کتاب «راهیان نور سپاه محمدرسول الله ( ص) هرمزگان» زمستان ۹۶ در یکهزار جلد و در ۹۶ صفحه توسط انتشارات سلسله استان قم به چاپ رسیده است.
کار تالیف و تحقیق این کتاب برعهده غلامحسین حسینی قضایی(واعظ) و اصغر آذری بوده، در بخش نخست، قبل از پرداختن به مبحث اصلی کتاب که شامل همان خاطرات رزمندگان است، خاطرات مولف(واعظ) نوشته شده است.
سپاه محمد(ص) میآید میآید، عشق شهادت، سپاه محمد(ص)، شعار حماسی، آزادی کربلا، سپاه اسلام و شب حادثه عنوان هایی است که مولف(واعظ) به این کتاب افزوده است.
نویسندگان این کتاب در کتاب خود خاطراتی از جانبازان سید عباس موسوی حکمی(جانباز شهید شیمیایی و اعصاب و روان)، حاج عبدالله قاسمی، جلال پیرویمنش، غلام ملکبنیادی، غلام محمدپور حکمی ، عیسی ذاکری، علیرضا درویشنژاد و اسدالله حاج حسینی روایت کرده است.
"جوراب به جای کفش، گم شدن در خط مقدم و محاصره دشمن، فرمانده بعثی و انگشتر چندصددلاری" عنوانهایی است که در خاطرات غلام ملک بنیادی آمده است.
در بخشی از خاطرات غلامحسین حسینی قضایی(واعظ) مولف کتاب آمده است: هنوز یک ماه به اعزام سپاه بزرگ حضرت محمد(ص) باقی مانده بود که در سیمای جمهوری اسلامی تمامی شبکهها به نوبت با نمایش صحنههای حماسی رزمندگان اسلام و با تیتر بزرگ «سپاه محمد... میآید میآید...» دلهای مومنان مشتاق را چون آهنربا به خود جلب میکرد. این شعار چنان جذاب و دلنشین بود که عاشقان دفاع و شهادت سرازپای نمیشناختند...بنده هم برای ثبتنام با دلی مضطرب و قدمهایی تند و بلند به سوی جایگاه ثبتنام حرکت کردم و در بین راه طبع شعری که داشتم، یک قطعه ادبی و حماسی به ریتم و آهنگ همان شعار اطلاع رسانی«سپاه محمد... میآید میآید...» سرودم و گاهی برای یادداشت کردن آن لحظهای توقف میکردم تا به محل ثبتنام رسیدم.
بالاخره این شعر را در قالب نوحه حماسی و با رجز رزمی آماده کردم:
سپاه محمد... میآید میآید...
دلیران احمد، میآیند میآیند
تمامی مجاهد، همه شیر میدان
همه پیرو خط سرخ شهیدان
همه پاسدار فرامرز ایران
دلیران احمد، میآیند میآیند
به راه الهی، همه جان نثارند
به راه ولایت، همه جان سپارند
به غیر از شهادت، مرامی ندارند
دلیران احمد، میآیند میآیند...
غلامحسین قضایی متخلص به واعظ شاعر آئینی شهرستان میناب است که برای نخستین بار روز شنبه هشتم آذر سال ۶۵ به عنوان نیروی داوطلب برای رفتن به جبهه در سپاه این شهرستان ثبتنام کرد.
وی در زمان اعزام به جبهه بعد از نماز مغرب و عشا در شهرستان یزد شعر آیینی خود با نام«آزادی کربلا» را نیز در مسجد شهر خوانده است.
این شاعر و رزمنده دفاع مقدس در این کتاب خاطرات طولانی را از روز ثبتنام خود و همرزمانش در شهر میناب تا یکی از شبهای عملیات در سال ۶۵ روایت کرده است.
بخش دوم کتاب نیز شامل خاطرات رزمندگان دفاع مقدس از سپاه محمد(ص) استان هرمزگان است.
نخستین رزمنده دفاع مقدس شهرستان میناب که نویسنده به بیان خاطراتش پرداخته است، خاطرات حاج سید عباس موسوی حکمی از جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان میناب است که روز شنبه ۲۳ آبانماه امسال به رحمت ایزدی پیوست..
در بخشی از خاطرات این رزمنده دفاع مقدس نوشته شده: خودم(نگارنده) شاهد بودم که در سپاه محمد(ص) با لباس بسیجی و عمامه سیاه پیشاپیش صف رزمندگان با قدمهای بلند و مصمم حرکت میکرد، کتری چای را به گردن آویزان کرده و لیوان دستهدار در جیب لباس کار قرار داده بود و از رزمندگان پذیرایی میکرد.
یکی بار هم هنگام رژه در خیابانهای تهران چون حرکات و سکنات او جاذبه خاصی داشت، خبرنگارانخارجی دور او را گرفته بودند و برای چاپ تصویر وی در پشت جلد مجله از او عکس میگرفتند. بنده چون پشت سر او حرکت میکردم، شاهد حرکات خبرنگاران خارجی و داخلی بودم. فعالیتهای انقلاب و اجتماعی و فرهنگی وی ادامه داشت تا این که بلاخره در سال ۱۳۸۱ از آموزش وپرورش بازنشسته شد.
هماکنون در باغی که ملک شخصی اوست، زندگی آرامی را پشت سر میگذارد.
سید عباس موسوی حکمی از جانبازان سپاه محمد(ص) فرزند سید خلیل موسوی سال ۱۳۳۱ در روستای حکمی میناب به دنیا آمد و سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد.
نویسنده در خاطرات در ادامه سید عباس موسوی حکمی آورده است: سال ۱۳۵۰ برای امرار معاش و درآمد در اداره بهداشت و درمان سازمان ریشهکنی مالاریا بخش بشاگرد حوزه سندرک مشغول به کار و فعالیت شد، سال ۱۳۵۳ در اثر آشنایی با نهضت امام خینی(ره) دو بار موردبازجویی پاسگاههای حکومت شاه قرار گرفت و به مدت یک سال در بشاگرد در گافروپارمان تبعید شد.
سال ۱۳۵۴ همراه با اعتراض استعفا داد و با مدرک فوق دیپلم به عنوان آموزگار وارد آموزش و پرروش شد اما به دنبال فعالیتهای انقلابی در پاسگاه ژاندارمری بازخواست و به گافروپارمان تبعید شد.
فعالیت انقلابی وی تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت، با شروع جنگ تحمیلی و دفاع مقدس چهاربار در میدان نبرد حاضر شد، بار اول در سال ۶۲ با شرکت در عملیات خیبر در اثر ترکش خمپاره از ناحیه پای چپ مجروح شد و مدتی بستری شد دوباره سه ماه دیگر ماموریت خود را تمدید کرد و سال ۶۴ در جریان عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو عراق شیمیایی شد.
مرحله سوم سال ۶۵ همراه سپاهیان حضرت محمد(ص) در ناوتیپ کوثر بندرماهشهر خوزستان سه ماه به عنوان راننده تدارکات برای رزمندگان خط مقدم آذوقه و غذای گرم میبرد.
نویسنده در کتاب «راهیان نور سپاه محمدرسول الله ( ص) هرمزگان» خود همچنین از حاج عبدالله قاسمی دیگر رزمنده روستای ملاحسنی حکمی میناب به عنوان رزمنده جسور و بیپروای سپاه محمد(ص) میناب یاد کرده است.
نظر شما