بررسی و فهم سیره عملی اهلبیت در دوران حیات خود در جامعه اسلامی که قدرت تحت اختیار شیعیان نبود و جامعه پیشتر به گروهها و فرقههای متعددی تقسیم شده بود، مهمترین منبع برای شناخت رفتار و عملکرد مناسب برای پیروان بعدی آنها در زیستن در جامعهای است که متنوع و نیازمند همگرایی و وحدت است. در این زمینه یکی از مهمترین مصادیق معرفتی شناخت رویکرد اهل بیت، سیره امام علی(ع) است. زیرا نقطه اختلاف فرق اسلامی بعد از مرگ پیامبر (ص) مبحث جانشینی آن حضرت بود که به اعتقاد شیعه حق و سزاوار امام علی (ع) بود. در اینجاست که مواجهه خود امام علی (ع) با این اتفاق و سلب حق، اولیترین نقشه راهنمایی و روشن کننده راه مدعیان پیروی از آن امام والامقام است که پیروان مبادا روزی به اصطلاح مشهور، از پاپ کاتولیکتر شوند.
به همین مناسبت بخشهایی از کتاب امامان شیعه و وحدت اسلامی (انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب) تالیف علی آقانوری استاد شیعهشناسی دانشگاه ادیان و مذاهب قم را بررسی میکنیم. در بخش دوم شناخت سیره امام علی (ع) در قبال بحث اختلاف امت اسلامی دو موضوع «مساعدت فکری و تصحیح اشتباهات حقوقی و قضایی» و «مشاوره و کارشناسی نظامی» را مرور خواهیم کرد.
مرور این مباحث نشان میدهد اطلاق عنوان «بنیانگذار تقریب بین مذاهب» از سوخی برخی برای امام علی (ع) پُربیراه نیست و بیانگر آن است ایشان بهرغم گلایهها و شایسته دانستن خود برای خلافت، با چه فداکاری و گذشتی بحث وحدت جامعه اسلامی را اولیتر از پیگیری و مطالبه حق خود دانست و خدشه وارد شدن به تحکیم جامعه نوپای اسلامی را به هیچ وجه روا نشمرد. آنچه باید نصبالعین همه مدعیان شیعی آن حضرت در همه زمانها در انتخاب بین تقریب یا تفرقه، وحدت یا واگرایی باشد.
برخورد حکیمانه امام علی(ع) در جریان شورش بر عثمان
به اتفاق عموم راویان شیعی و اهل سنت، خلیفۀ سوم در چگونگی حکومت و استفاده از قدرت، در مقایسه با دو خلیفه پیشین، تفاوت های بنیادین داشت. خلافت دو خلیفه نخست اگرچه از کاستی ها و نقاط منفی برخوردار بود، اما این ویژگی بارز را نیز داشت که آنان نه افراد قبیله خود را بر مقدرات مسلمانان مسلط کرده بودند و نه در حیف و میل بیت المال، دست گشادهای داشتند. اما عثمان برعکس، نه تنها بیت المال را از آن خود ساخته بود و اعتراض ها را نیز با خشونت پاسخ میداد، بلکه امور حکومتی را به افراد خانواده و قبیله خود (بنی امیه) سپرده بود. علت اصلی خشم و شورش ها و انصار که منجر به قتل وی شد نیز همین بود. این واقعه مهم و پیرامون آن، با عنوان «فتنه بزرگ» (الفتنة الکبری) شناخته شد. متهم شدن علی(ع) به قتل عثمان از یک طرف، و به دنبال آن، باجخواهی فرصت طلبیهای معاویه به بهانه قتل خلیفه، موجب شد که آن حضرت از همه بیشتر، درباره عثمان سخن به میان آورد و بارها خود را از شرکت در قتل وی نیز تبرئه کند. جالب توجه اینکه امام (ع) در خطبه شقشقیه، که اوج اعتراض و شکایت او است، وقتی از خلفای قبلی گله میکند، توجه مخاطب را به نامهربانی شیخین (عمر و ابوبکر) به حقوق خویش معطوف می سازد، اما به عثمان که میرسد، سخنانش از نوع دیگری است: «خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی، دو پهلو را آکنده و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند و بیت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر که مهار برد و گیاه بهاران چرد. چندان اسراف ورزید که کار به دست و پایش پیچید و پرخوری، به خواری و خواری، به نگونساری کشید».(نهجالبلاغه، خطبه ۳)
آن حضرت انتقادهای دیگری نیز از عثمان دارد که نوعا مربوط به عملکرد خارج از مسئولیت و فسادهای حکومتی وی می باشد. با این همه، امام علی (ع) در مقایسه با دیگر خلفا، دلسوزی و خیرخواهی بیشتری نسبت به عثمان به خرج داد. عثمان در جریان شورای شش نفره و با عنایت به بافت ویژه اعضای این شورا، به خلافت رسید. با اینکه امام به تبانی در آن شورا به خوبی واقف بود، ولی از سیره وحدت طلبی در آن زمان، که آن را یک وظیفه دینی می دانست، عدول نکرد. آن حضرت به هنگام بیعت با عثمان فرمود:
خوب می دانید که من از همه کس برای خلافت شایسته ترم و به خدا سوگند، تا هنگامی که اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و در هم نریزد و به غیر از من به دیگری ستم نشود، همچنان خاموش خواهم بود. و این کار را به خاطر آن انجام می دهم که اجر و پاداش برم و از زر و زیورهایی که شما به سوی آن می شتابید، زهد و پارسایی نموده باشم» (همان، خطبه ۷۵)
هنگامی که مردم به خاطر فساد و حاکمیت عثمان بر او میشورند، عثمان پیغام میدهد که آن حضرت از مدینه خارج شود. وی گمان میکرد پیغام می دهد که مردم چون علی را می خواهند، با او مخالفت میکنند. در عین حال، امام علی(ع) درخواست وی را اجابت میکند و از مدینه خارج می شود؛ و باز وقتی عثمان خلأ وجود آن حضرت را احساس می کند، دستور بازگشت او را میدهد؛ تا جایی که با تکرار این رفتار، اعتراض امام علی (ع) بر می انگیزد.(همان، خطبه ۲۳۵) امام به پیامدهای فتنهانگیز قتل عثمان و بهانهجوییها و اختلافات سیاسی و فکری بعد از آن، به خوبی واقف بود؛ از این جهت و در راستای خیرخواهی برای اصل خلافت و همبستگی امت، و نه گرایش عاطفی و قلبی به عثمان، یک بار نزد وی میرود و بدو میفرماید: «مردم پشت سر من اجتماع کردهاند و مرا برای میانجیگری به نزد تو فرستادهاند. به خدا سوگند، نمیدانم به تو چه بگویم؟! من چیزی درباره حوادث سیاسی و رفتارهای کارگزاران حکومتی سراغ ندارم که تو از آن بیخبر باشی و ترا به راهی (همچون ضرورت برقراری عدالت اجتماعی و جلوگیری از حزب گرایی و قبیله گرایی) راهنمایی نمیکنم که تو از آن بی خبر باشی. آنچه ما میدانیم، تو میدانی. ما موضوعی را پیش نگرفته ایم که تو را از آن آگاه سازیم و چیزی را در پنهان نیافتهایم که آن را به تو رسانیم. آنچه (درباره مخالفتها و رخدادهای سیاسی - اجتماعی) ما دیدیم شنیدیم، تو هم دیدی و شنیدی و در مصاحبت رسول خدا(ص) بوده چنان که ما بودیم (و شیوه حکومت وی را میدیدیم). ابوبکرو۲ عمر در عمل به حق، از تو سزاوارتر نبودند... . مباد که پیشوای مقتول این امت باشی که با قتل او، درِ کشتار و خونریزی تا روز قیامت باز میشود، امر اسلام بر امت مشتبه میشود و فتنهها بر میخیزد (همان گونه که پیراهن خونین وی، شعار و بهانه هر آشوب و فساد، و حتی منجر به شهادت خود آن حضرت شد)، حق را از باطل تشخیص نمیدهند و در موج آشفتگی غرق می شوند». (همان، خطبه ۱۶۴)
از این رو در جریان شورش و اعتراض علیه عثمان، که گروهی از اهالی مدینه، مصر و کوفه آن را آغاز کردند، امام علی (ع) تمام کوشش خویش را به کار برد تا خشونت و درگیری رخ ندهد. بنا به نقل طبری: «وقتی مصریان به مدینه نزدیک شدند، عثمان از قصد آنان آگاه گردید و خود شخصاً به منزل امام علی (ع) رفت و از او تقاضای کمک کرد. آن حضرت به خواهش عثمان پاسخ مثبت داد و با تعدادی از مهاجران و انصار، به اصلاح میان انقلابیون و عثمان اقدام کرد و پس از رفت و آمدها و مذاکرات متعدد، سرانجام عثمان به خواست انقلابیون تن در داد و قراردادی را امضا کرد؛ حتی بر منبر رفت و از خطاهای گذشته توبه نمود. مصریان نیز قرارداد را پذیرفتند و راهی مصر شدند». (تاریخ طبری، ج۳، ص ۳۷۰)
