۲۰ مهر ۱۴۰۲، ۹:۰۴
کد خبرنگار: 5333
کد خبر: 85255370
T T
۲ نفر

برچسب‌ها

حافظ و رِندی

۲۰ مهر ۱۴۰۲، ۹:۰۴
کد خبر: 85255370
اصغر دادبه | چهره ماندگار ادبیات عرفانی
حافظ و رِندی

تهران- ایرنا- «رند» از موادی است که حافظ هم از آن استفاده کرده است؛ اما وقتی این اصطلاح را به جهان‌بینی خود می‌برد، حکایت دیگری از آن می‌سازد و آن را تبدیل به عنوانی برای یک مکتب می‌کند.

حافظ هرچه هست، متفاوت است با دیگران. چیزی در حرکت او هست که در حرکت دیگران نیست. حتی در حرکت مولوی هم نیست. رندی در حافظ به یک مکتب تبدیل می‌شود و مهمترین اصطلاح او می‌شود؛ اما در دیگران «رندی» فقط یک اصطلاح است.

حافظ نظام فکری خود را با این اصطلاح می‌سازد و هر کاری که انجام می‌دهد، با این عنوان می‌کند. معنی «مکتب» هم جز این نیست که اصول مشترکی است که کسی (یا کسانی) آن اصول را قبول دارند و حرف‌هایی هم که می‌زنند، به نوعی با آن اصول ارتباط دارد و بیرون از آن نیست. برای همین است که می‌گوییم مکتب حافظ مکتب رندی است. حافظ از مکتب و داده‌های عرفانیِ عشق بسیار استفاده کرده است. اما سنتزی که بار آورده یک چیز دیگری است که اسم آن را باید «مکتب رندی» گذاشت.

اگر مجموعه دیوان حافظ را بخواهیم تفسیر کنیم تا بدانیم چند نوع شعر (به لحاظ محتوا) در این دیوان هست، با ۱۰ درصد و یک ۹۰ درصد برمی‌خوریم. آن ۱۰ درصد هم دو شاخه پیدا می‌کند: یک شاخۀ آن غزل‌های کاملا عرفانی است که هیچ کس در اینکه آنها بیانگر آرای رایج عرفانی است، تردید ندارد؛ مثل: «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»، یا «در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد»، یا «ای بی خبر بکوش تا صاحب خبر شوی». کل اینها ۱۰تا ۱۵ غزل بیشتر نخواهد بود.

حافظ و رِندی
اصغر دادبه چهره ماندگار ادبیات عرفانی

از اینها کمتر غزل هایی است مثل: «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم» که اسم اینها را می‌توانید «شاخه‌های عاشقانه» بگذارید. جمع اینها ۱۰ درصد می‌شود. آن ۹۰ درصد دیگر مانیفست رندی حافظ است. آنچه حافظ را حافظ کرده، همان ۹۰ درصد است؛ مثل غزلهای: «در نظربازی ما بی خبران حیرانند». این شاخه اکثریت را باید «رندانه‌ها» نامید. ابهام و ایهام و طنزی که در غزلهای حافظ هست، مربوط به همین رندانه‌هاست.

از مجموع این حرف ها می‌توان به این نتیجه رسید که رند در حوزۀ سبک خراسانی کاربرد لغوی و منفی داشته است؛ آنگاه تحول پیدا می‌کند و تبدیل به اصطلاح می‌شود و در بستر شعر عرفانی قرار می‌گیرد. در این بستر یک اتفاق مهم می‌افتد و آن چنین است که تبدیل می‌شود به عنوانی برای چیزی که در حد انسان کامل (یا کمال انسانی) و گاه خود انسان کامل است. این موادی است که حافظ هم از آن استفاده کرده است؛ اما وقتی این اصطلاح را به جهان‌بینی خود می‌برد، حکایت دیگری از آن می‌سازد و آن را تبدیل به عنوانی برای یک مکتب می‌کند.

*این یادداشت در همکاری با انجمن مفاخر فرهنگی برای انتشار به ایرنا ارسال شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha