روزآمدی با قصه‌های بومی در تضاد نیست

ساری – ایرنا – پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان و مدرس قصه‌گویی معتقد است که قصه‌های بومی مازندران می‌توانند با تکنولوژی مدرن سازگاری پیدا کنند و تبدیل به دستمایه‌های جذابی برای اثرگذاری در نسل جدید و آینده شوند.

به گزارش ایرنا، قصه و داستان یکی از داشته‌های فرهنگی همه جوامع به شمار می‌آید. ایران هم پیشینه‌ای طولانی در قصه‌های آموزنده دارد. زندگی مردم کشورمان با قصه‌ها عجین است. این موضوع در جای‌جای این کشور دیده می‌شود. از جمله مازندران که برای خود منظومه‌ها، افسانه‌ها و قصه‌های زیبایی دارد ؛ قصه‌هایی که در برخی مناطق استان با زبان بومی از آن به نام «هسِنی» یاد می‌شود و پیشینیان از آن‌ها برای سرگرم کردن بچه‌ها زیاد استفاده می‌کردند. اما این‌که قصه‌ها باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند و بر چه اساسی روایت شوند یک فن و مهارت است.

«علی‌مراد خرّمی» با نام هنری «کارن تبری» شاعر، پژوهشگر فرهنگ و ادبیات رسمی و عامه و قصه‌گو و شاهنامه‌خوان مازندرانی یکی از افرادی است که به واسطه پژوهش‌های گسترده‌اش درباره قصه‌ها آشنایی زیادی با این بخش از ادبیات دارد. عضویت در گروه پژوهشگران «دانشنامه قصه‌های ایرانی»، عضو گروه موسسان و کارشناسان مرکز پژوهش و ترویج قصه‌های ایرانی، کارشناسی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، حضور در جمع مؤلفان مجموعه «فرهنگ ۱۶ جلدی قصه‌های یلدا»، دبیری و داوری جشنواره‌های قصه‌گویی منطقه‌ای، کشوری و بین‌المللی، عضویت در گروه تدوین درسنامه‌های آموزش قصه‌گویی مادران در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، سخنرانی پیرامون روش‌های «آموزش متون کهن به کودکان و نوجوانان» در دانشگاه هنر تاجیکستان و نویسندگی چندین مقاله از جمله مقاله «مخاطب‌شناسی افسانه‌ها» در کارنامه او دیده می‌شود. به مناسبت هفته ملی کودک و با توجه به جایگاه و نقش قصه‌گویی در رشد فکری کودکان، گفت‌وگوی ایرنا با این کارشناس قصه‌گویی را درباره ویژگی‌های قصه و قصه‌گویی بخوانید:

قصه چقدر در زندگی آینده کودکان و نوجوانان تاثیرگذار است؟

قصه همواره بهترین ابزار تربیتی خداوند و انبیا برای هدایت بشر بود. افلاطون در کتاب جمهور، به قصه‌گویی به عنوان ابزار مؤثر تربیتی اشاره کرده و عرفا از این ابزار فرهنگی بهره برده‌اند، پدران و مادران ما هم همین راه را رفته‌اند. حتی سینما و تئاتر و تلویزیون نیز قصه‌ها را دست‏مایه اصلی کار خود قرار دادند و به نوعی قصه‌گویان مدرنی هستند که با روشی امروزی‌تر به روایت قصه می‌پردازند.

نقل می‌کنند که انیشتین در پاسخ به مادری که از او راهنمایی می‌خواست تا چه کند که فرزندش مانند انیشتین تربیت شود سه بار تاکید کرد که برایش افسانه بخوان. افسانه‌ها با تخیل سر و کار دارند. از این رو تخیل کودک را تا دوردست پرواز می‌دهند و بال‌های خیال کودک را ورزیده و کارآزموده می‌کنند. به او جرأت و  شهامت می‌بخشند. قدرت تخیل به اضافه جرأت و شهامت، به خلاقیت و در نهایت به رشد و اختراع و اکتشاف می‌انجامد.

روزآمدی با قصه‌های بومی در تضاد نیست

با این تعاریف بهتر است بپرسیم که قصه خوب چه قصه‌ای است؟

بهتر است حیطه گفت‌وگو را دقیق‌تر مشخص کنیم. از یک سو تجربه و تخصص من در حیطه قصه‌گویی است و از سوی دیگر دسته‌بندی قصه‌ها را به خوب و بد در نگاهی کلی‌نگرانه، درست نمی‌دانم. فرض بر این است که همه قصه‌ها ذاتاًخوب هستند. پس پیشنهاد می‌کنم درباره «قصه‌های مناسب نقل» گفت‌وگو کنیم.

شرایط زیادی را برای مناسب بودن یک قصه می‌توان برشمرد. اما اجمالا باید گفت مناسب یا نامناسب بودن قصه، به ویژگی‌های روایی قصه، فضا، مکان،زمان، امکانات، محدودیت‌ها، شرایط و ویژگی‌های مخاطب و همچنین شرایط و ویژگی‌ها و هدف قصه‌گو بستگی دارد. ممکن است یک قصه در شرایطی خاص مناسب قصه‌گویی برای مخاطب یا مخاطبانی خاص باشد و همان قصه در شرایطی متفاوت مناسب نقل نباشد. مثلا قصه‌های پرهیجان یا ترسناک برای قصه‌گویی شبانه برای کودکان مناسب نیستند. اگر قصه‌گو، چنین قصه‌هایی را مناسب نقل، برای مخاطب یا مخاطبانش تشخیص داده باشد باید این کار را روز انجام دهد.

یا برخی از قصه‌های تمثیلی-نه همه- که از منابعی چون مثنوی مولوی یا دیگر متون عرفانی سرچشمه گرفته‌اند با وجود داشتن شخصیت‏ های حیوانی فقط به شرط آشنایی با اشارات عرفانی برای مخاطب قابل درک و دریافت هستند. کودکان قادر به درک درست این‏گونه قصه‌ها نیستند. حتی ممکن است به سوی دریافتی نادرست هدایت شوند. زیرا عارفان این‌گونه حکایت‌ها را با توجه به شرایط زمانی و مکان و مخاطبان بیان کرده‌اند. در مقاله «مخاطب‌‏شناسی افسانه‌ها»مفصل‌تر در این باره توضیح دادم.

در سال‌های اخیر شکل و شمایل قصه‌ها تا حدودی تغییر کرد. این تغییر در فرم و محتوا به نظر شما عادی و لازم است؟

اگر مقصود، تحول در سبک قصه‌نویسی است که بی‌تردید لازم و مفید است. حتی می‏توان گفت ما دیر جنبیدیم. طبیعتاً قصه‌های جدید، با شرایط امروز سازگاری بیشتری دارند و دغدغه‌های جزیی‏تری را روایت می‌کنند که با نیازهای روز مردم هماهنگی بیشتری دارد. اما منابع قصه‌گویی در همه جای دنیا همچنان بیشتر متون کهن و قصه‌های عامیانه یا فولک است.

قصه‌های فولک ساختار ویژه خود را دارند و از مهم‌ترین ویژگی‌های‌شان این است که پدیدآورنده ندارند و دغدغه‌های کلی، اما اساسی بشر را روایت می‌کنند و از روایت پیچیده برخوردار نیستند. با این حال جذاب و تاثیرگذارند. چون عمری به درازای عمر آدمی دارند و در مسیر و مسیل رود رونده زمان، غلتیدند و تراش خوردند و سینه‌به‌سینه روایت شدند تا به ما رسیدند.

حتی آبشخور اصلی قصه‌های متون کهن مانند شاهنامه و مثنوی و کلیله و دمنه نیز قصه‌های عامیانه یا فولک است. فردوسی و مولانا و دیگر بزرگان صاحب آثار کهن، پدیدآورنده قصه‌های‌شان نیستند. آنان این قصه‌ها را گزینش و بعضاً با دخل و تصرفی ناچیز نهایت زیبایی و هنر روایت کردند و با چاشنی ارزش‌های زبانی و ادبی گواراترشان کرده‌اند. به ارزش‌های فاخرشان افزودند و ماندگارشان کرده‌اند. البته قصه‌گوهای قدرتمند و هنرمندی هم هستند که قصه‌های جدید را هم به زیبایی تمام نقل می‌کنند. این در به روی قصه‌گویان، بسته نیست.

روزآمدی با قصه‌های بومی در تضاد نیست

اگر روزآمدی و نوگرایی در قصه یک ضرورت است، بنابراین تکلیف قصه‌های بومی چیست؟

البته روزآمدی و نوگرایی حتماً یک ضرورت انکارناپذیر است. اما این ضرورت با کارآمدی قصه‌های بومی و قصه‏ گویی به روش سنتی، به هیچ روی در تضاد نیست. هر دو جذابیت و کارآیی خاص خودشان را دارند. هرچند قصه‌های بومی می ‏توانند دستمایه نویسندگان و قصه‌گویان برای آفرینش قصه‌های نو باشند و نوع روایت کردن هم می‌تواند با استفاده از تکنولوژی روز نو باشد. چنان که اکنون هم هست. امروزه سینما و تلویزیون حتی بسیاری از بازی‌های رایانه‌ای خود راوی قصه‌های کهن و تازه هستند.

قصه‌گوی خوب چه کسی است؟ یا به عبارتی قصه‌گوی خوب چه ویژگی‌هایی دارد؟

مطالعه، پژوهش، تمرین و تکرار، تربیت‌یافتگی صداو لحن، پوشش مناسب با فضای قصه، توانایی برقراری تعامل با مخاطب، برخورداری از دایره واژگان گسترده، آشنایی با دانش زبان بدن، آشنایی با ذخایر ارزشمند ادبی و فرهنگی مانند قصه‌ها، شعرها، کنایه‌ها و ضرب‌المثل‌ها، متون دینی و داشتن هوشمندی لازم از لوازم و ویژگی‌هایی است که یک قصه‌گوی خوب باید داشته باشد.

قصه‌گوی خوب کسی است که با مطالعه و تمرین و تمرکز پی‌درپی هنر خود را تقویت کند، ویژگی‌ها و توانایی‌های خود را در این هنر کشف کند و گوهر وجودی خود را با ظرافت و هنرمندی تراش بدهد. سپس با درک درست شرایط خود و مخاطبانش مناسب‌ترین قصه را برای نقل کردن انتخاب کند و با آفریدن یک رابطه سه‌طرفه خوب و مؤثر میان روایت، خود به عنوان راوی و مخاطب فضای قصه‌گویی را هربار با شکل و شمایلی تازه بیافریند.

روزآمدی با قصه‌های بومی در تضاد نیست

قصه‌های بومی مناطق مختلف مانند مازندران ظرفیت استفاده برای نسل‌های امروزی را دارند؟

بله. این قصه‌ها روایتگر دغدغه‌های کلی و اساسی انسان هستند. با پیشرفت تکنولوژی در عصر مدرن و پسامدرن، دغدغه‌های اساسی دگرگون نشد. یک مقدار دغدغه‌ها جزئی‌تر شدند. صفات خوب رنگ نباخت. اتفاقا نیاز به پرداختن به این دغدغه‌ها و خواسته‌ها بیشتر هم شده است. تفاوت در این است که سبک‌های مدرن و پسامدرن بیش از پیش وارد جزئیات شده‌اند. روش‌ها فرق کرده است.

در فرهنگ مردم مازندران افسانه‌ها و قصه‌های زیادی وجود دارد که برآمده از سبک زندگی گذشتگان است. آیا می‌توان قصه‌های بومی امروزی هم داشت؟ قصه‌هایی که به دور از تصاویر قدیمی، فضای امروزی زندگی مازندران را داشته باشند.

قصه‌های بومی، از جمله قصه‌های بومی مازندران، نه تنها همچنان کارآمدند و پاسداری از آن ضروری است، بلکه می‌توانند با تکنولوژی مدرن سازگاری پیدا کنند و تبدیل به دستمایه‌های بسیار خوب و جذابی برای اثرگذاری در نسل جدید و نسل‌های آینده شوند. می‌شود بر اساس این افسانه‌ها قصه‏‌های تازه‌نوشت و فیلم، پویانمایی و بازی‌های رایانه‌ای جذاب ساخت. چنان که غربی‌ها و شرقی‌ها بر اساس داستان‌های شاهنامه و هزار و یک شب فیلم و انیمیشن و بازی ساختند. نمونه‌اش انیمیشن قدیمی سندباد که ژاپن ساخت و بعد هم غربی‌ها ساختند. خیلی از دستمایه‌های فیلم‌های تخیلی و رمان‌های مشهوری مانند «هری پاتر» مانند جاروی پرنده و قالیچه پرنده و پری دریایی از قصه‌های هزار و یک شب الهام گرفته شده است. می‌توان به روش سنتی، رخ به رخ مخاطبان نشست و برای‌شان قصه‌گویی کرد، آنچنان که هم قصه‌گو لذت ببرد هم مخاطبان. قصه‌گویی به روش سنتی به خاطر همین ویژگی رخ به رُخَش، جذابیت و لطف خاص خودش را دارد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha