من مترجم نیستم و بالطبع مثل بقیه مردم بخش مهمی از جهان ادبیات و فلسفه و اندیشه را از پنجره ترجمه شناخته ام. از قضا یکی از مهم ترین پنجره های ذهن مرا مردی گشود که در نیمه بهار امسال (پانزدهم اردیبشهت ۱۳۹۹) از دنیا رفت؛ نجف دریابندری.
دقیقا سی سال پیش، رمان وداع با اسلحه ارنست همینگوی را با ترجمه نجف دریابندری خواندم. پیشتر، یادداشتها و گفتگوهایی با او که در نشریات معتبر زمانه منتشر می شد، باب آشنایی با دریابندری و دیدگاه های او بود. به گفتگوی بلندی اشاره می کنم که در شماره ۳۷ ماهنامه آدینه منتشر شد. فکر می کنم سال ۱۳۶۸ بود. مطلبی با تیتر نسبتاً عجیب و البته زمانه پسند که نقد صریح و بی پرده به گلستان و آل احمد و هدایت و بهرام صادقی بود از سویی و ستایش شوهر آهو خانم از دیگر سو...
آنچه دریابندری را در میان خیل مترجمان نام آشنا و گمنام ادبیات و فرهنگ شاخص می کند، نه تسلط او به زبان انگلیسی، بلکه چیرگی بی نظیر او به نثر فارسی است، وقتی رمانی را با ترجمه دریابندری می خوانیم؛ همینگوی و دکتروف و مارک تواین و فاکنر را در کسوت فارسی زبانی می بینیم که نشسته اند آن سوی در و برایمان قصه می گویند. حتی فراتر از آن، اندیشمند باریک بینی چون ارنست کاسیرر با آن اندیشه مغلق و زبان پر ابهام وقتی در برگردان دریابندری به فارسی در می آید برای من که ترجمه های دیگر را از کاسیرر خوانده ام شیرین است و خوانا و زود هضم. من فکر می کنم نجف دریابندری نه برای نوشتن و نه برای ترجمه زور نمی زد. فکر می کرد و می نوشت و متن انگلیسی را می خواند و ترجمه می کرد. گویی که متن را به زبان فارسی مال خود کرده است. این را به اعتبار آثار متعددی می گویم که ترجمه نیستند و به قلم فارسی بلیغ او به زیور طبع آراسته شده اند و خواندشان آنقدر راحت است که نیازی به مکثهای بیهوده به دلیل دست اندازهای نثری نویسنده ندارید. از سوی دیگر برابرنهادهای او که در این یادداشت به برخی از آنها اشاره خواهم کرد، افزون بر شیوایی در بیان معنی، شیرینی زبان فارسی را حفظ می کند و مانند بسیاری از برابرنهادهای زوری و باسمه ای نیست که برای درک معنی باید دوباره معنی اش کنیم.
دریابندری برای اهالی ادبیات و سینما و فلسفه و تیاتر و ... یادگارهای درخشانی به جا گذاشته است. از مجموع آثار ادبی که دریابندری برای ما ترجمه کرد، نامهای بزرگی در یادمان مانده است. از حافظه نقل می کنم و کتابهایی که خوانده ام (بی شک برای شناخت کامل با آثار دریابندری می توانیم با جستجویی ساده به فهرست آثار دست پیدا کنیم) سه اثر مهم و خواندنی از همینگوی؛ وداع با اسلحه، پیرمرد و دریا و برفهای کلیمانجارو... (حکایت های دریابندری را از این ترجمه ها در گفتگوهای مکررش می توانید بیابید و بخوانید و بی تردید لذت ببرید.) دریابندری فاکنر سخت نویس را ترجمه می کند و با گور به گور و داستانهای کوتاهش به نام یک گل سرخ برای امیلی، فاکنر شفاف و روشنی را برایمان تصویر می کند. و یا به قول علی جعفری ـ منتقد تئاتر ـ که در یادداشتی کوتاه درباره دریابندری به این نکته اشاره کرده که « ترجمه جاندار دریابندری از سرگذشت هاکلبری فین همانقدر که به کار عامی و کتابخوان آماتور می آید، انبان روشنفکر ایرانی را هم پر و پیمان می کند و این سهم انکارناپذیر او در بالا بردن سطح فرهنگ جامعه از یک سو و پر کردن دست جامعه روشنفکری از سوی دیگر است.»
نجف دریابندری در نظر برخی مترجمان حرفه ای ـ به معنای کسانی که فقط از راه ترجمه امرار معاش می کنند ـ لغزشها و خطاهایی دارد که خود او نیز می پذیرفت. اما با همه این لغزشها، کتابی که از زیر دست دریابندری در می آمد، خوشخوان بود. آنچه برای من خواننده فارسی اهمیت دارد، سلامت نثر فارسی است. برای این است که می خواهم از صفت درخشان برای ترجمه های دریابندری استفاده کنم. توصیف ترجمه های دریابندری با صفت درخشان به هیچ وجه از روی احساسات یا تحت تاثیر مرگ او قرار گرفتن نیست، بلکه بر اساس شواهد نثر اوست. حال شاید با مته به خشخاش گذاشتن ایرادهایی هم در ترجمه او باشد که قطعا هم هست، اما هیچ دلیلی نمی تواند شیرینی نثر فارسی او را در برگردان بازمانده روز ایشی گورو، یا تاریخ فلسفه غرب برتراند راسل یا تاریخ سینمای آرتورنایت و خیل آثاری که ترجمه کرده است نادیده گرفت. به زعم من ترجمه دریابندری از دو اثر مهم دکتروف یعنی رگتایم و بیلی باتگیت، از نمونه های مثالی ترجمه از ادبیات معاصر آمریکاست.
در اینجا می خواهم درباره یکی از آثار ارزشمند دریابندری صحبت کنم که که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. کتابی به نام افسانه اسطوره.
افسانه اسطوره به همت و وسواس بی بدیل محمد زهرایی در چاپ و نشر کتاب، در نشر کارنامه چاپ شد و به بازار آمد. (البته باید درباره وسواس و دقت زهرایی در چاپ جداگانه صحبت کرد و خواننده با آثار زنده یاد زهرایی آشناست؛ آثاری مانند حافظ به سعی سایه و همین کتاب مستطاب آشپزی و ....)
باری دریابندری در این اثر درباره واژه افسانه و اسطوره کنکاشی مترجمانه و عالمانه کرده است و افزون بر این که معتقد است ما فارسی زبانان باید به جای اسطوره از افسانه در متون استفاده کنیم، دیدگاه های به تعبیر خودش افسانه شناسان مطرح جهان مانند کاسیرر، الیاده، مالینوفسکی و استرواس را مطرح کرده و کتابی مقدماتی و نسبتا کامل را در ماجرای اسطوره شناسی تحریر کرده است. بازخوانی دوباره افسانه اسطوره به شناخت اجمالی ما درباره اسطوره شناسی کمک می کند.
در پایان می خواهم بگویم دریابندری محصول زمانه ای است که زبان فارسی دوباره پوست انداخته است. همانطور که زبان فارسی در قرون اولیه بعد از اسلام به گفته نویسندگان مطرح آن زمان مانند ابوریحان بیرونی چندان توانی برای انتقال مفاهیم علمی نداشت و از این رو نویسندگان، آثارشان را در حوزه علم و فلسفه و منطق به زبان عربی می نوشتند و تا زبان فارسی نضج بگیرد و توان علمی بیان مفاهیم گوناگون را بیاید چند صد سالی طول کشید، بعد از مشروطه و تحولی که در زبان نوشتار و لابد گفتار پدید آمد، زبان فارسی و اهل زبان نیاز داشتند تا توانی دوباره به زبان فرسوده شده بدهند. کار و تلاش علی اکبرخان دهخدا و دیگران برای شکل گیری ساختار تازه در زبان فارسی با اتکا به دستور و گرامر کهن زبان، چند دهه ای به طول انجامید تا زبان فارسی توان علمی و ادبی خود را بازیابد و آثار درخشانی از منظر نثر فارسی نوشته شود. با مرور آثار نویسندگان پیشرو در زبان فارسی بعد از مشروطه، مانند جمالزاده و گلستان و آل احمد و علوی و دیگران، به پیشرفت تدریجی نثر فارسی در آثار آنان پی می بریم.
نگاهی به ترجمه های دوره قاجار و مقایسه آنها با آثار دهه ۱۳۴۰ و حتی این سالهای اخیر نشان از پویایی نثر فارسی دارد. در این میان بعضی از نویسندگان، دستی هم بر ترجمه داشتند. گویا اندیشه تنک در زمانه پس از مشروطه و پهلوی اول که متکی بر ایرانی گری افراطی از یک سو و غربگرایی تندرو از سوی دیگر بود و بخش مهمی از ادبیات و اندیشه بر مدار چپگرایی می چرخید و بعدها در دوره پهلوی دوم بر پایه بازگشت به خویشتن هم شکل گرفت، چند شاخه و گرایش اصلی را در زبان فارسی ایجاد کرد که مترجمان و نویسندگان هر یک بر پایه آن می خواستند که به سبک و شیوه شخصی خود دست یابند. مترجمانی که کار آنها صرفاً ترجمه بود سعی داشتند تا بر برپایه آنچه زبان فارسی معیار نامیده می شد و در روزنامه ها و رادیو مصرف می شد، آثار ادبی قرن نوزدهم و معاصر را ترجمه کنند و از سوی دیگر کسانی هم بودند که در آثار تالیفی و ترجمه خود سعی داشتند زبان گذشته و آرکائیک را به کار گیرند. در میان این مترجمان نجف دریابندری بیشتر متکی به زبانی بود که فاصله چندانی با زبان مردم نداشت. در عین فخامت و سلامت در ساختار زبانی که به نظر من بیشتر غریزی و بر اساس آموخته های دریابندری از ادبیات کهن بود، بسیار روان و سلیس بود. نثر فارسی دریابندری در ترجمه ها بیشتر از سبک و ساختار نویسنده اصلی نشأت می گرفت. در وداع با اسلحه نثر و زبانی چابک و گزارشی، در پیامبر و دیوانه نثر و زبانی روایی وشاعرانه، اما نه رمانتیک، و در آثار فاکنر یا تواین نیز زبانی داستانی و جذاب برای خواننده. ماجرای آثار پژوهشی و تاریخی و فلسفی علیحده است و دریابندری در آثاری مانند فلسفه روشن بینی اثر کاسیرر و یا افسانه دولت او، در پی زبانی است که با نثر فارسی فصیح او بتواند خواننده را با موضوع نسبتا پیچیده ای همراه کند که نیاز به آرامش و زبانی نرم و قانع کننده دارد. اتفاقی که در دیگر ترجمه های موجود از آثار کاسیرر نمی افتد و شما به عنوان خواننده فارسی زبان در گیرو دار اندیشه و موضوع پیچیده کتاب، نمی توانید با اندیشه نویسنده همراه شوید و بیشتر درگیر فهم مطلب هستید. این یکی از ویژگی های مهم ترجمه های دریابندری از متون غیر داستانی است.
مجال اندک است و صحبت درباره آثار تالیفی دریابندری مانند در عین حال، از این لحاظ، درد بی خویشتنی، به عبارت دیگر و ... مبحثی مفصل است. اما خالی از لطف نیست که به برخی از برابرنهادهای دریابندری اشاره کنم که در انتهای کتاب افسانه اسطوره آمده است. دقت کنید که این ترجمه ها چقدر زنده و پویا و در عین حال رساست.
Absurd: یاوه / association if ideas: واخوانی اندیشه ها / تداعی معانی
Ideation: اندیشه سازی / اندیشه وری / pinpoint: سوزن نشان کردن
Transcendental: فراتری / type : سنخ
فراموش نکنیم که تا زبان فارسی زنده است نجف دریابندری هم زنده است. همانطور که نامش در زمره گنجینه زنده بشری ثبت شد، امروز هم که از دنیا رفته است باز هم در این گنجینه جای بزرگی دارد. خلاصه کلام که او از نامداران ما بوده و خواهد بود و بی تردید از تاثیرگذاران قرن اخیر در زبان و ادبیات فارسی است.
نظر شما