محمدعلی مرادی (۱۳۳۷ تا ۱۳۹۷) فیلسوف و روشنفکر به سبب پژوهشهایش در رابطه با موضوعات فلسفی، بهویژه در حوزه ایدئالیسم آلمانی و نیز دیدگاههایش در رابطه با بررسی علمی فرهنگ شناخته شدهاست. وی تحصیلات خود را در رشتههای فلسفه، جامعهشناسی و اسلامشناسی در دانشگاههای فرای و برلین انجام داد، پایاننامهٔ مقطع کارشناسی ارشد خود را در رشتهٔ فلسفه با موضوع مفهوم مفهوم در سنجش خردناب و پایاننامهٔ مقطع دکترا را با موضوع آگاهی و خودآگاهی نزد فیشته آغازین (۱۷۷۴) دفاع کرد. پس از فارغالتحصیلی، به تدریس و پژوهش فلسفه و بهطور مشخص در حوزهٔ ایدهآلیسم آلمانی به ویژه از کانت تا هگل پرداخت.
مرادی در ایران در هیچ دانشگاهی تدریس نکرد. او برای توصیف شیوهٔ تدریسش از اصطلاح «آکادمی در سایه» استفاده میکرد و کلاسهایش را در خانهها، دفاتر انتشاراتی، پارکها و حتی در رفتوآمدهای بین مکانها برای شاگردانش برگزار میکرد. وی در سال ۹۷ در تهران درگذشت.
مرادی در کتاب بنیادهای فلسفی علم فرهنگ، به بنیان های نظری و فلسفی شکل گیری علم فرهنگ با رویکردی فلسفی پرداخته است. قلمرویی که در آن فرهنگ از چشم انداز واقعیت اجتماعی فراسوی اقتصاد و سیاست دیده میشود .
علم فرهنگ اکنون به عنوان رشته ای دانشگاهی جزئی لاینفک از جغرافیای آکادمی شده و در بسیاری دانشگاه های جهان و تحت عناوین مختلف از جمله مطالعات فرهنگی (در انگلستان)، تحلیل فرهنگ (در هلند) و علم فرهنگ (در آلمان) به آن پرداخته می شود.
تردید در تسلط الگوی فکری علوم طبیعی در علوم انسانی که در قرن نوزدهم به گونه ای ایجاد شده بود که کاملا در الگوی طبیعی به ویژه فیزیک نیوتنی قرار داشت مبنای طرحی بود که با علوم انسانی در یافتن حقیقت دانستن، سازگاری داشته باشد. حال مرادی بر اساس سه مفهوم پیشرفت، قانون و تجربه، به منزله سه حلقه اتصال در سیر تاریخی شکل گیری «علم فرهنگ»، کوشیده است وابستگی چنین دانشی را از سویی با علم تجربی و از دیگر سو با دین، اسطوره و شعر نمایان سازد. او با تبیین تعامل و چه بسا جدال علم فرهنگ با علوم طبیعی از قرون وسطی تا جامباتیستا ویکو (فیلسوف قرن هجدهم و عصر روشنگری ایتالیا) و ویلهلم دیلتای (مورخ و فیلسوف آلمانی معاصر) و ورود مفاهیمی بنیادی چون استعاره، حافظه، تخیل و خاطره سعی کرده است منطق علم فرهنگ را آشکار سازد.
نویسنده در این کتاب به بنیان های علم فرهنگ پرداخته و تحول و چگونگی تکوین این علم را از منظر یک ایرانی نوشته است.
در ساختار فکری دوران روشنگری، مولفههای خاصی مورد بیتوجهی قرار گرفتند که علم فرهنگ میکوشد دوباره به این امور توجه کند. یکی از این مواردی که در دوران روشنگری به آن بی توجهی شده بود مولفههای تخیل، یادآوری، حافظه و رویا بودند. در آن دوران کوشیدند آنها را بیرون رانند، بدین شکل که دوران روشنگری با بیرون راندن فانتری، ساز و کاری فلسفی فراهم آمد تا فهم و مفاهیم بیشتر بتوانند دست بالا را داشته باشند (ص ۳۲۹)
در فصل اول کتاب بنیادهای فلسفی علم فرهنگ به سه مقوله مهم شکل گیری علوم جدید شامل پیشرفت، قانون و تجربه آزمایش در تکوین تاریخی علم فرهنگ پرداخته شده است. فصل دوم شکلگیری علوم طبیعی را که متکی به فیزیک و ریاضی است و تحولات آن نزد مهمترین متفکران آن دوران ترسیم کرده است.
در فصل سوم به مهم ترین چالش با علوم طبیعی که توجه به تاریخ است پرداخته شده و فصل چهارم، فلسفه تاریخ، که با مولفه خرد، تکوین پیدا می کند بررسی میشود.
در فصل پنجم با توجه به علم فرهنگ به سنجش با علوم طبیعی و فلسفه تاریخ متکی به خرد پرداخته شده است و در فصل ششم سه مفهوم جدی در علم فرهنگ شامل حافظه، تخیل و خاطره تشریح شده است. همچنین در فصل هفتم به منطق علم فرهنگ پرداخته شده است .
کتاب بنیان های فلسفی علم فرهنگ در ۴۲۴ صفحه و در شمارگان هزار نسخه توسط انتشارات علمی فرهنگی منتشر شده است .
نظر شما