به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، پرویز ثابتی سال ۱۳۱۴ در سنگسر سمنان به دنیا آمد، شهری که بعد از انقلاب مهدی شهر خوانده شد. دوره ابتدایی را در سنگسر و دانشگاه را در رشته حقوق دانشگاه تهران گذراند. در بهمن ۱۳۳۷ پس از فراغت از تحصیل به عنوان تحلیلگر سیاسی جذب ساواک شد.
تحلیلهای سیاسی از اوضاع و شرایط کشور، در کنار بی رحمی و وفاداری اش به حکومت پهلوی باعث پیشرفت سریع او در ساواک شد.
مذهب ثابتی
ثابتی میگوید: خانواده مادرم بهایی ولی عمه ها و مادر بزرگ پدری ام مسلمان بودند. همسرم هم مسلمان زاده است. اما خودم از وقتی خودم را شناخته ام به هیچ دینی اعتقاد نداشته ام و غیرمذهبی هستم و لاادری(منکر وجود خدا) هستم.
ساواک چه بود؟
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با وجود همکاری بین ارتش و شهربانی برای ایجاد امنیت در کشور و حفظ ثبات رژیم، هنوز رابطهای سازمان یافته بین ارگان های امنیتی ایجاد نشده بود. برای همین در اسفند ماه سال ۱۳۳۵ قانون تشکیل ساواک، مهم ترین تشکیلات امنیتی و اطلاعاتی کشور تصویب شد. ساواک اما رسما کار خود را از سال ۱۳۳۶ شروع کرد.
هر چند نهادهای موازی با ساواک نیز در کشور وجود داشت اما طولی نکشید که ساواک در بین مخالفان، به عنوان اصلیترین ارگان سرکوب دستگاه پهلوی شناخته شد.
شاه که با یک کودتا سر کار آمده و از مشروعیت لازم برای حکمرانی در بین مردم برخوردار نبود، برای ادامه سلطنت، اتکای بسیاری به نهادهای سرکوبگر خود داشت و در بین این ارگانهای امنیتی التفات بیشتری به ساواک داشت.
داریوش همایون، وزیر سابق اطلاعات و فرهنگ در دوران پهلوی، درباره این نهاد می گوید: پیش از تشکیل ساواک، حکومت نظامی وظایف آن را انجام می داد و هدف اصلی حکومت نظامی هم مبارزه با حزب توده و عوامل این حزب و همچنین دستگیری طرفداران جبهه ملی بود که پس از تشکیل و موفقیت سازمان امنیت و اطلاعات، ساواک وظیفه حفظ رژیم پادشاهی را برعهده گرفت.
ساواک که نخست به منظور شناسایی و بازداشت اعضای حزب توده تاسیس شده بود، به تدریج فعالیت های خود را بسط داد و به جمع آوری اطلاعات و زیر نظر گرفتن هر گونه فعالیت مخالفان حکومت پهلوی، دانشجویان، اتحادیه های کارگری، نویسندگان و همین طور روحانیون پرداخت و سانسوری گسترده تر را اعمال کرد، نحوه عمل ساواک به گونه ای بود که این طرز تفکر را القا می کرد که ساواک از اساس سیستمی بود برای برخورد با مخالفین.
به گفته همایون با انتصاب ارتشبد نعمت الله نصیری، رییس گارد شاهنشاهی به ریاست این سازمان، شرایطی ایجاد شد که ساواک بیشتر بر خبرچینی و گرد آوری اطلاعات در باره افراد و گروه های هدف و مورد نظر این سازمان تمرکز کرد: از سال ۱۳۴۲ به بعد بود که شاه سازمانهای امنیتی خویش از جمله ساواک را توسعه بخشید. ساواک در این دوران با همکاری شهربانی و دستگاههای انتظامی دیگر در سرکوبی عناصر ضد نظام سلطنتی فعالیت گسترده ای داشت؛ فعالیتی که تا سالهای آخر رژیم پهلوی همچنان ادامه داشت.
داریوش همایون معتقد است که افزایش بی رویه اختیارات ساواک و حضور این سازمان در تمامی امور جامعه از جمله سانسور مطبوعات و امثال اینها باعث شد که فضای تبلیغاتی بسیار منفی نه تنها برای کل نظام پادشاهی به وجود بیاورد، بلکه در تمام دنیا ساواک به نماد سرکوبگری و اختناق در ایران بدل شود: شرایط به گونه ای شد که در دوره انقلاب کلمه ساواک کافی بود که همه افکار عمومی را در همه جا علیه رژیم پادشاهی بسیج کند.
مهدی خانبابا تهرانی از فعالان سیاسی پیش از انقلاب نیز معتقد است که ساواک در بستن فضای سیاسی ایران در حکومت پهلوی نقشی مهم داشت: در اثر خشونت ها و قانون شکنیهایی که سازمان امنیت و اطلاعات کشور انجام داد، ساواک در چشم مردم ایران به یک نهاد سرکوبگر تبدیل شد که به فرمان خارجی و به فرمان قدرت دیکتاتوری ایران، جامعه ایران را به خفقان سوق داده بود.
