«فراموشان»؛ روایت واقعه کربلا از زبان مقصرانی که به نسیان رفتند

تهران- ایرنا- داوود غفارزادگان در نگارش رمان عاشورایی «فراموشان»، روایت حماسه کربلا را از زبان راویانی به نقل می‌کند که امام حسین(ع) و یارانش را تنها گذاشتند و حال در پس آسمانی و جاودان شدن نام و یاد آنها، خود در نسیان تاریخ به مرور کرده‌شان بر نوه رسول خدا می‌پردازند.

قیام امام حسین(ع)، حماسه کربلا و نقطه اوج آن واقعه عاشورا، چنان عظیم و سترگ است که از سال ۶۱ هجری قمری نه‌تنها تا به امروز که تا ابدیت هستی و زیست بنی آدم در این جهان اثیری به خواست و مشیت الهی مستمر باشد به سبب عظمت رخدادش، همواره نقل روایت خاص و عام مردم جهان و به ویژه جامعه مسلمانان بوده، هست و خواهد بود.

در این نیز تردیدی وجود ندارد که زمینِ آیین، فرهنگ و آنچه که تمدن ایران را در جهان، نمونه‌گون و نادر کرده است تنها یک سپهر دارد، به نام ادبیات. عمیق‌ترین و گسترده‌ترین آسمانی که همواره با بارش‌های ممتد و بی شمارش زمین تمدن ایرانی را بارور و حاصلخیز نگه داشته است.

اینگونه است که ایران به عنوان یکی از سرآمدان قافله‌سالاران تمدن‌ساز جهان شناخته می‌شود. از کوچک و بزرگ در هر جای این زمین اثیری وقتی صحبت از سده‌ها، قرن ها و هزاره‌های تاریخ تمدن و فرهنگ بشر می‌شود وقتی نام ایران به میان می‌آید، همگان تمام قد می ایستند و کلاه از سر برمی دارند.

جهان بی‌کران ادبیت ادبیات و قله‌نشینی مفاهیم مذهبی و آیینی

در گذار و گذر از فراز و فرود خلق آثار ادبی با قلم بزرگان ادبیات ایران؛ نثر ادبی از آن دست تولیداتی‌ست که همسو با قدمت و درازنای ادبیات ایران نه تنها سابقه و جایگاه درخشانی را به خود اختصاص داده است که عرصه سپهر فرهنگ ادبیات ایران را نیز ستاره باران خود کرده است.

تلالو این درخشش تا جایی بوده که حتی با پاقدم فرزند خَلَف نثر ادبی که از آن به گونه ادبیات داستانی یاد می‌کنیم نیز حتی با وجود متر، معیار و چارچوب‌های غربی‌اش باز هم در منقاش قلم نویسندگان ایرانی بازتاب دهنده همان شکوه، جلال و فرهی پیشینیان ادبیات ایران در حوزه نثر ادبی است.

رسایی سخن، بلاغت قلم، شیوایی اندیشه و شیرینی زبان؛ همه و همه چارچوبی‌ست که نثر ادبی ایران را شکل داده و به خود مزین کرده است و حال بر قامت ادبیات داستانی کشورمان نیز خوش نشسته است.

در میان تمامی موضوعاتی که به عنوان محور قلم بزرگان ادب فارسی،  نثر ادبی را برای روایت اندیشه خود درنظر گرفته اند همراهی با تاریخ اسلام، به ویژه جهان تشیع و قافله سالار آن یعنی همان حماسه حسینی، واقعه عاشورا و قهرمانان دشت کربلا از مهمترین موضوعاتی است که به قلم طبع آزمای نویسندگان در نثر ادبی و در ادامه در ادبیات داستانی معاصر کشورمان به امتحان نشسته است.

سخن به گزاف نیست اگر بگوییم بسیاری از آنها در این آزمون سربلند بیرون آمده اند. سربلند نه تنها برای خود که برای ذاتِ ادبِ ادبیاتِ ایران و مخاطبانی که همواره در هر مقام، مجال، فکر و اندیشه ای خود را هم‌دوش و هم‌گام با ادبیات دیده‌اند.

حال که این روزها در حال تجربه نیمه نخست محرم ۱۴۰۰ خورشیدی (۱۴۴۳ قمری) بر آن شدیم تا در کنار تعزیت بر مقام شامخ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران باوفای ایشان در دشت کربلا، به معرفی آثاری از حوزه ادبیات داستانی ایران زمین که محملی برای روایت و استمرار نهضت حسینی شده‌اند بپردازیم.

هفتمین و آخرین گزارش از سلسله گزارش‌های معرفی آثار شاخص ادبیات داستانی و عاشورایی کشورمان به کتابی با روایتی جذاب، متفاوت و خوش‌خوان «فراموشان» به قلم داوود غفارزادگان اختصاص دارد.

«فراموشان»؛ روایت واقعه کربلا از زبان مقصرانی که به نسیان رفتند

«فراموشان»؛ داستانی از واقعه کربلا به قلم نویسنده‌ای که بَلَدِ نوشتن است

داوود غفارزادگان از آن جمله نویسندگانی است که بَلَدِ نوشتن است و پیش از این با نگارش ما سه نفر بودیم، داستانی بدیع در ژانر وحشت که روایتی تکان‌دهنده دارد نگاه، قلم و روایتش را به عموم مخاطبان به شایستگی معرفی کرده است.

وی، این کاربلدی را به شکلی عالی در نوشتن داستان‌های به هم پیوسته کتاب فراموشان با محوریت واقعه عاشورا به کار گرفته است. داستانی با تعلیق مثال‌زدنی که خواننده هدف خود (نوجوانان) را با ابعادی دیگر از روایت‌های مربوط به عاشورا آشنا می‌کند.

فراموشان با زیر عنوان «داستانی از واقعه کربلا» دربردارنده شش روایت با عناوینی نظیر «روایت قاصد والی مدینه»، «روایت همسر زهیر بن قین»، «روایت یکی از سربازان حربن یزید ریاحی»، «روایت غلام عبیدالله بن زیاد»، «روایت یک کاتب گمنام» و «روایت قیس بن اشعث» است.

هر قسمت نیز از زبان فردی که در این فاجعه شرکت داشته یا شاهد آن بوده، روایت شده است. سرانجام، با به هم پیوستن این تکه خاطره‌ها، خواننده به کل واقعه می‌رسد که حدیث همیشه زنده کربلاست.

فراموشان؛ آنهایی که امام را تنها گذاشتند و سرنوشت‌شان فراموشی بود

در این کتاب - همان طور که از عنوان آن برمی‌آید - نویسنده به سراغ کسانی رفته است که از نگاه مقتل نویسان پوشیده مانده‌اند و فراموش شده‌اند. اگرچه روایت او سرانجام همان حادثه عظیم را بازنمایی می کند، اما این بار افرادی مانند تامه؛ والی مدینه، همسر زهیر بن قین، یکی از سربازان حر بن زید ریاحی و… راویان واقعه کربلا هستند.

با این تأکید که همه آنها از همان «امر واقع کربلا» سخن می گویند، ولی از زاویه و نظر خود و نه همچون مقاتل از زبان یک راوی دانای کل. این رویکرد، علاوه بر جان دادن به شخصیت‌های فراموش شده تاریخ، به معنای نگاه به واقعه عاشورا از زاویه‌ای است که تاکنون دیده نشده است.

در این جا، روایت کلان ماجرا همان است که بود، یعنی همان امر واقع، ولی جزییات و ظرایفی از آن نقل شده که تاکنون برای مخاطب ناشناس بوده است. از این منظر کتاب فراموشان دارای اعتبار و اهمیت است.

نکته دیگر درباره این کتاب، نحوه روایت نویسنده است. تاکنون در مقاتل، حادثه عاشورا و وقایع قبل و بعد آن، در یک روایت کلی و یکپارچه بیان می شد. نهایتا با یک فصل‌بندی، بخش‌های مختلف این ماجرا از هم تفکیک می‌شد، اما کل واقعه در قالب یک روایت بود. در حالی که مؤلف، این واقعه را به شکل داستان هایی جداگانه دیده است که هر کدام هم راوی خود را دارند.

«فراموشان»؛ روایت واقعه کربلا از زبان مقصرانی که به نسیان رفتند

نخستین وجه ارتباط مخاطب با کتاب از نام آن آغاز می‌شود؛ «فراموشان»

این داستان ها وقتی کنار هم چیده می‌شوند، کلیت حادثه کربلا و شهادت امام حسین(ع) را ترسیم می‌کنند، ولی به تنهایی نیز دارای مزیت و معنا هستند. این شیوه روایی، نزدیک شدن به یک واقعه تاریخی، از زاویه‌ای مدرن است. یعنی او بدون آن که عنصر خیال را بیش از حد وارد ماجرا کرده باشد، بار و تمرکز خیال‌پردازی‌اش را روی نحوه روایت خود گذاشته است.

بدین ترتیب، نویسنده توانسته به عنوان فرعی کتاب خود یعنی «داستانی از واقعه کربلا» دست یابد. بدین معنا که هم از عناصر روایی داستان بهره جوید و هم واقعه کربلا را بیان کند.

چرا نوجوانان مخاطب هدف کتاب «فراموشان» هستند؟

کتاب فراموشان، آن گونه که در شناسنامه‌اش آمده، جزو کتاب‌های انتخابی وزارت آموزش و پرورش در فهرست توصیفی کتاب‌های آموزشی شماره یک (دوره های راهنمایی و متوسطه) قرار گرفته است.

از این جهت نیز کار مؤلف قابل تأمل است؛ چراکه سعی را برای آشنایی با رخداد عظیم کربلا بر مخاطبان هدفی (نوجوانان) قرار داده که بسیاری از آنها نیازمند شناختی صحیح از این واقعه هستند. زبان ساده غفارزادگان در داستان‌های این کتاب، از زبان راویان مختلف، می‌تواند دریچه‌ای روشن برای ورود مخاطبان به این عرصه بزرگ باشد.

مگر فقط من بودم؟ کدام یک از این کوفیان نبودند؟

در پایان این نوشتار برای آشنایی بیشتر با قلم، زاویه نگاه و روایت کتاب فراموشان، به مرور برشی از این اثر می‌پردازیم.

یکی از روایت‌های این داستان از زبان «قیس» سربازی فراری، که شب قبل از عاشورا امام را تنها گذاشته روایت می‌شود:

- می‌بینید که با من چه کردند؟ میان زباله‌ها نشسته‌ام و زخم‌هایم را با سفال می‌تراشم. گفتند که طاقت بوی ناخوشایندم را ندارند و زخم‌های کریهم را نمی‌خواهند ببینند. زن و فرزندانم را از من دور کردند و مرا آوردند در این مزبله رها ساختند. برادر زنم آورد! وقتی از شما سگان یکی هار می‌شود، اوست که می‌آید برای کشتنش. و مرا چون سگی هار آورد و اینجا رها کرد.

هرچه نالیدم و التماس کردم، گوش نداد. می‌گفت: وقت مردنت رسیده، قیس! و از روی گاری پرتم کرد میان زباله‌ها. همه بودید و دیدید. ایستاده بودید بالای بلندی و زبان سرختان بیرون بود.

این قدر نزدیکم نشوید! چه می‌خواهید از جانم؟ مگر من لاشه‌ام که می‌خواهید بدریدم؟ کمی عقب‌تر بروید! نفستان که به صورتم می‌خورد، می‌لرزم... لااقل بگذارید سینه‌ام را خالی کنم! مگر فقط من بودم؟ کدام یک از این کوفیان نبودند؟ همه آنجا بودند. آنهایی که توان جنگیدن نداشتند، مثل شما ایستاده بودند بالای بلندی. منتظر بودند که کار یکسره شود. من میان سربازان بودم. همه آمده بودند برای غارت. همه بودند. من هم یکی از آنها. وقتی نامه نوشتند که «بیا ای حسین»، من هم بودم.

مگر آنها نبودند که مسلم را تنها گذاشتند و گماشتگان پسر مرجانه در کنج درِ خانه طوعه او را به سنگ و تیر مجروح کردند و گرفتند؟! یادشان رفته وقتی مسلم از مسجد بیرون آمد، هیچ یک از آنها پشت سرش نبود!

مگر من او را غریب و تنها در کوچه‌های تاریک رها کردم؟ مگر همه نخزیدند به کنج خانه‌ها، که من هم نرفته باشم؟ خب، زن و فرزند داشتم و از پسرِ زیاد، مثل شما سگان می‌ترسیدم. مگر یادم رفته بود که پدرش با پدران ما چه کرد؟ آنها را از همین نخل‌های کوفه به دار آویخت و دست و پایشان را برید. عبیدالله پسر عمو بود!  با شمشیر آخته و انبان پر از طلا آمده بود و من یکی از این مردمان، بیشتر نبودم...

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha