روایت و خواندن داستان شهدا، همواره روح و جان راوی و خواننده را با احوالات خدایی شهدا و ایثارگران پیوند میدهد. جدای از این، دفاع مقدس آن هم در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، روزهای مهمی از تاریخ این سرزمین است که بازگوکردن حتی جزئیات ریز آن خالی از لطف نیست. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: اگر شما جنگ را روایت نکنید، دشمن جنگ را آنگونه که باب میل اوست روایت خواهد کرد.
کتاب «گـُلی توی گـُلها» یا همان مجموعه داستانهای آسمانی من، دریچهای است به سرزمین قصهها و خاطرات جنگ تحمیلی که به گفته راوی: حقیقتی است شبیه افسانهها.
نویسنده در این کتاب، خاطرات تلخ و شیرین خود را از جنگ با بیانی صمیمی بازگو میکند. صراحت کلام و سادگی بیان او باعث میشود خوانندهها از هر قشری به راحتی روایتها را درک و با فضای داستان ارتباط برقرا کنند.
این کتاب در سال ۱۳۹۷ به سفارش اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سمنان توسط انتشارات صریر در ۸۰ صفحه به چاپ رسیده است.
قسمتی از کتاب
فکر کنم بیست و چهار سال... شایدم بیست و هشت ساله!
قاعدتا... اون موقع سنش همین قدر بود.
یه تهریش سیاه روی صورتش، با یه کلاه بافتنی مخصوص رو هم تصور کن، که همیشه سرشه... توی سرما و گرما!
از چشم و ابروش می گذریم... چون اونا دیگه به قول بچه امروزیا... اِند دلبریه... !!!
لباش...
وایییی... شاید باور نکنین...
به لباشم با چسب دوقلو یا... یه چسب قوی تری مثل مممم....
مثلا...
چسب یک دو سه...
یه لبخند ناز چسبوندن... طوری که به قول معروف، مگه توی خواب صورتشو بدون لبخند بتونی ببینی
باور می کنی؟!... حتی توی خواب هم می خندید....
قشنگ یادمه صورتش، گندمگون بود. آره درسته... دایی علی رو میگم.
از همون روز اول که "گاری گاری" گفت: «حرف دایی علی حرف منم هست» و... دایی علی از خجالت و حجب و حیا، سر به زیر انداخت و لپاش هم گل... یه جورایی دل همه رو برد... و البته... دل منو از همه بیشتر.
میگفتن بچه گرمساره... بعدها فهمیدم اسمش مجید بوده و به دستور فرمانده گردانمون که بچه اصفهان بود، دوتایی ما رو سرکار گذاشته بودن!
درباره نویسنده
عرب حجّی هنرمند شاهرودی متولد ۱۳۴۹ است.
نظر شما