به گزارش ایرنا شب یلدا آئینی کهن و ایرانی است که از دیرباز در مناطق و نواحی مختلف کشور از سوی مردم استقبال شده و گرامی داشته میشود و صله ارحام، نقل خاطرات از زبان بزرگترها، هدیه دادن به همدیگر ، صرف شربت، شیرینی، هندوانه و انار و آشتی دادن و دلجویی از افراد دور و نزدیک از آداب و رسوم این طولانیترین و به تعبیری سیاهترین شب سال است که در آخر پاییز و سرآغاز زمستان تجربه میشود.
تجلی این شب زیبا و پرخاطره در آینه شعر و ادب، بسیار تماشایی و دلبراست و یلدا موضوعی است که اغلب شعرا به آن توجه داشته اند و این شب زیبا به صورت نماد، کنایه و تشبیه در سرودههای شاعران نمود پیدا کرده و بر دفتر شعرشان نقش بسته است.
شیخ اجل، سعدی بزرگ که پیغامبر سخن نامیده میشود، ابیات ناب و گوشنوازی در باب یلدا دارد و میفرماید:
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد / که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سیاق سخن شاعر در این بیت به گونه ای است که از آن، دو معنی به دست میآید و ابتدا به نظر میرسد شب یلدا ملال و اندوه از ماه و پروین میستانند اما در اصل میگوید که ای صبح دل انگیز مشتاقان که امیدبخش هستی، اگر نزدیک روز است و اگر وعده صبح صادق درست است، زودتر برآی و طلوع کن زیرا ملالت و کسالت این شب طولانی، حتی مرا از روشنایی ماه و پروین دلزده کرده است.
پروین که از آن به خوشه پروین نیز یاد میشود، تعدادی ستاره هستند که یکجا در آسمان دیده میشوند و در برخی اشعار از پروین به عنوان نماد قطرات اشک بر رخسار عاشق یا معشوق یاد شده است و جالب اینکه گفته میشود خوشه پروین در آخرین شب پاییز بهتر از شبهای دیگر قابل مشاهده است و این نکته نیز دقت نظر شاعر را بیشتر میرساند.
سعدی در شعری دیگر درباره یلدا میسراید:
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف / گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
آن دلبر زیبا روی هنگامی که زلف همچون شب را از رخسار همچون روز روشن کنار زد، گویی از روز مهم قیامت (نشانه حیرت و بهت شاعر از زیبایی چهره نگار ) شب سیاه یلدا به کنار رفت و چشمها متوجه جمال و جلوه معشوق شد.
مصلح الدین سعدی در بیتی دیگر نیز یلدا را مانع و حجاب رخسار یار معرفی میکند و شب فراق را هر مقدار که باشد، به عنوان یلدا و شبی طولانی تصور میکند و میفرماید:
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست / شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
همو سروده است که :
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش / صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
تاسف و حسرت شاعر از این است که نسیم آرامش و آسایش بر دلی که ریش ریش شده و جراحت یافته، نمیوزد تا قدری آرامش و التیام بخشد و تا جور شب یلدا باقی است، هرگز صبح صادق و روشن و فردایی امیدبخش تجربه نخواهد شد.
از شب یلدا در شعر فردوسی با عنوان "شب اورمزد" یاد شده است و این معمار بزرگ کاخ بلند نظم فارسی اینگونه سروده است:
شب اورمزد آمد و ماه دی / ز گفتن بیاسای و بردار می
میدانیم که روزهای هر ماه در تقویم یا گاهشمار ایران باستان دارای نام و عنوان بوده و مراد از اورمزد، روز اول هر ماه است و در این بیت، منظور فردوسی از شب اورمزد همان شب یلدا و استقبال از دی ماه و زمستان است که شاعر توصیه میکند در این شب بلند، بجای سخن به درازا بردن که میتواند مشغلههای زندگی قلمداد شود، بهتر است به خوشنشینی و آرامش پرداخته شود که به گونه ای شیوه خوشباشی خیام را نیز در ذهن تداعی میکند.
همانجا که خیام میسراید:
من بی میناب زیستن نتوانم / بیباده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید / یک جام دگر بگیر و من نتوانم
البته شراب و می در ادبیات فارسی همواره مذموم ، مکروه یا حرام نیست بلکه گاه مقصود از آن نه تنها سُکر و خماری نیست بلکه نوعی بیداری و هوشیاری است و این نوع شراب آگاهی در شعر حافظ نیز به تکرار ذکر شده است که پرداختن به آن مجالی دیگر میطلبد.
عطار، این عارف و شاعر شوریده نیز از وقتکُشی شب یلدا و رنج آور بودن این شام سیاه شکوه سر میدهد و دردسرها و ناکامیهای خود را به سرسنگینی شب چله تشبیه میکند و چنین میسراید:
چو درد من سری پیدا ندارد / شب یلدای من فردا ندارد
بدیهی است که شبی که فردا ندارد و سیاهی آن مستمر است، طاقت انسان را طاق خواهد کرد و عنان از دست صبر خواهد ربود و شاعر بدینگونه، از طولانی بودن رنج و مصائب خویش شکایتها دارد.
مالک الملک سخن خاقانی بزرگ نیز یلدا را بارها یاد کرده است که به نمونه ای از آن اشاره میشود:
آری که آفتاب مجرد به یک شعاع / بیخ کواکب شب یلدا برافکند
به قدرت حتی شک شعاع نور خورشید اشاره میکند که قادر است بیخ و بن کوکبها و ستارگان شب یلدا را براندازد و بساط این شب دیجور (شبی به شدت سیاه و تاریک) را بر هم زند.
از یلدا همواره به عنوان زمینه ساز یاس و تعب و درماندگی یاد نشده است بلکه همین خاقانی شروانی در بیتی دیگر به امید پنهان در پس این شام بلند نگاه میاندازد و میسراید:
همه شبهای غم آبستن روز طرب است / یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
در واقع بیانگر این مصرع یا ضرب المثل مشهور است که "پایان شب سیه سپید است" و شاعر در مصرع دوم با تلمیحی زیبا به واقعه به چاه انداخته شدن یوسف به دست برادران غیورش نقبی زده و معتقد است همانگونه که یوسف را در کمال ناامیدی در چاهی یافتند و سیمای روشن او را از قعر آن بیرون کشیدند، انسانها به فردای روشن و امیدوارکننده در پس شب چله اعتقاد و باور دارند و شب، همیشه مایه اندوه و ناامیدی نیست.
در شعر صائب تبریزی نیز گاه، رگههایی از امیدواری به روز و اهتراز از غم یلدا یا شبهای دیگر به چشم میخورد. بدین گونه:
مردان نظر سیاه به دنیا نمیکنند / روز سفید خود شب یلدا نمیکنند
مردان و کسانی که اراده تغییر امور را دارند و تسلیم رویدادها یا پیشامدها نمیشوند، دنیا را سیاه و سخت نمیبینند و روز سفیدی که میتواند منشا خیر و خوبی باشد را با اندیشههای بسته و محکوم، سیاه و تباه درنمییابند بلکه بر مرکب امید و توفیق سوار هستند و به امید کامرانیهای بیشتر میتازند.
البته همین شاعر سبک هندی در جایی دیگر اشاره به خو گرفتن و انس بستن با شب چله و ناامیدی اشاره دارد و اینگونه قلمفرسایی کرده است که:
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست / دست کوتهدار ای مِهر از شب یلدای من
گویا قرار نیست که شانه ای باشد و گیسوی پریشان مصیبتدیدگان و انسانهای مغموم را سامان بخشد؛ بنابراین ای خورشید و ای آفتاب از این شب تیره که گرداگرد من است، دست بردار و بگذار در فکر و خیال خویش غرق باشم؛ به عبارت دیگر شاعر، نوعی یاس خود از زدوده شدن و برکنار رفتن ناکامیها را اقرار میکند.
قاآنی شیرازی شاعر عهد قاجار که قصاید، غزلیات، مسمطات، قطعات، ترکیب بندها، ترجیع بندها و مثنوی ها سروده است، زلف فروریخته بر رخ محبوب را به شب سیاه یلدا و همچنین به تصویر پرهای سیاه زاغ و کلاغ تشبیه کرده که بر روی گلبرگ های سفید یاسمین یا یاسمن سنگینی می کند.
زلفش به چهره چون شب یلدا بر آفتاب
یا عکس پَرّ زاع بر اوراق یاسمین
مسعود سعد سلمان که بخش مهمی از عمرش در زندان سپری شده و "حبسیات" او معروف است، خلاف مویهها و نجواهای غریبانه اش از داخل زندان نای، در بیتی امیدبخش سروده است؛
کرده خورشید صبح مُلک تو / روز همه دشمنان شب یلدا
شاعران معاصر نیز از شب چله طَرف ها بسته اند و هر یک به شیوه و شگردی، در ذم یا مذح آن برآمده اند.
سعید بیابانکی سروده است:
بمان که فلسفه این شب دراز این است / که یک دقیقه بیشتر تو را نگاه کنم
میبینیم درازی شب چله را فرصتی برای کامیابی بیشتر از حضور معشوق می انگارد و در پی مذمت و نکوهش یلدا بر نمیآید.
هوشنگ ابتهاج یا سایه که چندی پیش رحل اقامت از جهان فانی کَند و بر دنیای باقی افکند، در چکامه ای زیبا یا تصویرسازیهای بدیع، از شب یلدا نام برده است؛
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد / خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
خیال و رویای محبوب یا ممدوح، سبب قابل تحمل شدن و نشاط در خلوت شاعر شده است و گویی خواب خورشید، چشم خفته شب یلدا را آشفته ساخته و شب تنهایی و ناراحتی به سرانجام آمده است.
البته باید اشاره شود که شعر شاعران بزرگ از قابلیت تاویل و تعبیر مختلف برخوردار است و در اصل، یکی از علل اشتهار و همهپسندی این قبیل شاعران، تعبیرپذیری و تفسیرپدیری شعرهایشان است و با این لطایف الحیل و ابهام افزایی و ایهام گنجاندن در سرودهها، امکان برداشتهای متنوع از شعرهایشان را فراهم میآورند و همگان را دلباخته خلاقیتهای ادبی خویش میکنند.
باری یلدا همچنان از موضوعات و مضامین رایج در شعر و ادب است و به جهت مفاهیم مثبت و منفی که از آن برمیخیزد، در سرودهها و نوشتهها به تکرار میآید و هر نویسنده ای سعی دارد فارغ از کاربردهای گذشته، نگاهی نو به آن بیاندازد و جلوه ای تازه به آن بخشد.
امید که سنت قشنگ چلهنشینی نزد ایرانیان و همه ملتهایی که این شب به یادماندنی را گرامی و گرم میدارند، استوار بماند و علت این استواری و پابرجایی این رسم و سنت، کاهش آلام و اندوه بشر و وفور نعمت و برکت و رواج همزیستی و صمیمیت ها باشد.
با اقتباس از آثار شعرای یاد شده؛
عیسی پاشاپور
نظر شما