هر چند ۹۸ سالی دشوار بود و ایرانیان انواعی از سختیها از سیلاب و فراغ تا درد بیماری و فقدان را در آن تجربه کردند، نویسندگان و صنعت نشر در برابر این لطمات سر فرو نیاوردند و چون هزاران سال گذشته به میراث زبان فارسی افزودند.
بنابر آمار خانه کتاب تعداد عناوین چاپ شده در سال ۱۳۹۸ اعم از چاپ اول و تجدید چاپ نسبت به سال گذشته افزایش ۲۰ درصدی را نشان می دهد و همانطور که از آمار برمیآید گروه موضوعی ادبیات با مجموع ۱۵ میلیون و ۲۷۶ هزار و ۶۴ شمارگان در رتبه سوم بعد از کتابهای کمکدرسی و کودک قرار دارند.
پرونده تورق کتابخانه ۹۸ بازخوانی برخی آثار سال گذشته به ویژه آثار ادبی است که یا در جوایز مختلف ادبی دولتی یا خصوصی جایزه گرفتهاند، یا توجه منتقدان را به خود جلب کردهاند یا بر اساس ملاکهای بازار نشر ایران پرفروش شدهاند. عناوین این پرونده برایندی از عنوانهای پرفروش و مورد اقبال عمومی در گزارشهای جمعبندی مطبوعات آخر سال، جوایز ادبی و کتاب برگزار شده و فهرست نهایی جوایز برگزار نشده و نقدهای صفحات فرهنگی و ادبی نشریات است.
مروری بر تاریخچه داستان کوتاه
داستان کوتاه ترجمهای از short story است و نوول (Nouvelle) اصطلاح فرانسوی آن به شمار میرود. نظریهپردازان ادبی، برای بررسی تاریخچه داستان کوتاه، ادگار آلن پو را پدر داستان کوتاه و آغازگر آن میدانند. در واقع پو، علاوه بر شعر و نقد، به یک نوع ادبی تازه روی آورد که امروزه آن را داستان کوتاه مینامیم. کلیترین تعریف پو از داستان کوتاه، چنین است: داستانی که بتوان آن را در نشست نیم تا دوساعته خواند. نباید تصور کرد داستان کوتاه قبل از پو وجود نداشته است، پو تنها داستان کوتاه را به صورت نظری درآورد و باعث شد نویسندگان بعدی به صورت آگاهانه به این گونه ادبی گرایش پیدا کنند.
شاید چنین تعریفی وجوه مختلف داستان کوتاه را در بر نگیرد؛ اما پو برای نشان دادن تفاوت داستان کوتاه و رمان چنین تعریفی از داستان کوتاه ارائه داد. تاکید این تعریف بر تعداد واژههای داستان کوتاه است ملموسترین نکتهای که باعث تمایز داستان کوتاه و رمان میشود اما تفاوت این دو نوع ادبی تنها در تعداد واژههای آنها نیست در شخصیتپردازی، فضا، مکان و… میتوان به نقاط تمایز این دو نوع ادبی اشاره کرد.
به دنبال نهضت مشروطه و آشنایی نویسندگان ایرانی با ادبیات مغرب زمین، داستانسرایی به شیوه مغرب زمین در ایران شکل گرفت و به جای ادبیات سنتی، به خصوص آثار منثور که قدرت انعکاس تحولات اجتماعی و انـدیشههای جدید را از دست داده بود، مقبولیت تام پیدا کرد.
داستان کوتاه در ادبیات جدید ایران، سال ۱۳۰۰ با انتشار یکی بود، یکی نبود از محمدعلی جمالزاده آغاز میشود، پس از او صادق هدایت، گامهای بلندی در این قلمرو پیمود و الگوی داستاننویسان بعدی شد. نویسندگانی چون جلال آلاحمد، صادق چوبک، ابراهیم گلستان، بزرگ علوی، م. به آذین، سیمین دانشور، جمال میر صادقی، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری و غیره، مهارت خود را در این زمینه آزمودند و آثاری منتشر ساختند و پس از آن این سبک ادبی در ادبیات فارسی پذیرفته شد. (برای مطالعه بیشتر به کتاب داستان کوتاه در ایران، نوشته حسین پاینده، نشر نیلوفر، مراجعه کنید.)
درباره نویسنده
عالیه عطایی، متولد ۱۳۶۰، نویسندهای اصالتا افغانستانی اهل هرات است که در ایران بزرگ شده است. او دانش آموخته تئاتر از دانشگاه هنر تهران در مقطع کارشناسی ارشد است و علاوه بر داستاننویسی در حوزه نمایشنامه و فیلمنامه هم فعالیت میکند. نخستین کتاب عطایی، مجموعه داستان کوتاه، به نام مگر میشود قابیل هابیل را کشته باشد در سال ۱۳۹۱ توسط نشر هیلا، به چاپ رسید. وی برای نگارش رمان کافور پوش، که سال ۱۳۹۳ نشر چشمه آن را منتشر کرد، موفق به دریافت جایزه مهرگان ادب شد. سومین اثر عطایی، چشم سگ نیز یک مجموعه داستان کوتاه است که سال گذشته منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفت.
روایتی از غریبههای آشنا
چشم سگ سومین اثر داستانی عالیه عطایی و دومین مجموعه داستانش است که در تیراژ هزار نسخه توسط نشر چشمه منتشر شده. این کتاب هفت داستان دارد که جداگانه منتشر شدهاند و برخی از آنها جوایزی را نیز نصیب نویسنده کردهاند. هر هفت داستان این مجموعه، پیرامون مشکلات مهاجران افغانستانی در ایران، میچرخد و بر این نکته تمرکز دارد.
در این داستانها شخصیتها بدون هیچ وجه اشتراکی جز اهل افغانستان بودن، در جبر جغرافیایی مهاجرت و پناهندگی به کشور همسایه که ایران باشد، گرفتار شدهاند. در این داستانها همه عواطف انسانی به تصویر کشیده میشوند، دلسوزی و شفقت، حقارت و تردید، فداکاری و شکست خوردن، احساسات عاطفی عمیق و دروغگویی و موارد بسیار دیگری که زندگی شخصی هر فرد برای او میسازد. تکتک داستانها انگار داستانهای بلندتری هستند که در اندازه یک داستان کوتاه فشرده شدهاند. موقعیتهای دراماتیک و نمایشی با قهرمانانی که از آغاز انگیزه و هدفی مشخص در سر دارند و فعالانه در پیشبرد اتفاقات، دست به عمل و کنش داستانی میزنند، به روشنی نشان میدهد نویسنده قصد دارد از فضای مرسوم داستان فارسی فاصله بگیرد و به شیوهای دیگر طبعآزمایی کند اما در داستانهای عالیه عطایی فرصت چندانی برای سرخوشی و رستگاری وجود ندارد.
زنان کنشگر و روایتساز
در این داستانها زنان، همیشه پررنگ و اثرگذار هستند، نقش معمول و کلیشهای زن در داستان ایرانی زیر سوال میرود و تصویر واقعیتری ترسیم میشود، زنانی که در شهر عملیات تعقیب و گریز به راه میاندازند، حمله تروریستی را مدیریت میکنند، مترجم زبان روسی هستند یا جاسوسی میکند، حتی در زمان دراماتیک شده قصه نیز، منفعل نیستند و برای دلداری و دلبری، برنامههای جدی و فاعلانه دارند. داستان عطایی از جایی اغاز میشود که نظم زندگی به هم میخورد و اینجاست که زن کنشگر باید تصمیم بگیرد و تغییر ایجاد کند.
البته چشم سگ، روایتی زنانه نیست اما زنان این داستانها، به اندازه مردان اهمیت دارند و خود را نشان میدهند. این کتاب کوشش نمیکند زنان را پررنگتر نشان بدهد، بلکه میکوشد سهم برابری آنان را که همیشه در ادبیات فارسی، مغفول مانده بپردازد. با این که نویسنده این داستانها یک زن است و به روشنی در همه صفحات کتاب حضور دارد؛ جنسیتزدگی قلم، در نوشته او دیده نمیشود.
واقعگرا اما خیالپرداز
عطایی در عین واقعگرایی، خیالپرداز است، صحنهها و شخصیتهای واقعی را چنان تخیلی مینویسد که در باور آن تردید میکنیم و در نپذیرفتن آن سختگیری میبینیم، او کلمات را پیچیده نمیکند و واضح و روشن سخن میگوید، حتی در جملهبندیها نیز با وجود در اختیار گرفتن کلمات ساده، بهآسانی مخاطب را شگفتزده و غافلگیر میسازد البته گاهی هم با روایت مواجه میشویم که ساختارگرایه نوشته شده و به نوعی در چارچوب تعاریف کلی داستان کوتاه فشرده شده است. هفت داستان این کتاب، در سیری درونی، هفت پرده کوتاه از زندگی و مرگ، عشق و نفرت، صلح و جنگ، مرد و زن، بر صحنهای آشنا و غریب هستند. اینجا ایران است یا افغانستان، تفاوتی ندارد! عطایی به دنبال پایان دادن به رنج میرود، پایان دادن به اندوهی که در قلب آسیا متولد شدن آن را به مردمش هدیه داده است.
عطایی در گفتوگویی میگوید متولد روستایی در مرز ایران و افغانستان است که در تمام سالهای کودکیاش، مرزی میان بخش ایران و افغانستانی آن نبوده و اهالی نمیدانستند در این سوی مرز هستند یا آنسو و اهمیتی هم نمیدادند اما ناگهان مرز معنا میگیرد. ایرانی یا افغانستانی اهمیت پیدا میکند و شناسنامه صادره از کدام سوی مرز بودن را به رخ میکشد، تفاوت نگاه کتاب نیز در همین مرز کشیدنها دیده میشود، انگار داستانهای چشم سگ، تصویرهایی از آینده در ذهن دختر خردسالی است که سیم خاردار بین کوچههایی که تا دیروز رها بودند را درک نمیکند.
افغانستانی بودن در این اثر محدود به رنج و آزردگی نیست، او به مهاجرانی اشاره میکند که زندگی خوب و خوشایندی دارند و از سلامت روح و جسم و برخوردارند در کنار آنها نیز پناهجویانی را روایت میکند که جز رنج و سختی، هیچ چیز در سالهای حضور در ایران نصیبشان نشده است. آنان که از جنگ و نابهسامانی و ناامنی به ایران گربختهاند، حالا در این جهان تازه چه خواهند کرد؟ عطایی از زیستی سخن میگویند که بینافرهنگی است، او در ایران، روایتگر سبک زندگی مردم افغانستانی است که چگونه رنج و خون را به رهایی و آرامش تبدیل میکنند، اگر میزبان اندکی مهربانتر باشد و آنان را چون فرزندان خود، بپذیرد.
در آخر...
چشم سگ، روایت مهاجرت نیست، روایت زیستن است، این کتاب به رنج مهاجرت نمی پردازد، بلکه روایتی بعد از هجرت را بازگو میکند و میپرسد حالا که از خانه خود به امید رهایی، کوچ کردهاید حال این روزهایتان چطور است؟ و اگر خوب نیست که میزبان باید پاسخ بدهد. عطایی در یکی از دراماتیکترین داستانهایش این جمله غمانگیز را از زبان دختری افغانستانی به نام ملالی بازگو میکند: هنوز انقدر از ازدواجشان نگذشته بود که یادش برود چطور فرهاد، بعضی جاها و جلوی بعضی آدمها او را ایرانی معرفی کرده و خجالت کشیده بگوید افغان است. (ص ۷۶) مردی که با یک زن افغان ازدواج میکند اما ممکن است این ملیت را گاهی به رسمیت نشناسد و از آن شرمسار باشد.
عطایی در تمام صفحات کتاب بدبین و اندوهگین میماند، او دردی را در دل و رنجی را در سر دارد که نمیتواند با آن کنار بیاید، چشم سگ، نگاهی دیگر به یکی از بخشهای زندگی انسانی است، کتابی نه برای مهاجران افغانستانی که اثری برای توجه به موجودیت انسانی است. او در این اثر هشدار میدهد ندیدن انسانها میتواند گران تمام شود اما بیش از همه سنگینی بار آن تا ابد بر دوش وجدان و انسانیت نسلها حس میشود.
چشم سگ، روایت چشمان باز نویسندهای است که رنج را زیسته است.
نظر شما