به هر حال با اوج گیری ناآرامی ها در دهه ۵۰ در ایران شاه دستور انحلال ساواک را داد و رییس پیشین ساواک ارتشبد نصیری که در آن زمان سفیر ایران در پاکستان بود به ایران فراخوانده شد و به زندان افتاد.
احمد سلامتیان ، کارشناس مسائل سیاسی ایران و نماینده اولین دوره مجلس پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ معتقد است که ساواک تا آخرین روزهای عمرش یک سازمان نظامی برای تامین امنیت سیاسی بود، به همین دلیل نه از تخصص لازم کسانی که به کار اطلاعاتی در زمینه سیاسی سر و کار دارند، برخوردار بود و نه ابزاری به جز ابزار نظامی سرکوب در اختیار داشت؛ در نتیجه ساواک به طور دائم به صورت نظامی و سرکوبگرانه با اندیشه ها و نظرات برخورد می کرد.
ثابتی چه کاره ساواک بود؟
ساواک یا همان سازمان امنیت و اطلاعات کشور از سال ۱۳۳۶تا ۱۳۵۷ برپا بود و به ترتیب تیمور بختیار، حسن پاکروان، نعمت الله نصیری و ناصر مقدم ریاست آن را بر عهده داشتند. اداره سوم یا همان اداره امنیت داخلی ساواک، مهم ترین بخش این تشکیلات بود.
پرویز ثابتی از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ رئیس اداره امنیت داخلی ساواک و رییس ساواک پایتخت بود. اهمیت کار او به خاطر همزمانی این سال ها با اعتراضات انقلابی مردم دوچندان می شود.
ثابتی همچنین در کار نوشتن بولتن های فوق سری و فوق محرمانه مهارتی چشمگیر داشت، بولتنهای فوق محرمانهای که به دست شاه می رسید.
سال ۱۹۶۲ هنگامی که جان اف کندی رییس جمهور آمریکا به شاه توصیه کرد که انتخاباتی آزاد در ایران برگزار کند، شاه از حسن پاکروان رییس وقت ساواک خواست تحلیل جامعی از وضع کشور ارائه دهد و ثابتی مامور این کار شد.
ثابتی اما در بولتن فوق سری خود نوشت که برگزاری انتخابات آزاد اشتباه است چرا که مردم ایران آمادگی لازم برای دموکراسی را ندارند و دادن آزادی به مردم و راه انداختن انتخاباتی آزاد کار دست رژیم میدهد.
گفته شده که شاه از رویت این بولتن برآشفت و گفت کسی که این بولتن را تهیه کرده مغزش معیوب و قابل محاکمه است.
ولی شاه در نهایت به توصیه بولتن نویس عمل کرد و تن به انتخابات آزاد نداد.
شامه تیز بولتن نویس
داریوش همایون میگوید: پرویز ثابتی زیرکترین مقام ساواکی بود که میشناختم و رفت و آمد داشتم اما ناصر مقدم از ثابتی خوشش نمیآمد و به محض اینکه در حکومت شریف امامی، دست گشادهای یافت، او را با جمع دیگری از مقامات ساواک که لابد میانهشان با آنها خوب نبود، بازنشسته کرد و نامهای آنان را در روزنامه انتشار داد. انتشار آن خبر در حکم دادن چراغ سبز به چریکهای گوناگونی بود که سختترین ضربات را از ثابتی خورده بودند و معنایش آن بود که چریکها میتوانند حسابشان را با کسانی که دیگر نگهبانی نداشتند، پاک کنند و ثابتی البته باهوش سرشارش، زود این معنی را دریافت و از ایران خارج شد.
ثابتی آبان ماه ۱۳۵۷ وقتی برایش مسجل شد که رژیم پهلوی بازنده نبرد با انقلابیون است با پاسپورتی با نام جعلی عالیخانی، ایران را به مقصد لندن و سرانجام به آمریکا ترک کرد.
ثابتی همچنین مدعی است که با انتشار مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه به نام مستعار احمدرشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات مخالف بود ولی با سرکوب تظاهرات کنندگان موافق: دولت باید با قاطعیت تمام، تظاهرات را سرکوب کند و بلوا را بخواباند. آبها که از آسیاب افتاد به وفاداران رژیم مجال دهد تا از نظام حاکم و حتی خاندان سلطنت انتقاد کنند.
وی موافقت شاه برای بازدید صلیب سرخ از زندان های ایران را نادرست خواند: آنها( معترضان) موقعی شیر شدند که شکار گرگ ممنوع شد. به نظر ثابتی سفارت انگلیس در تهران نیز به خاطر بزرگنمایی بی بی سی از حوادث انقلاب باید بسته می شد.
ثابتی و چپ های غیرمذهبی
یکی از اقدامات منتسب به پرویز ثابتی اعدام ۹ تن از نیروهای چریک های فدایی خلق از جمله رهبر این گروه بیژن جزنی در تپه های اوین است. هر چند این ۹ تن اعدام شدند اما حکومت مستقر اعلام کرد آنها حین فرار از زندان توسط ماموران کشته شده اند. به گفته فرخ نگهدار رهبر جناح اکثریت این تشکل در بعد از انقلاب اسلامی؛ یک روز یکی از افسران ارشد زندان اوین او را خواست. نگهدار می گوید: افشار گفت از رفقایت خبر داری؟ گفتم کدام رفقا؟ دست کرد و از زیر میز روزنامهای بیرون کشید. من تیتر بزرگ روزنامه را دیدم که نوشته بود ۹ نفر زندانی در حال فرار کشته شدند. بهتم زد. استکان را به روی میز گذاشتم و احساس کردم تمام آب دهان و رگهایم خشک شده و نمیتوانم حرفی بزنم. چه بگویم؟ چهرهام از روزنامه به سقف اتاق چرخید و بهت زده ماندم.
ثابتی و شکنجه
ثابتی مانند هر مقام امنیتی دیگری چراغ خاموش حرکت حرکت و زندگی می کند. بسیار کم مصاحبه می کند و چیزی هم نمی نویسد. او در مصاحبهای با یکی از رسانههای خارجی وجه بی رحم ساواک در کشتن و شکنجه و سرکوب مخالفین را انکار می کند و می گوید: این ها اتهامات بیجا و بی ربط بود. بنده همیشه به سهم خودم با شکنجه که یک چیز غیرقانونی بود مخالفت کرده ام و چون حقوق خوانده بودم به سهم خودم همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده ام و هیچ وقت هم خودم نه شکنجه دیده ام و نه بازجویی کرده ام.
محمد یوسف باروتی از انقلابیونی که در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک به سر می برد درباره این محبس میگوید: اینجا بازجویی داشتیم که تخصصش درآوردن کتف زندانیان بود و با یک ضربه کتف را از جا در میآورد و سپس دوباره جا میانداخت. بازجویان این زندان با یکدیگر مسابقه خشونت میگذاشتند. پرویز ثابتی هم از روسای بازداشتگاه بود و اکنون در آمریکا زندگی می کند.
باروتی ادامه می دهد: اینجا حدود ۳۰ تا ۴۰ بازجو داشت که هر سه چهارتای آن زیر نظر یک سربازجو کار می کردند. همیشه برای شلاق خوردن صف بود. با چشم های بسته در صف می ایستادیم تا نوبتمان برسد. در حینی که داخل صف بودیم بازجویان از کنارمان رد می شدند یا آزار کلامی مان می دادند یا کتکمان می زدند. اما از همه این ها بدتر فریاد کسانی بود که در اتاق شلاق می خوردند که بدتر از خود شلاق بود. بچه ها آرزو می کردند زودتر نوبتشان برسد تا دیگر مجبور نباشند صدای فغان و ناله کسی که در حال شلاق خوردن بود را بشنوند. بدیع زادگان از نیروهای سرشناس مجاهدین خلق را روی تخت فلزی می خواباندند و زیر آن را با اجاق داغ می کردند.
آن قدر او را سوزانده بودند که پوست و گوشت بدنش آویزان شده بود. برخی از زندانیان زیر شکنجه کشته شدند اما در اسناد به دست آمده از ساواک اصلا به شکنجه اشاره نمیشد و علت مرگ را به دلیل بیماری معده و روده و ایست قلبی اعلام می کردند و جواز دفن صادر می کردند.
این زندانی سیاسی زمان شاه ادامه میدهد: قفس داغ برای موارد خاصی استفاده می شد. اجاقی زیر این قفس می گذاشتند تا زیر آن داغ شود. زندانی اگر تقلا می کرد تا با کمک دستانش از کف قفس فاصله بگیرد با کابل به دستان او می زدند. بازجوها رسما به ما می گفتند شما هیچ غلطی نمی توانید بکنید. صدای دستگیره های قفل در، ترسناک بود در سلول می گفتیم که باز آمدند ما را برای بازجویی و شکنجه ببرند، دعاهای زیر لب شروع می شد جان به لبمان می آمد که سلول الان باز می شود و کدامیک از بچه ها را می برند. گاهی حتی برای ترساندن ما این قفل های آهنی که صدایش در بند می پیچید دروغی باز و بسته می کردند.
ثابتی و یک سوال
پرسشی که اکنون وجود دارد این است کهآیا زندانیانی که زیر دست ساواک شکنجه شدهاند میتوانند با اقامه دعوی علیه ثابتی پای او را به دادگاههای بین المللی باز کنند؟
نظر شما