در رخداد محاصره عثمان توسط مردمی که به تنگ آمده بودند، و به کشته شدن عثمان نیز منجر شد، امام علی (ع) از عملکرد خود چنین یاد می کند: «به خدا قسم بدان گونه از وی دفاع کردم تا جایی که ترسیدم گناه کار به حساب بیایم».(نهج البلاغه، خطبه ۲۴۰)
تاریخ نویسان، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را از معدود افرادی نام برده اند که در ایام محاصره عثمان، فعالانه از او دفاع، و از جان او حفاظت می کردند؛ تا آنجا که می نویسند: «حسن بن علی (ع) در روز قتل عثمان بر در خانه او ایستاده و از وی دفاع کرده بود، تا حدی که پیکرش از خون رنگین شده بود. او در دفاع از عثمان، نبرد سختی نمود؛ به طوری که خود عثمان او را باز می داشت، ولی او همچنان به دفاع ادامه میداد و جان خود را برای او خطر می انداخت، و این در همان موقعیت خطیری بود که دیگران به عثمان حتی نزدیک نشده و خویشاوندانش او را واگذاشته بودند.... علی(ع) با همه خشم و نارضاییاش، دو پسر خود (حسن و حسین) را با آن آبرو و اعتباری که در جامعه مسلمانان داشتند، و همچنین خدمتکارانش را فرستاد تا از پیشامدهای غیرعادلانه و خصومتآمیز، جلوگیری کنند و هنگامی که خبر یافت مردم، خانه عثمان را محاصره کرده و از رسیدن آب به وی ممانعت نموده اند، سه مشک آب برای وی فرستاد و به حسن و حسین گفت شمشیر تان را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و مگذارید کسی به او آسیب رساند. در این جریان، پیکر حسن بن علی از خون رنگین شد و قنبر، غلام علی، مجروح گشت».(صلح امام حسن، ص ۱۲۰-۱۲۲)
سیره وحدت طلبانه امام (ع) در دوران خلافت خویش
چگونگی روابط، برخوردها و نوع نگاه متقابل مردم و حاکمان، یکی از برجسته ترین نمودها، عوامل و زمینههای ظهور و بروز وحدت و یا تفرقة اجتماعی - مذهبی است. آنچه در مباحث قبلی درباره سیره وحدت طلبانه امام بازگو شد، مربوط به دورانی بود که امام نه تنها در مسند قدرت سیاسی نبود، بلکه گاهی در مظان اتهام و مورد تهدید نیز واقع می شد؛ از این روی به طور تلویحی، برخی وحدت طلبی آن حضرت را در دوران خلفا، ناخواسته و از ناچاری می دانند؛ هر چند نمی توان برای مواردی مانند پیشگامی در راهنماییهای فکری، نظامی، قضایی، شرکت در جمعه و جماعات و یا نامگذاری اسامی برخی از فرزندان خود به نام خلفا، وجهی برای ترس و تقیه پیدا کرد. آن حضرت بعد از به دستگیری خلافت و قدرت میتوانست با دست باز عمل کند، اما با ملاحظه سخنان و سیره برخورد وی با مردم و از آن بیشتر با مخالفان سیاسی، به روشنی به دست می آید د وحدت طلبی و اهتمام آن بزرگوار به حفظ امنیت اجتماعی و نظام اسلامی در این دوره بیشتر از قبل بوده است. درست است که آن حضرت در ایام خلافت و پیش، در مقایسه با دوران سکوت، شاید به جهت رفع برخی از موانع سیاسی -اجتماعی، عنایت بیشتری به بیان حقوق از دست رفته خود نشان داد و بیش از پیش به تبیین مقام و جایگاه اهل بیت پرداخت، اما با این همه، نمیتوان از توجه ویژه وی به ملاحظات مذهبی و عاطفی دستهای از مسلمانان، و نیز تلاش او در جلوگیری از زنده شدن خاطرات تلخ گذشته و سوء استفاده دشمنان اسلام و پیامبر (ص)، چشم پوشی کرد.
عنایت ویژه امام (ع) به وحدت اسلامی در این دوره، از زوایای مختلف دیگری نیز گزارش شده است؛ از جمله: نوع بر خورد آن حضرت با رعایا و اقسام مخالفان، راهکارهای آن حضرت در هدایت و تربیت سیاسی و اجتماعی و مذهبی، و چگونگی تلاش وی در همبستگی بیشتر جامعه، که بررسی این موارد مجال دیگری می طلبد. آنچه در اینجا مد نظر است، تنها اشاره به این نکته است که حفظ وحدت و امنیت اجتماعی مؤمنان، از مبانی و اولویت های حکومتی آن حضرت بود؛ به گونه ای که می توان هم قهر و خشونت، و هم صلح و آشتی و مدارای وی را، بر محور این هدف دانست. امام حتی عامل اصلی برخورد خونین با اصحاب جهل جلوگیری از اختلاف و تفرقه امت میدانست و گفت با آنان می جنگم به خاطر اینکه جماعت را بر هم زده و بیعت را شکسته اند(موسوم الامام علی بن ابی طالب، ج۵، ص۱۴۴). آن حضرت بعد از به دست رفتن قدرت، تفاوتی میان اطرافیان و حامیان قبلی خود و کسانی که با خلفای پیشین بیعت کرده بودند، قائل نشد؛ مسلمانان را به خودی و غیرخودی، شیعه و سنی تقسیم نکرد؛ گو اینکه از جهتی شهروندان را به دو گروه مسلمان و غیر مسلمان (اما اخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق) تقسیم کرد، اما رحمت و خوشرویی و مهربانی را نسبت به همه همنوعان (مسلمان و غیرمسلمان) لازم دانست؛ چرا که نگاه او مبنی بر کرامت نوعِ انسان، به ما هو انسان بود. در واقع، وی به امری فراتر از «برادری ایمانی»، یعنی «برادری انسانی» و برابری در آفرینش می اندیشید.
البته مسلمانان در زمان خلافت وی، بیش از گذشته دچار تشتت و تفرق و خونریزی شدند، اما چنین پدیده ای ثمره ویژگی های روحی، اجتماعی و کم ظرفیتی جامعه اسلامی است که از قبل به جا مانده بود، و نه به اراده و اختیار شخصیتی که زهد و بی توجهی خود را به مقامات دنیوی، در طول دوران قبل از خلافتش به اثبات رسانده بود. صبر و تحمل و چشم پوشی آن حضرت در برابر امتناع کنندگان از بیعت (قاعدان) و انواع مخالفتها و اعتراض های کسانی که به براندازی حکومتش میاندیشیدند، عدم تعقیب معاندان فراری، خودداری از شروع جنگ تا آنجا که ممکن بود، و نیز اهتمام به رعایت حقوق شهروندی مخالفان و معترضان، از راهکارهایی است که آن، بنیان وحدت جامعه، پایه ریزی می شد. موارد فوق، حکایت از این که تمامی تلاش امام بر این استوار بود که نا امنی و تفرقه و دسته بندی روزگار، به نام او ثبت نشود. جالب است بدانیم که آن حضرت دلیل حتی برای پذیرش خلافت نیز، چنین بیان می کند: ترسیدم اگر تقاضا را (برای تصدی خلافت) نپذیرم، در بین مردم اختلاف بیفتد.(بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۲۱)
در اینجا به چند نمونه از برخورد وحدت طلبانه آن حضرت با ناراضیان و شورشیان داخلی، اشاره می شود
*وقتی خبر آوردند که عایشه به همراه طلحه و زبیر، از مکه روانه بصره شده است، امام مردم را در جریان امر گذاشت و فرمود: «ساصبر مالماخف علی جماعتکم و اکف أن کفوا و اقتصر علی ما بلغنی؛ تا آنجا که برای وحدت مسلمانان احساس خطر نکنم، صبر می کنم و اگر آنان دست نگه دارند، با آنان کاری ندارم و آن را پیگیری نخواهم کرد». سپس آن حضرت تا آنجا که ممکن بود، با خوارج به نرمی برخورد کرد.(کامل ابناثر، ج۲، ص ۳۹۳)
* هنگامی که امام برای سرکوب شورشیان، به ناچار به سمت بصره حرکت کرد، اعور بن سنان از آن حضرت پرسید: برای چه به بصره می رویم؟ امام فرمود: برای ایجاد آشتی و خاموش کردن آتش دشمنی. شاید خداوند به وسیله ما، وحدت امت را برگرداند و شعله جنگ فروکش کند... . تا وقتی که جنگ را شروع نکنند، ما با آنان کاری نداریم.
* پس از جنگ جمل، اظهار نظری درباره عایشه می کند و در آخر می فرماید: با وجود آنچه گفتم، عایشه احترام گذشته را دارد و حسابش با خداست».(نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶)
* در جنگ صفین، هنگامی که شنید گروهی به شامیان دشنام میدهند، فرمود: «دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید، ولی اگر به توصیف اعمال و بیان حالشان بپردازید، سخنانتان به صواب نزدیک تر و عذرتان پذیرفته است. به جای آنکه دشنامشان دهید، بگویید: بار خدایا، خونهای ما و آنها را از ریختن نگه دار و میان ما و ایشان آشتی انداز و آنها را که در این گمراهی هستند راه بنمای؛ تا هر که حق را نمی شناسد، بشناسد، و هرکه آزمند گمراهی و دشمنی است، از آن بازایستد».(همان، خطبه ۲۰۶)
* هنگامی که خوارج در برابرش خروج کردند و به مبارزه برخاستند، آن حضرت فرمود: «من حکومت خدا را درباره شما انتظار دارم».(نهجالبلاغه، خطبه ۴۰) و به جای استفاده از سلاح تکفیر، آنان را مسلمان (برادران مسلمان عصیانگر!) معرفی کرد.(وسایل الشیعه، ج۱۱، ص ۶۲)
ابن ابی الحدید با اشاره به مواردی از حلم و گذشت امام میگوید: «اما در خویشتن داری و گذشت، علی از همه مردم نسبت به گناه، خویشتن داری نسبت به خطاکار، با گذشتتر بود. درستی سخن ما در جنگ جمل آشکار شد، آن گاه که دستش به مروان بن حکم که از همه مردم به ایشان دشمن و کینه بیشتری داشت رسید و از او در گذشت. چنان که عبدالله بن زبیر در برابر همه مردم به ایشان ناسزا میگفت و با این حال، وقتی در جنگ جمل امام به او دست یافت و او را اسیر گرفت، از او درگذشت و فرمود: برو دیگر تو را نبینم! و بیش از این، چیزی به او نفرمود. و پس از جنگ جمل، در مکه به سعید بن عاص که دشمن او بود، دست یافت و از او روی برگرداند و چیزی به او نگفت. و می دانید که عایشه با ایشان چه کرد، اما وقتی به او دست یافت، گرامیش داشت. مردم بصره با ایشان جنگیدند و به روی او و فرزندانش شمشیر کشیدند و او را دشنام دادند و نفرینش کردند اما هنگامی که امام بر آنها پیروز شد، با شمشیر با آنان روبه رو نشد؛ بلکه جارچیان ایشان در میان لشکر آواز سر دادند: هیچ فراریای تعقیب نشود و به هیچ مجروحی حمله نشود و هیچ اسیری کشته نشود و هرکس سلاحش را بر زمین بیفکند، در امان است و هر کس به لشکر امام پناه آورد، در امان است. و تجهیزاتشان را نگرفت و فرزندانشان را به اسارت نبرد و مالی از ایشان به غنیمت نگرفت؛ در حالی که اگر می خواست، می توانست تمام این کارها را انجام دهد؛ اما او تنها به درگذشتن و بخشش رضا داد و همان سنت پیامبر(ص) را در روز فتح مکه پی گرفت. باری او بخشید، اما کینهها به فراموشی سپرده نشد.» (شرح نهجالبلاغه، ج۱، ص ۲۲)
نظر شما