به گزارش ایرنا، عصر ۱۱ مردادماه ۱۴۰۰ آتش به جان طبیعت بکر هایقر فیروزآباد افتاد و در این بین ۱۱ نفر از عشایر طایفه بهزادی این منطقه شجاعانه به دل آتش و دود زدند و از گسترش آتش به منابع طبیعی و مناطق استراتژیک منطقه که میدان گازی بوده جلوگیری کردند.
اما تنها هشت نفر از این افراد از دل این آتش سهمگین جان سالم به در بردند که یکی از این ۸ نفر نیز اکنون در بخش مراقبت های ویژه با ۶۴ درصد سوختگی در حال طی مراحل درمانی است و سه نفر از این افراد در نبرد با آتش و برای حفظ منابع ملی جان خود را از دست دادند.
روایتهای بسیاری از این ماجرای هولناک در فضای مجازی دست به دست می شود برخی اعلام کردند که خانه و کاشانه این افراد در میانه آتش محاصره شده بوده که آنها دل به آتش زدند در صورتیکه به گفته خود آنها آتش ساعتها و کیلومترها تا منزل آنها فاصله داشته و این گروه ۱۱ نفره از طایفه بهزادی تنها به درخواست و استمداد حضوری مسئول منابع طبیعی شهرستان فیروزآباد برای حفظ منابع طبیعی و طبیعت بکر منطقه و همچنین جلوگیری از گسترش آتش به تاسیسات شرکت نفت که در این محل مستقر است و جلوگیری از ایجاد فاجعه ای بزرگ دست خالی به نبرد با آتش و دود رفته اند.
پیشگیری از سرایت آتش و احتمال بروز انفجار در میدان گازی شماره ۱۴ و به تبع آن احتمال بروز فجایع انسانی بواسطه مشکلات تنفسی مردم به دلیل انتشار و استنشاق گاز مسموم نیز ازجمله دلایلی است که این طبیعت دوستان را پای کار مهار این آتش آورد.
۲ نفراز این ۱۱ نفر ۱۷ مردادماه ۱۴۰۰ مصادف با روز خبرنگار به پیشنهاد یکی از بستگانشان، ایرنا را بعنوان اولین رسانه برای مصاحبه و باز کردن زوایای پنهان ماجرا برگزیدند.
طایفه بهزادی از عشایر شهرستان فیروزآباد هستند که به میهن دوستی و انقلابی بودن نیز مشهورند.
این طایفه اکنون حدود ۵۰۰ نفر هستند و با کمتر از ۲۰۰ نفر جمعیت در زمان انقلاب ۹ شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده اند که تقریبا در هر خانواده از این طایفه حداقل یک شهید و حداکثر سه شهید نیز دیده می شود و این جدای از جانبازان و رزمندگانی است که این قوم در دفاع مقدس به جمهوری اسلامی تقدیم کرده اند.
این موارد را اعضای طایفه بهزادی یادآوری کردند که ارادتشان را به نظام جمهوری اسلامی بیان کنند.
مصیب و سجاد ۲ نفر از آن ۱۱ نفر عضو طایفه بهزادی هستند که به جنگ آتش در هایقر رفتند،آنها با خبرنگار ایرنا از ثانیه ثانیه آن لحظات که به سختی بر آنها گذشته،شعاع دید کم و سختی تنفس که به واسطه دود تلخ ناشی از گیاهان بومی منطقه ایجاد شده بود سخن گفتند،خاطرات واقعی که در برخی لحظات توام با گریه بی امان آنها بود و در بعضی مواقع با عصبانیتی نهفته همراه می شد.
آنها می گویند که هر ۱۱ نفرشان عموزاده و بستگان نسبی بوده و پدر مصیب و سجاد نیز جز همان ۱۱ نفر هستند و اکنون نیز پدر سجاد در بیمارستان سوانح سوختگی امیرالمومنین شهر جدید صدرا به دلیل ۶۴ درصد سوختگی بستری است.
مصیب می گوید که منطقه ای که دچار آتش سوزی شده از منابع طبیعی بکر استان فارس و کشور است که مراکز مخابراتی و استخراج نفت و گاز نیز در همین محل واقع شده است.
او شروع ماجرا را اینگونه روایت میکند که با وقوع آتش سوزی هایقر در ۱۱ مردادماه مسئولان منابع طبیعی شهرستان فیروزآباد اهالی بومی را برای کمک فرا می خوانند.
طایفه بهزادی که از عشایر منطقه است به این فراخوان نیز مانند بسیاری از مقاطع حساس در طول دوران که نیاز به مشارکت جمعی آنها بوده جواب مثبت می دهد و ۱۱ نفرشان آماده رزم با آتش می شوند.
حامد و رضا دو شهید جوان این واقعه هستند که به واسطه تحصیل در شهر فیروزآباد سکونت داشته اند و با اطلاع از شرایط بحرانی به منطقه عزیمت میکنند.
مصیب و سجاد می گویند که حوالی ساعت ۲۰ یازدهم مردادماه به محل آتش سوزی رسیدند و مشاهده می کنند که تعدادی از اقوامشان ازجمله سه شهید این ماجرا زودتر در محل حاضر شده اند.
آنها همراه ۹ نفر دیگر اقوامشان شروع به مبارزه با آتش می کنند که این نبرد تا ساعت پنج صبح روز ۱۲ مرداد ادامه مییابد و آنها تقریبا موفق میشوند شعلههای آتش را فرو بنشانند.
بعد از گذشت چند ساعت، حوالی ساعت ۱۰ صبح روز دوازدهم مرداد آتش دوباره از گوشه ای از این منطقه زبانه می کشد و جهنمی واقعی در هایقر بوجود می آید و این ۱۱ نفر به گروه های ۲ تا ۳ نفره تقسیم و نقاط مهم را شناسایی می کنند و دوباره وارد عمل می شوند تا از پیش روی آتش به مناطق حساس و بکر جلوگیری کنند.
به گفته مصیب و سجاد، سه شهید این ماجرا دقیقا شجاعترین افراد بودند که در خطرناک ترین محل دچار آتش سوزی شده وارد عمل شدند.
به گفته آنها زبانه های آتش جهنمی در این منطقه پدید آورده بود که آنها در تمام طول عمرشان هرگز شاهد چنین صحنههای هولناکی نبودند اما دلبستگی آنها به محیط زیست و مناطق بکر و زیبای سرزمین پدری تنها انگیزه آنها برای نبرد با آتش بود.
آنها بدون هیچ گونه تجهیزات و حتی پشتیبانی تنها با شاخه های درختان اقدام به مهار آتش می کنند.
مصیب و سجاد، سوزش آتش را همواره بر پوست خود احساس و تاولهایی نیز از بدن این ۱۱ نفر بیرون زده بود اما علاقه به میهن و منابع طبیعی ملی چنان انگیزه ای در وجودشان ایجاد کرده بود که مهار آتش تنها هدفشان بود و به دردها و سوزش ها کمترین توجهی نداشتند.
موضوع خانه پدری در محاصره آتش کذب است
منطقه دچار آتش سوزی شده واقع در دره ای در تنگه هایقر معروف به چهبا است که بیش از یکساعت بصورت پیاده تا منازل بومیان این منطقه و خانههای پدری ۱۱ قهرمان این داستان واقعی فاصله دارد.
مصیب و سجاد به ترتیب ۳۵ و ۳۴ سال سن دارند. جهانبخش بهزادی که هنوز به دلیل سوختگی در مرکز درمانی تحت مراقبت است ۷۰ ساله است و با وجود مشکلات جسمانی کار آبرسانی به ۱۰ نفر دیگر را در روز حادثه بر عهده داشته است.
پوشش گیاهی این منطقه به اندازه ای متراکم بوده که آتش سوزی با سرعت گسترش پیدا می کرده است.
سجاد و مصیب موضوع محاصره منازل آنها در آتش را تکذیب می کنند و می گویند که این مناطق جملگی جز منابع طبیعی ملی هستند و فاصله منازل آنها تا این محل کیلومترها و بیش از یکساعت بصورت پیاده روی فاصله دارد.
ادامه ماجرای روز دوازدهم مردادماه ۱۴۰۰ از زبان این ۲ شاهد ماجرا اینگونه است که دود غلیظ و تلخ ناشی از آتش گرفتن گیاهان وحشی شامل گون و کوش تر در این محل وضعیتی غیرقابل تحمل را بوجود آورده بود که شعاع دید آنها به ۲ تا سه متر کاهش یافته و این ۱۱ نفر تنها با فریاد به هم پیغام میدادند و یکدیگر را از حال هم باخبر می کردند.
به گفته آنها حتی اگر چند ثانیه از محیط اطراف خود غافل میشدند هر لحظه ممکن بود آتش به آنها برخورد کند و به همین دلیل، لباسهایشان سوخته بود.
نالههای سوخته
مصیب و سجاد هردو حین خاموش کردن آتش دقایقی بصورت همزمان صدای ناله و ندای "یا حسین" شنیدند اما تصور کردند که همراهانشان از اهل بیت کمک میطلبند که در خاموشی آتش، آنها را یاری کنند.
با تلاش فراوان چند ساعته آتش تا حدودی مهار و از غلظت دود نیز کمی کاسته شده بود که سجاد صدای ناله های پدرش حاج جهانبخش بهزادی را می شنود، به سختی و از رهگیری صدای ناله ها پدر را پیدا می کند که دچار سوختگی زیاد شده و از پای افتاده است.
سجاد و سه برادر دیگرش که در محل حاضر بودند پدر را از صحنه دور و در ادامه پدر را با کمک ۲ برادر راهی بیمارستان می کنند و سجاد بار دیگر به صحنه باز می گردد.
بازمانده در خاکستر
غلظت دود کمتر شده بود و آتش به زیر خاکستر پناه برده بود و اعضای طایفه بهزادی با داد و فریاد دنبال یکدیگر میگشتند و حوالی ساعت ۱۴ یکی یکی گرد هم جمع شدند اما سه نفر از آنها از این نبرد بازنگشته بودند.
پدر سجاد به بیمارستان منتقل شده بود و آنها اکنون باید ۱۰ نفر می بودند اما تنها هفت نفرشان همدیگر را پیدا کردند و سه نفر غایب ماجرا بودند.
آنها با صدای بلند حامد،رضا و ناصر را در میان خاکستر بجا مانده از آتش سوزی صدا میزدند.
مصیب و سجاد این خاطرات را همراه با گریه و بغض راوی گری می کنند؛ گویی که بعد گذشت چند روز هنوز از شوک آن روز هولناک بیرون نیامده اند.
رضا خواهر زاده سجاد، حامد برادر زاده او و حاج ناصر داماد سجاد هستند.
بعد فریادهای مکرر آنها ناامید از یافتن سه گمشده هایشان می شوند و تصور می کنند که برای مهار و لکه گیری آتش به نقاط دیگری رفته اند که با آنها فاصله دارد.
سجاد و مصیب به همراه پسر عموهایشان تجدید قوایی می کنند و با پیدا نشدن گمشده هایشان مجددا تصمیم می گیرند که با کفشهایی که به دلیل راه رفتن روی زغال تقریبا نابود شده بود به دنبال آنها بروند و باز به دل آتش زیرخاکستر زدند.
زبان قاصر از بیان این مصیبت
در این حین ناگهان مصیب با کوله ای که بر دوش داشت روی زمین که پوشیده از آتش زیرخاکستر بود افتاد که سجاد و همراهانش تصور کردند که این نشستن از ضعف شدید پاهای او به دلیل خستگی است و برای بلند کردن او به سمتش میروند.
انگار، قفلی فولادی بر دهان مصیب زده باشند توانایی سخن گفتن نداشت و به نقطه ای خیره شده بود که با انگشت به آن سمت اشاره میکرد که همگی امتداد آن انگشت اشاره را نظاره کردند که خوفناکترین صحنه زندگیشان را دیدند که شهید رضا جزغاله و خشک شده روی زغالها افتاده است.
رضا را از روی قد و اندامش شناختند،رضا ۲۱ ساله و نخبه استان فارسی بود که اختراعی با عنوان قوس گیر دستگاه تراشکاری نیز ابداع و آن را به ثبت رسانده بود.
رضا ترم آخر دانشگاه بود و در سر آرزوهای بزرگی می پروراند که عمرش با پاسداری از منابع ملی به پایان رسید.
آن هفت نفر، جنازه سوخته حامد و حاج رضا را نیز به ترتیب در فاصله حدود ۱۰ متری از یکدیگر و در حالتی مثلثی شکل پیدا کردند.
حامد نیز ۲۲ سال سن و دانشجوی رشته شیمی بود و شهید حاج ناصر بهزادی نیز با حدود ۴۵ سال سن پدر شهید رضا است.
مصیب با دیدن جنازه حامد آنقدر داد زده بود که پژواک ناله هایش در تنگه هایقر پیچیده و لرزه بر اندام این تنگه عظیم انداخته بود که سه نفر از دوستداران طبیعت قربانی آتشی شدند که احتمالا براثر بی احتیاطی فرد یا افرادی به پا شده و دامان سه نفر انسان بی گناه را گرفت.
جنازه حاج ناصر نیز زیر درختی سوخته در حالی پیدا شد که قابل شناسایی نبود و گدازههای آتش نیز روی پیکر او ریخته بود.
نبود تجهیزات و سلفی بگیران ماجرای هولناک
اینهمه مصیبت به یکباره بر خانواده بهزادی وارد و آنها را در شوک فرو برد.
مصیب و سجاد گلایه هایی از جنس افسوس دارند که بر زبان می آورند،آنها از نبود حتی یک آمبولانس در زمان انتقال پدرش که دچار سوختگی ۶۴ درصدی شده بود گلایه مندند بگونه ای که پدرش را تا فاصله پنج کیلومتری شهر فیروزآباد با وانت نیسان منتقل کرده اند و از آنجا آمبولانسی که در مسیر بوده این مجروح را به مرکز درمانی منتقل می کند.
آنها از افراد و بعضا نیروهای ارگانهای مربوطه ای که با کت و شلوار گویا برای امداد آمده بودند اما از فاصله ۲ کیلومتری بیشتر به آتش نزدیک نشده و تنها در این فاصله مشغول سلفی گرفتن حتی با جنازه عزیزانشان بودند گلایه دارند؛ این موضوع به مشاجره لفظی نیز منجر میشود.
آنها حتی برای حمل جنازه عزیزانشان که کاملا سوخته و در حال متلاشی شدن بود نیز هیچ تجهیزاتی در اختیار نداشتند و این هفت نفر تصمیم می گیرند که جنازه ها را حدود ۲ ساعت بعد از پیدا کردنشان از روی آتش زیر خاکستر بیرون بکشند که کمتر متلاشی شوند اما در ادامه متوجه می شوند که بدون امکانات نمی توان کاری کرد و همچنین برای صورتجلسه دستگاه های متولی باید منتظر دادستان وسایر مسئولان باشند.
خلاصه بعد گذشت حدود سه ساعت از پیدا کردن اجساد، یک برانکارد فلزی و تعدادی پتو در اختیار آنها قرار گرفت و به سختی جنازه ها در نبود آمبولانس درون یک وانت بار قرار داده و تا کنار جاده آورده شده است.
آنها می گویند که با انتشار عکس ها در فضای مجازی و ایجاد مطالبه عمومی در شبکه های اجتماعی بالاخره حوالی ساعت ۱۷ بعد از ظهر هلی کوپتری به محل اعزام شد اما محلی برای فرود این بالگرد وجود نداشت و تنها محلی که می توانستند این هلی کوپتر را بنشانند در کمپی متعلق به شرکت نفت بوده است.
به گفته سجاد و مصیب این سه شهید و ۱ نفر جانباز که تاکنون مسئولان تنها بصورت شفاهی این القاب ارزشمند را به این افراد داده اند همگی عضو اصلی و نان آور خانواده بوده اند.
اعضای خانواده این درگذشتگان تاکنون هیچ مصاحبه ای با هیج خبرگزاری و رسانه داخلی و خارجی نداشته و تمام موارد در این خصوص را شایعه و کذب و برداشت های سلیقه ای می دانند و آنها اولین مصاحبه خود را که روایتی واقعی از ماجرا است را در گفت و گو با خبرنگار ایرنا عنوان می کنند.
آنها می گویند: آنچه گفته شده این افراد و شهدا برای دفاع از خانه و کاشانه و یا دامهای خود دل به آتش زده اند که به هیچ وجه صحت ندارد چون نه دامی در این حادثه نابود شده و نه اصلا آتش به نزدیکی خانه های پدری آنها سرایت کرده است.
مصیب در این هنگام گوشی تلفن همراه خود را نشان می دهد که از افراد ناشناس بسیاری در داخل و خارج کشور تقاضای انجام مصاحبه داده اند که او تاکنون به هیچ کدام پاسخی نداده است و ایرنا را نیز تنها به دلیل سابقه تاریخی و به عنوان خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی برای مصاحبه و شرح دقیق ماجرا انتخاب کرده اند.
آنها تاکید می کنند که تصمیم آن ۱۱ نفر عضو خانواده بهزادی تنها برای مهار آتش و دفاع از منابع ملی و محیط زیست منطقه که میراث همه مردم ایران و در پی درخواست مسئولان شهرستان برای گسیل امدادهای مردمی بوده است.
به گفته آنها تاکنون هیچ هزینه ای حتی برای کفن و دفن امواتشان از سوی هیچ ارگان و نهادی پرداخت نشده است.
بنا به اظهار آنها، مسئولان استان و حتی نمایندگان مجلس قولهایی به خانواده بهزادی داده اند و حتی درخواست های آنها توسط نماینده شهرشان در مجلس هم نیز منعکس شده اما هنوز این وعدهها محقق نشده است.
خانواده بهزادی اکنون توقع دارند که لقب شهید که بصورت شفاهی بر جانباختگانشان نهاده شده است، بصورت رسمی کارهای اداری آن نیز انجام شود و تسکینی بر دل زخم دیده این خانواده شهید پرور باشد.
اعضای این خانواده معتقدند که با افتخار همانند برهه های قبلی اکنون نیز شهید و جانباز تقدیم کشور برای حفاظت از منابع ملی کرده اند اما در این شرایط انتظار دارند مسئولین نیز به نحوی عمل کنند که موضوعات مرتبط با امور اداری و احقاق حقوق این شهدا شتاب گیرد و عاملی برای سوء استفاده معاندین ایجاد نشود و این اقدام مسئولان مرتبط سندی شود برای قدردانی از اقدامات ایثارگرانه در جامعه برای حفظ منابع طبیعی کشور.
آنها می گویند که هم اکنون نیز برخی رسانههای فارسی زبان آن سوی مرزها مباحثی را در این باره مطرح کرده اند که شایعه است و هرگز صحت ندارد.
اصرار خانواده بهزادی و اولیاء دم این حادثه برای کسب لقب شهید نه بخاطر جذابیت دنیوی است بلکه معتقدند که محیط زیست امنیت نیاز دارد و این موضوع عاملی ترغیب کننده و طوق افتخاری معنوی برای آنها محسوب میشود و خانواده بهزادی نیز خواستار الحاق نام این سه شهید به جمع ۹ شهید دفاع مقدس این طایفه است که تقدیم انقلاب اسلامی کرده اند.
خانواده بهزادی از نماینده مردم فیروزآباد، قیروکارزین و فراشبند در مجلس شورای اسلامی و استاندار فارس نیز به دلیل اقدامات و تسکین دادن آلام این خانواده تقدیر میکنند که وعده تحقق مطالبات این خانواده را دادهاند.
هفت نفر عضو خانواده بهزادی که در دفاع از منابع طبیعی منطقه حاضر و از این ماجرا جان سالم به در بردهاند اکنون اغلب دچار مشکلات روحی و روانی حاصل از این شوک و ماجرای هولناک شده اند.
خاطراتی هولناک و البته رشادتهایی ناب ۱۲ مرداد ماه ۱۴۰۰ بر تارک تنگه زیبا و بکر هایقر فیروزآباد و حافظه تاریخی ملت ایران حک شده است که ارزش اقدامات این افراد با هیچ مورد مادی و دنیایی قابل برابری نیست اما انتظار است که خواسته های بازماندگان این حادثه با بهترین شکل ممکن و در شان نام سه شهید و ۱ جانباز این ماجرا بطور رسمی در آیینی به بازماندگان این حادثه اعطا شود.
۲ عضو خانواده بهزادی و شاهدین بازمانده این ماجرا در اقدامی خودجوش با تقدیم لوح سپاسی از طرف خانواده جانباختگان از اقدامات خبرنگاران و خبرگزاری ایرنا در استان فارس به دلیل پوشش اخبار این حادثه قدردانی کردند.
دوستداران طبیعت همچنین درخواست دارند تا برای انتقال فرهنگ ایثار مدافعان محیط زیست به نسل های بعد، نام و خاطره آنها از طریق نامگذاری میادن، خیابان ها و نصب نمادهای شهری، در راستای احیای این فرهنگ و بزرگداشت آنها صورت پذیرد.
نظر شما