین‎جا هم هست که مراسم عاشورا برگزار می‌شود. وقتی رسیدیم، آقا رضا منتظر بود و مرا به میدان قتلگاهِ خوسف بود، همان‌جا که قرار بود عزاداری انجام شود. نخل را دیدم، بر زمین مانده و آن‌لحظه، یکی‌دو نفر از اهالی گِردش جمع شده بودند، تیمناً و تبرکاً.

در مسیر از کنار یک آب‌انبار رد شدیم و نامش آب‌انبار حاج‌رفیع. ثبت ملی شده بود اما خشکش کرده بودند و از آن استفاده نمی‌شد، لابد برای اینکه حفظ شود. در میان اهالی، به حوض انبار پایین شهر هم معروف بود و یکی از پیرمردها می‌گفت ۳۵۰ سال قدمت دارد و ظرفیت آن ذخیره ۴ شبانه‌روز آب بوده است.

من دنبال کسی بودم از قدیمی‌های خوسف که شان نزول آیین عاشورا در این شهر را خوب بداند و شرح دهد. آقا رضا - که خدا خیرش بدهد با اینکه در آشپزخانه و برای ناهار عاشورا مسئولیت داشت، تا کسی را پیدا نکردم همراهی‌ام کرد - مرا به مسجد جامع برد. اینجا هم مسجدش حسابی تاریخی بود و حیرت‌انگیز. بنایش در دوره تیموری گذاشته شده و قاجارها مرمتش کرده‌اند. مسجد دو ورودی غربی و شرقی داشت و دو شبستان به نام‌های عبدالخالق و ملاعلی‌اکبر خیلی قدیمی‌تر است. با اینکه سقف خیلی هم بلند نبود، ستون‌های مسجد چهارضلعی و بسیار قطور بود. وقتی رسیدیم، هنوز اذان نشده بود و عده‌ای خود را برای نماز ظهر آماده می‌کردند.

خلاصه بعد از پرس‌وجوها به یکی از پبرمردان متنفذ این شهر رسیدیم که بهترین کس برای شرح «بیل‌زنی» در خوسف بود. او چنان‌ حال عجیبی داشت که وقتی داشت تعریف می‌کرد قطرات اشک بر گونه‌اش می‌لغزید. گفت که آیین بیل‌زنی در خوسف که به ثبت ملی هم رسیده است، به گذشته‌های دور یعنی حدود ۲۵۰ سال پیش بازمی‌گردد و یادآور عزاداری و تلاش طایفه بنی‌اسد در صحرای کربلا است که پس از سه شبانه‌روز در میان حزن و اندوه، پیکر مطهر شهدا را با بیل یا ابزار دیگری که در دست داشتند به خاک سپردند.

او گفت که اهالی، به‌ویژه کشاورزان، بسیار به این آیین و صحت و دقت در برپایی آن پایبند هستند. چنان‌که قدیمی‌ها می‌گویند وقتی برگزاری آن در سال ۱۳۲۷ ممنوع شد ، آن سال همه محصول کشاورزان خشک شد و در نتیجه، آن‌ها بیل‌زنی را منشا خیر و برکت و باعث محفوظ‌ماندن محصولات کشاورزی از بلیات انسانی و طبیعی می‌دانند.

برای برپایی مراسم بیل‌گردانی و بیل‌زنی از دو هیئت شهرستان خوسف دو دسته ۱۵ نفری آماده بیل‌زنی می‌شوند و هر یک از نفرات بیل به دست، دایره‌وار و به‌هم‌چسبیده بیل‌هایشان را به طرف آسمان می‌گیرند و در هنگام حرکت، هریک از نفرات به هوا می‌پرد و تیغه بیلش را به بیل‌های دیگر می‌زند و همه با هم یکصدا «حیدر علی» می‌گویند. به‌هم خوردن بیل‌ها در روز عاشورا نماد رویارویی لشکریان کفر و لشکریان امام حسین (ع) است.

و همچنین اضافه کرد که نخل‌ها و دسته‌های سینه‌زنی، زنجیرزنی و بیل‌زنی از محل استقرار هیئت خود به‌سمت خیابان شهید مطهری به حرکت درمی‌آوردند و با عزاداری، نوحه‌سرایی و مرثیه‌خوانی و سردادن شعارها و نوحه‌ها، با نظم خاصی وارد قتلگاه حسینیه صاحب‌الزمانی می‌شوند و به اجرای مراسم می‌پردازند.

با او خداحافظی کردم و حالا باید فرمانده انتظامی خوسف را پیدا می‌کردم که اجازه دهد به پشت بام مشرف بر میدان قتلگاه بروم چون هرسال خیلی‌ها می‌رفتند و حالا جلویش را گرفته بودند و کسی حق نداشت بالا برود. خلاصه با پیش این و آن رفتن، بعد از نماز ظهر، هنگامِ خروج از مسجد جامع پیدایش کردم و مجوز داد. واسطه رسیدن به او، جوانی بود به نام ابوالفضل سیفی. هم‌سن و سال خودم بود. اصالتا خوسفی بود و در بیرجند فروشگاه فروش مبل و کمد و تخت داشت. بعد از آن نیز با هم به حسینیه صاحب‌الزمانی رفتیم و ناهار عاشورا نصیب‌مان شد.

به پشت بام رفتم و ناگفته نماند دیدن بافت تاریخی خوسف از آن نما واقعا فوق‌العاده بود و خانه‌ها و کوچه‌ها حس خوبی داشتند. ساعتی در سایه‌ای نشستم تا دسته‌های عزادار رسیدند. بیل‌زنی و نخل‌گردانی درست همان جوری بود که ؟؟؟ گفت. لحظه برخورد بیل‌ها و صدایی که از آن ساطع می‌شد، حالی عجیب داشت و حزنی غریب.

مراسم که یک ساعت پس از نماز ظهر  آغاز شده بود، حدود ساعت چهار و نیم عصر تمام شد. با حسین صحبت کردم. عذر خواست که نمی‌تواند بیاید و باز هم آژانس دنبالم آمد. چون هر دو مسیر منتهی به قتلگاه مسدود بود، کمی پیاده رفتم تا ماشین برسد.

صاحب خاوران‌نامه و نرگس‌زارها

آرامگاه ابن‌حسام خوسفی 

از راننده خواستم که مرا به آرامگاه ابن‌حسام خوسفی ببرد. نام او و منظومه خاوران‌نامه او را از کتاب ادبیات یکی از یکی از سال‌های دبیرستان به یاد داشتم. او شیعه بود و همین اثرش منظومه‌ای دینی و مصنوع است که در بحر متقارب و به وزن شاهنامه فردوسی سروده شده‌ و به جنگ‌های امیرالمومنین اشاره دارد.

نوشته‌اند ابن‌حسام که شغلش دهقانی بود و اهل فضل و زهد، در قصیده نیز حرفی برای گفتن داشته و نوشته‌اند که از انوری، ظهیر فاریابی، خاقانی شروانی و سلمان ساوجی تأثیر گرفته‌ است. او در سال ۸۷۵ قمری درگذشت و تنها ۴۵ سال بعد، برایش مزاری ساختند. آرامگاه او که بنایی هشت‌ضلعی با گنبدی شبیه کلاه‌فرنگی است، بر بلندای یک تپه و در کنار رودی و در میان دشت باصفایی واقع است و نرگس‌زارها هم خوب پیداست اما افسوس که درِ آرامگاه بسته بود. دولتشاه سمرقندی در تذکره‌الشعرای خود درباره او نوشته است: «از دهقنت نان حلال حاصل کردی و گاو بستی و صباح که به صحرا رفتی تا شام اشعار خود را بر دسته‌بیل نوشتی».

امشب شام غریبان بود و پارک مجاور ساختمان ایرنا پر بود از دختر و پسرهایی که با هم آمده بودند و مراسم را اجرا می‌کردند. طبیعتا در چنین شبی نه از نذری خبری هست نه جایی باز هست که بشود رفت و شام خورد. متوسل به رستوران هتل جهانگردی بیرجند شدم.

بخش چهارم سفرنامه بیرجند: روستای هدف گردشگری اجازه ساخت بوم‌گردی ندارد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha