در گذشته تاریخی ایران، کمتر دانشمند بزرگی را میتوان سراغ گرفت که در پرتو دریافتهای علمی و انگیزشهای صادقانه درونی خویش به عرفان گرایش نداشته باشد؛ بهاءالدین محمد عاملی فقیه، حکیم، مفسر، محدث و شاعر سده دهم هجری از این جمله است. افرادی چون شیخ بهایی و گروهی دیگر از عالمان عصر، گرایشهای عمیق زاهدانه و عارفانه داشتند. هرچند شاعری شیخ بهایی در کنار دانشهای وسیع او از رشتههای گوناگون، چندان به چشم نمیآید اما بیگمان شأن عرفانی او بیشتر از هر چیز و هرجا در شاعریاش نمود یافته و این مسأله تا حدودی به سابقه تاریخی شعر و عرفان ایرانی مربوط است. شیخ بهایی در عین برخورداری از اعتبار و احترام رشکبرانگیز در دربار صفوی و استادی در بسیاری از دانشهای زمان و نیز در کنار مقامات عالی مذهبی، منش و گرایشهای عمیق عرفانی داشته و به خوبی توانسته این همه را با هم جمع کند. عرفان او گرچه مستقل و مولد نیست، به طور عموم عاشقانه و رندانه و معطوف به نقد و تخطئه صوفیان ناصاف و بزرگداشت عاشقان و عارفان صافیدل است.(۱)
شیخ بهایی؛ جامع علوم گوناگون
بهاءالدین محمد ابن حسین عاملی مـعروف بــه شـیخ بهـایی، جـامع علوم گوناگون زمان خویش بود. در کنـار ایـن جامعیت عـلمی، شـیوه بـدیع آموزشی و تربیتی شیخ بهایی در تدریس و پرورش شـاگرد و تألیف آثار و جایگاه و اعتبارش در دستگاه صـفوی از او، شـخصـیتی مـمتـاز در میـان عالمان زمان ساخته بود؛ علاوه بر این ها، نفوذ روحیه و ذوق هنری و گرایش عـرفانی در کارها و نوشته ها و سروده هایش، موجب تلطیف و تعدیل شخصیت و مـنش او شد و این همه، محبوبیت و مقبولیتی کـم نـظیر را در میان طبقات مختلف مردم بـرایش به همراه آورد که هنوز هم در میان عالمان دیـنی زبانزد است. یکی از ایران شناسان، شیخ بهایی را «چکیده جامعه صفوی عصر شاه عـباس» مـی داند. ایـن پژوهشگر تاریخ صفوی در بیان زیبایی و اهمیت هنری و مـعماری اصــفهان عصـر شـاه عباس به نقش شیخ بهایی اشاره می کند و می نـویسد: «بـدایت شـهرسازی شـاه عبـاس در جسارت خیال و مقیاس بزرگ طرح بود که شامل بنـای پـایتختی بــزرگ بــا خـیابان ها، قصرها، دیوانخانه ها، مسجدها، مدرسه ها، بازارها، حمام ها، قلعه ها و بـاغ هـا می شد؛ دسـت راست شاه در کار عملی ساختن این طرح بلندپروازانه مـردی بود به راسـتی بـرجسته، یعنی شـیخ بهاءالـدین محمـد عـاملی؛ او بـه عنـوان عـالم الهـی عالی قدر، فـیلسوف، مـفسر قرآن، فقیه، مـنجم، معلـم، شـاعر و مهنـدس، چـکیـده جـامعـه صـفوی عصر شاه عباس بود.»(۲)
عرفان در آثار و سلوک شیخ بهایی
در میان آثار متنوع شیخ بهایی، تمایلات و ذوق مندی های عرفـانی او نخست در شـعرهایش، نـمود آشکاری دارد. گفتنی است که علاوه بر دیوان شعر و کشکول، شیخ بـهایی، کتاب دیگری هم به نثر دارد که بعضی موضوعات و مسایل عرفانی و صوفیانه به شـیوه رمـز و تمثیـل در آن آورده شده است. این کتاب ماجرای رویارویی و گفت وگوی طنزآمیز موش و گربـه درباره موضوع های مختلف اخـلاقی و دینی و ادبی و... است، اثر «پند اهل دانش و هوش» از زبان گربه و موش است کـه به واقع دربردارنده انتقادات و ملاحظات انتقادی شـیخ بهـایی درباره تصوف دروغین و صوفی نمایان است.
در خصوص سلوک عرفانی شیخ بهایی نیز باید گفت، واقعیت آن اسـت کـه جمـع کردن میان روحیه تشرع و مطالعات و دانش های عمیق فقهی و اصولی و فلسفی و مناصب دینی و حکومتی از یک طرف و اشتغال به سلوک عارفانه و صوفیانه به ویژه اگر به ملاحظات عاشقانه هم آمیخته باشد، کار بسیار دشواری است و حتی با توجه به جدال همیشگی فقیهان و متکلمان با عارفان و صوفیان، کاری نشدنی به نظر می آید. جالب است که وجود این جنبه هـای مـتفاوت و متنـاقض در زنـدگی و اندیشـه و شخصیت شیخ بـهایی، اظـهارنظرها و برداشت های کاملا دور از ذهنی را درباره او موجب شده است.
بهایی، علاوه بـر تـوجه به مباحث نظری عرفان که در آثار او بازتاب دارد، در مقـاطعی از زندگی نیز، به شیوه ای عملی و عینی سلوکی عاشقانه و درویشانه داشته است. بـنـا بــر نـقل اسکندربیگ منشی مورخ آن روزگار، شیخ به همنشینی «اربـاب سلوک» شوق فراوان داشت و هر گاه فرصتی دست می داد بـه این کـار مـی پرداخـت. او، مـکرر بـه بهانه سـیاحت و سـفر حـج با آنکه منصب شیخ الاسلامی اصـفهان را داشـت، «بـه کسوت درویشان» درمی آمد و در ایام سیاحت به صحبت «اکابر صوفیه و اربـاب سـلوک و اهل الله» می رسید.(۳)
اصـول بـینش عرفانی شیخ بهایی
اگـر بـخواهیم برای عرفان شیخ بهایی نیز به اصولی قایل شویم آن گونه که از شعرهای او برمی آید، ریاستیزی، عشق و رندی از جمله موضوعات عرفانی اند که بیشترین کـاربرد را در شعر و اندیشه او داشته اند؛ بـنابراین مـی توان از آن ها به اصول عرفـانی مـورد توجـه شیخ تعبیر کرد. شیخ بهایی در بیان این گرایش ها رندانه و گاه به شیوه ملامتیان رفتـار مـی کنـد و از ایـنکه مـورد نقد و انکار قشری مسلکان قرار گیرد، پروایی نـدارد.(۴)
نگشـــود مـــرا ز یـــاری ات کـــار دســت / از دلــم ای رفیــق بــردار رنـــدی ســـت ره ســـلامت ای دل مـــن/ کـــرده ام اســـتخاره صـــدبار
شیخ بهایی اگرچه در دوره رواج سبک هندی شاعری می کـرده امـا جز در یک غزل به مطلع:
پای امیدم، بیابان طلـب گـم کـرده ای شوق موسایم، سـر کـوی ادب گـم کرده ای
و نیز در برخی رباعیاتش که واژگان تازه آن روزگار(مثل عینـک و فرنـگ) و بـرخـی سـاخت های تازه نحوی را به کار برده، نشـانه هـای آشـکار دیگـری از سـبک هـنـدی در شـعرش نـمی بینیم؛ شاید به این سبب که در کنار اشتغال و دل مشغولی هـای گونـاگون، شعر را جدی نمی گـرفته و چـندان سـنت رو به دگرگونی شعر فارسی آن زمان از عراقـی به وقوعی و هندی را دنبال نـمی کـرده یا اصلا در جریان این تحولات نبوده است. بهایی به دلیل آنکه زبان مادری اش عربـی بـود و فـارسـی عـلمـی و رسـمی را از راه مطالعه متون اصیل نظم و نثر فارسی آموخت و نیز به سبب آنـکه دانشمند علوم دینی بود، واژگان عربی و اصطلاح های عـربی مـعمول در حـوزه علومی نظیر تفسیر و حدیث و فقه و اصول را در آثار و اشـعار خود بسیار به کار برده است.(۵)
عرفان شیخ بهایی با همۀ ذوق و ظرافتی کـه دارد، عرفانی خودبنیان و مستقل نیست و چنین بـه نظر می رسد که بهایی بیشتر از راه مطالعه آثار شعر عرفانی فارسی بـا شعر عرفانی آشـنا و مأنوس شده است و بـه دنبال این آشنایی، ذوق مندی هـا و ملاحظه های عرفانی خود را نیـز در ظرف شعر ارایه و عرضه کرده است.
بسیاری از شعرهای بـهایی و نـیز اشاره های او در کتاب های کشکول و گربه و موش، فردوسی، سنایی، عطار، سعدی، مولانا، عراقی، حافظ و عبید آشنا و بلکه مـأنوس بوده است و از بعضی از آن ها، چه در موضوع و اندیشه و چه در زبـان و بیـان تـأثیر گرفته و گـاه از بـرخی هم شاهدی نقل کرده است.
عرفان در غزل های شیخ بهایی
جـز در ۲ غـزل که از نوع اندرزهای اخلاقی است، بهایی در تمام غزل هایش به طـور مستقیم و غیرمستقیم به عرفان و موضوع های عرفانی پرداخته است. به لحاظ سبک شناسی واژگان نیز، دایره واژگانی و تعبیرهای عرفانی در غزل هـای عرفانی بهایی، کاملا متناسب بـا مـشرب رنـدی و خوش باشی و عاشقانه او و نیز برآیند تأملات انتقادی اش از بی عملان ریاکار و قشری مشربان متظاهر است. در این شیوه و حتی در کاربرد واژگـان رنـدی و انـتقادی شـیخ بـهایی شباهت بسیاری به حافظ دارد و در حقیقت واژگان حافظ را بـه کـار گرفته است.
هر چند که در غزل های او شور و شیدایی ها و سرخوشی های رندانه شیخ بهایی به اقتضای قالب غزل، بـیش از مـثنوی هـایش نمود یافته است اما در میان مثنوی های او نیز چنین ملاحظه های شوق انگیزی وارد شده است.
شیخ بهایی در مثنوی دیگری که باز هم نشانگر خستگی و شکایت او از احوال و اوضاع روزگار و اشـتغالات رسـمی و عرفی زندگی است، قلندرانه سخن مـی گویـد و حافظانه و رندانه آرزو می کند! آرزوهایی کـه از فردی چـون او بعید است. آهنگ کلام او در این مثنوی، یادآور ساقی نامه ها به ویژه ساقی نـامه حـافظ اسـت کـه شـاعر معمولا در آن، فارغ از ملاحظات و قید و بندهای عرفی و شرعی از آرزوهای محال خود می گوید:
چه خوش بودی ار بـاده کهنـه سـال شدی بر مـن خسـته یکـدم حـلال!
موضوع مثنوی «نان وحلوا» همچون ۲ مثنوی دیگر شـیخ بهـایی، سراسـر مسـایل اخلاقی و عرفانی است. همچنـین نقل، تفسـیر و تأویل شماری از آیات و روایت ها در ضمن پاره ای مباحث عرفـانی و اخلاقـی، از دیگـر جنبه های کار بهایی در مثنوی هـای عـرفـانی او اسـت. نام گذاری های بهایی بر این مثنوی ها نیز برآمده از ملاحظه عرفانی وی است، مثلا منظور او از نان و حلوا عنوان مثنوی مورد بحث دنیا و تعلقات دنیایی است.(۶)
شیخ بهایی در دیوان مختصر خود ٧٩ رباعی دارد که هـمچون غـزل هایش سرشـار از ملاحظه و تأمل ذوقی و عـرفانی اسـت، بـا ایـن تـفاوت که در رباعیات، انـدیشه هـا و ملاحظات و مضامین رندانه و ریاستیزانه او گسترده تر و آشکارتر از غزلیات اسـت.
منابع:
۱. احسن التواریخ؛ حسن بیک روملو، به اهتمام ایرج افشار، چاپ ٢، امیرکبیر، تهران ١٣٥٠.
۲.ارزش میراث صوفیه؛ عبدالحسین زرین کوب ، چاپ ٥، امیرکبیر، تهران ١٣٦٢.
۳.ایران عصرصفوی؛ راجر سیوری ، ترجمۀ کـامبیز عـزیزی ، چاپ ١، مرکز، تهران ١٣٧٢.
۴.تاریخ روابط خارجی ایران(از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی)؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، چاپ ٤، امیرکبیر، تهران ١٣٦٩.
۵.تاریخ ادبیات در ایران؛ ذبـیح اللهـ صفا، جلد پنجم ، بخش اول ، چاپ ٣، فـردوس ، تهران ١٣٦٦.
۶.سبک شناسی شعر؛ سیروس شمیسا، چاپ ٣، فردوس ، تهران ١٣٧٦.
نظر شما