«معسومیت»؛ گزارشی سرگرم‌کننده از آنچه با کلمات قابل اندازه‌گیری نیست

تهران- ایرنا- آخرین اثر «مصطفی مستور» به نام «معسومیت»، بیشتر از آنکه داستان باشد گزارشی به نظر می‌رسد از دغدغه‌های ذهنی نویسنده که قابل بیان یا اندازه‌گیری با کلمات نیستند.

هر چند ۹۸ سالی دشوار بود و ایرانیان انواعی از سختی‌ها از سیلاب تا درد بیماری و فقدان را در آن تجربه کردند، نویسندگان و صنعت نشر در برابر این لطمات سر فرو نیاوردند و چون هزاران سال گذشته به میراث زبان فارسی افزودند.

بنابر آمار خانه کتاب تعداد عناوین چاپ شده در سال ۱۳۹۸ اعم از چاپ اول و تجدید چاپ نسبت به سال گذشته افزایش ۲۰ درصدی را نشان می دهد و همانطور که از آمار برمی‌آید گروه موضوعی ادبیات با مجموع ۱۵ میلیون و ۲۷۶ هزار و ۶۴ شمارگان در رتبه سوم بعد از کتاب‌های کمک‌درسی و کودک قرار دارند.

پرونده تورق کتابخانه ۹۸ بازخوانی برخی آثار سال گذشته به ویژه آثار ادبی است که یا در جوایز مختلف ادبی دولتی یا خصوصی جایزه گرفته‌اند، یا توجه منتقدان را به خود جلب کرده‌اند یا بر اساس ملاک‌های بازار نشر ایران پرفروش شده‌اند. عناوین این پرونده برایندی از عنوان‌های پرفروش و مورد اقبال عمومی در گزارش‌های جمع‌بندی مطبوعات آخر سال، جوایز ادبی و کتاب برگزار شده و فهرست‌ نهایی جوایز برگزار نشده و نقدهای صفحات فرهنگی و ادبی نشریات است.

مصطفی مستور (متولد ۱۳۴۳، اهواز) نوشتن را از سال ۱۳۶۹ آغاز و طی نزدیک به سه دهه آثار مختلفی به ادبیات داستانی معاصر فارسی افزوده است که بعضی از آنها در شمار پرفروش‌های سال‌های اخیر بوده‌اند. وی نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ و نخستین کتابش در سال ۱۳۷۷ با عنوان عشق روی پیاده‌رو شامل ۱۲ داستان کوتاه چاپ شد. اما کتابی که بیشتر او را به جامعه ادبی شناساند روی ماه خداوند را ببوس بود که در سال ۱۳۷۹ منتشر شد و جایزه جشنواره قلم زرین را برای وی به ارمغان آورد و تا امروز به چاپ هشتادونهم رسیده است.

مستور در ادامه راه خود را با انتشار داستان‌های کوتاه و بلند، چند نمایشنامه، چند اثر ترجمه و کتابی در مورد داستان‌نویسی تا امروز ادامه داد و آخرین فعالیت قلمی وی رمان معسومیت است که اواخر شهریور ۹۸ در ۱۹۲ صفحه و ۲۳ فصل منتشر شد و تاکنون به چاپ سوم رسیده و هشت هزار نسخه از آن راهی بازار شده است. از زمان انتشار اثر جلسات نقد و بررسی برای معرفی آن تشکیل و نقدهایی در مورد این اثر نوشته شده و در مجموع مصطفی مستور نامی آشنا در ادبیات امروز ایران است که مخاطبان خاص خود را دارد.

این رمان از زبان اول شخص، داستانی گزارش‌مانند را روایت می‌کند که برای دو دوست (اردلان و مازیار) در زمستان ۹۵ در تهران روی داده و بعد از تمام شدن ‌آن مازیار، جوانی بیست‌وپنج‌ساله که مدرسه را نیمه‌کاره رها کرده ولی نوشتن را دوست دارد (من به دلایلی که شاید فقط با کتاب‌های زیست‌شناسی و ژنتیک بشه اون‌ها رو توضیح داد، با این‌که فقط ده کلاس درس خونده‌م و املام اصلا خوب نیست، عاشق نوشتنم (ص. ۱۱) شرح اتفاق را به درخواست اردلان در قالب کتابی می‌نویسد.

مازیار که به دعوت اردلان بعد از کار سخت در کارواش به نمایشنامه‌نویسی در رادیو خوانده می‌شود، روزی نادیا (دختری بیست‌وپنج ساله اصفهانی و ساکن تهران) را می‌بیند که صدایش برای نمایشنامه‌خوانی مناسب است و او را به رادیو دعوت می‌کند. این امر به رابطه‌ای بین اردلان و نادیا می‌انجامد که در نهایت هر دو را از تهران فراری می‌دهد و مازیار را به نوشتن وقایع آن می‌خواند.  

داستان‌هایی برامده از روابط انسانی، عرفان، دین و فلسفه

مستور دست‌کم در سه اثر خود (روی ماه خداوند را ببوس (افق، ۱۳۷۹)، استخوان خوک و دست‌های جذامی (چشمه، ۱۳۸۳) و معسومیت، روابط انسانی و رابطه انسان با خدا، پیچیدگی‌های روابط عاطفی، شادی‌ها و غم‌ها و نگاه‌های هر یک از طرفین به آن و آسیب‌هایش را دستمایه‌ قرار داده و برای تبیین این امور از فلسفه و عرفان کمک می‌گیرد.

در این اثر رابطه اردلان با مرضیه و بعد از درگذشت او رابطه‌ای که با نادیا دارد، همچنین رابطه مازیار با حمیرا به عنوان روابط محوری داستان مطرح هستند؛ یعنی جوانانی از طبقه متوسط در دهه ۲۰ عمر خود و دهه ۹۰ ایران در شهر تهران روزگار می‌گذرانند. اما داستان به همین روابط منتهی نمی‌شود و روابط فرعی؛ مانند رابطه مازیار و اردلان دو دوست از دوران دبیرستان و مازیار با پدر و مادرش و با کافه‌چی همه به تدریج دغدغه‌های ذهنی مستور را مطرح می‌کنند.

از طرف دیگر مازیار به عنوان راوی در حال نوشتن نمایشنامه‌ای در مورد منصوربن نیشابوری عارف قرن پنجم (که در کتاب عارف قرن هفتم خوانده‌ می‌شود) است و گاهی با اشارات و در معدود مواردی نقل‌قول‌هایی از او به نوعی عرفان را وارد داستان می‌کند.

مثل اینجا: صداش رو ساف کرد و از روی کتاب شروع کرد به خواندن: و از کلمات منصوربن اسحاق نیشابوری است در خطاب به اهالی میرآباد، دیهی در جوار نشابور: اگر که غنا خواهید، پس تا حد فقر و تنگدستی اموال خود را بر نیازمندان ببخشایید و اگر نزد خلق بلندی منزلت خواهید پس تا نهایت توان فروتنی پیشه کنید و اگر خواهید حکمت‌ها بر زبان‌تان بجوشد پس تا حد گنگان خموش باشید و اگر خواهید ببینید پس چشم‌ها فروبندید و اگر خواهید بشنوید پس گوش‌ها از شنیدن باز دارید. و فی الجمله، اگر چیزی خواهید نخواهیدش، که بسیار خاستن‌ها در نخاستن‌ها و اقبال‌ها در ادبارها و گنج‌ها در ویرانه‌ها نهفته است. (ص. ۹۶) 

و حتی در یک فصل (فصل ۱۴) نمایشنامه‌ای را با محوریت او می‌نویسد که در این روزهای تهران زندگی می‌کند و بعد هم خوابی را که با او دیده تعریف می‌کند.

با وجود این که از نظر محتوای کلی بین معسومیت و دیگر آثار مستور شباهت‌هایی دیده می‌شود، از نظر شخصیت اینطور نیست. شخصیت اصلی رمان معسومیت جوان بیست‌پنج‌ساله‌ای است که از کودکی به دلیل مشکلات پدر و مادر و بیشتر کارهای پدرش به سختی روزگار گذرانده، مدرسه را نیمه‌کاره رها کرده و مجبور به کار ماشین‌شویی (کارواش) شده که به دلیل آن حتی دست‌هایش هنگام نوشتن درد می‌کند، از جهان و جهانیان بیزار و معتقد است کار جهان درست نیست و این گفته‌اش چندبار در داستان تکرار شده که... من سرنوشت رو قبول دارم گرچه درست نمی‌دونم معنی‌ش چیه. اگه معنی‌ش اینه که زندگی هردمبیل و خرتوخر می‌ره جلو- که مثل روز واسه من روشنه این‌طوریه- اون وقت من دربست قبولش دارم. (ص. ۲۵) با وجود این سرخوردگی شدید و نارضایتی از دنیا قدر محبت دوستی را می‌شناسد که در زمانه سختی به او لطف کرده است: خب، گمونم بهتره برم سر اصل مطلب. اما قبل از اون باید این رو بگم که من دارم این کتاب رو به خاهش و اسرار اردلان می‌نویسم....چون اردی خیلی گردن من حق داره (ص. ۹). هر چند در شخصیت مازیار مهم‌ترین سوال این است چطور کسی که ۱۰ سال مدرسه رفته، در این حد ضعیف دیکته بنویسد، یا کتابخوان باشد ولی این امر در رفتارهایش ظهور نداشته باشد.

همچنین در دیگر داستان های مستور اگر برخی شخصیت‌ها کلا از جهان بریده بودند و سوالات فلسفی در ذهن آنها مرتب چرخ می‌خورد، شخصیت یا شخصیت‌هایی هم بودند که در برابر این مسائل پاسخ‌هایی داشتند و داستان در نهایت به نفع روشنی و صراحت پیش می‌رفت ولی جای این شخصیت در معسومیت خالی است.

معسومیت داستان است یا گزارش؟

تعاریف زیادی از داستان از زمان ارسطو (فیلسوف یونانی ۴ قرن قبل از میلاد) ارائه شده است. وی در هنر شاعری (بوطیقا) داستان را ترکیب وقایع می‌داند که تعریفی است کلی و مفهوم پیرنگ را نیز دربر می‌گیرد.

اما بعضی منتقدان میان داستان و پیرنگ تفاوت قائل می‌شوند و داستان را نقل رشته‌ای از حوادث می‌دانند که بر حسب توالی زمانی، ترتیب یافته باشند. (جمال میرصادقی، شناخت داستان، ص. ۱۳۸) طرح (پیرنگ) نیز نقل حوادث است با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معلول. (همان)

محمدحسن شهسواری نیز داستان را نقل وقایع، به ترتیب توالی زمان تعریف می‌کند و می نویسد: در مفهوم داستان آنچه اهمیت دارد تعریف خطی وقایع است. (حرکت در مه، ص. ۳۰)

همچنین ولادیمیر پراپ vladimir prop قصه‌شناس روس (۱۸۹۵ تا ۱۹۷۰) تعریفی متفاوت از داستان ارائه می‌دهد: وی معتقد است هر متنی که بیان کننده تغییر وضعیت و موقعیت از حالتی متعادل به غیرمتعادل و بازگشت به حالت متعادل یا برعکس باشد داستان است. این تغییر وضعیت و موقعیت یا حادثه از عناصر اصلی داستان است و بدون این رخداد یا حادثه داستانی به وجود نمی‌آید (شناخت داستان، ص ۱۴۰)

با وجود این که در معسومیت شخصیت اصلی یعنی مازیار شرح ماجرایی را که رخ داده بر اساس سلسله حوادث و گاه با روش رفت و برگشت زمانی برای نشان دادن زوایای بیشتری از داستان تعریف می‌کند و هر چند نظم اولیه در بازه‌ای زمانی بهم می‌ریزد، نظم جدید مشخصی حاکم نمی‌شود، شخصیت‌ها تغییری نمی‌کنند و عبور از این رویداد تاثیری نه بر شخصیت اصلی و شخصیت‌های دیگر از جهت فکری و رفتاری ندارد. «هفته‌ی پیش اتفاق عجیبی افتاد و من بیش‌تر مطمئن شدم که دنیا تا مغز استخوون هردمبیل و خرتوخره». (ص. ۱۹۰) به این ترتیب با همان ناامیدی و بریدن از دنیا که در ابتدای داستان روایت را آغاز می‌کند، پایان می‌دهد. بنابراین شاید جای تعجبی نداشته باشد که این جمله پیش از شروع داستان نوشته شده است: این گزارش- دست کم برای من- گواه روشنی است بر این حقیقت ناب که برخی چیزها را نمی‌توان با کلمات اندازه گرفت....

گذشته از این، اگر تعلیق و کنش را از عناصر داستانی در نظر بگیریم، از اواسط داستان انتهای آن مشخص است و حتی از ابتدای آن سوال چه خواهد شد برای مخاطب مطرح نیست. هر چند نمی‌توان وجود دیگر عناصر داستانی شامل گفت‌وگو، توصیف، پیرنگ و شخصیت‌پردازی را در این اثر نادیده گرفت.

طوری که می توان مازیار را نمادی از جامعه معاصر امروز ایران دید؛ چنانکه کوروش صفوی، زبانشناس و استاد فلسفه زبان در مصاحبه‌ای بر اساس تحلیل زبانی از گفتارهای روزمره ما چهار خصلت زبانی برای ایرانیان امروز برمی‌شمرد و یکی از آنها ناامیدی است.

گویی هر کدام از شخصیت‌ها بخشی از دغدغه‌های ذهنی مستور را مطرح می‌کنند و البته در این اثر دیگر شخصیتی نیست که به این دغدغه‌ها پاسخ دهد یا بارقه‌های امید را بر ناامیدی‌ها بپراکند. شخصیت‌های دیگر داستان نیز می‌توانند نمادی از دیگر اقشار جامعه امروز ایران ارائه دهند و از این جهت اثر از لحاظ اجتماعی و تاریخی نیز اهمیت دارد.

معسومیت مستور حتی اگر داستانی تمام‌عیار نباشد یا چون دیگر آثارش به دغدغه‌های ذهنی بپردازد، یا داستان اصلی در آن دیر آغاز شود و استفاده از تکنیک‌های داستان نویسی چندان در آن برجسته نباشد، روان است و مخاطب را دست‌کم مخاطبی که با آثار مستور آشنا یا ادبیات‌خوان است، با خود همراه می‌کند؛ سرگرم‌کننده است و می‌توان در چند نشست آن را خواند و کمی با بخشی از فضای جامعه امروز معاصر ایران آشنا یا فقط با آن سرگرم شد. 

برچسب‌ها

پروندهٔ خبری

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha