شمع زندگی اش با ورود اعتیاد به آن قطره قطره آب شده و درست زمانی متوجه می شود که دیگر خیلی دیر است ولی او به خوبی درک کرده که آزادی بزرگترین هدیه ای است که یک انسان می تواند به خودش بدهد.
آزادی از ترس های بی مورد آینده، آزادی از قضاوت های دیگران، آزادی از حسرت گذشته و آزادی از عقاید نادرست.
اگرچه او گرفتار هیولایی شده که کمر همت را بسته تا خود و خانواده اش را نابود کند ولی همین که تصمیم گرفته تا طعمه نباشد و خود را از چنگالش نجات دهد بیشتر مسیر پر پیچ و خم زندگی را پیموده است.
اینجا کمپ لنگر بجنورد که ۳۰۰ بهبود یافته را در خود جای داده و به حیات آنها جان می دهد و امید را در دل آنها زنده کرده است.
پنج کیلومتری شمال شهر بجنورد کمی بعد از شهرک گلستان شهر، درست روبه روی امامزاده لنگر در یکی از فرعی های خاکی، تابلوی کمپ مرکز نگهداری معتادان متجاهر یا همان مرکز ماده ۱۶ خودنمایی می کند.
کمپی که دارای درهایی بزرگ و فلزی با پنجره کوچک، شبیه اردوگاه های پیچیده ای است که ظواهر امر حکایت از قوانین سفت و سختی را از داخل آن می دهد.
وقتی نزدیک در اصلی این کمپ می شویم، نگهبان سراسیمه به سمت ما می آید و می خواهد خود را معرفی کنیم تا اینکه کارشناس حوزه مبارزه با مواد مخدر استان ماشینش را پارک می کند، از همان دور صدا می زند، جناب سروان اینها خبرنگارند با من برای بازدید آمدند و در این شرایط جواز ورود ما به کمپ مهیا می شود.
وارد کمپ که می شویم، سریع یکی از افراد معتاد که انگار روبه بهبودی است و به هوای اینکه ما مسوولی هستیم سریع به سمت ما می آید، سلام گرمی می کند و می خواهد ما را به سمت اتاق مدیر کمپ هدایت کند.
در حین رفتن به سمت اتاق مدیر تور والیبال که از عرض محوطه کمپ کشیده شده توجه ما را جلب می کند، گروهی مشغول بازی والیبال هستند و عده ای هم خیره نگاه می کنند، برخی هم در حال کشیدن سیگار و خوردن چای و حرف های روز مره اند که در میان هر واژه انگار افسوس ها نهفته است.
با راهنمایی همان فرد بهبودیافته وارد اتاق مدیر کمپ می شویم، مدیر کمپ نیز به محض دیدن کارشناس مواد مخدر از جایش بلند می شود، سعی می کند از ما به گرمی استقبال کند اما انگار مهربانی با صورت خشن او همخوانی ندارد و معتادان نیز ترس خاصی از او دارند.
بدون هیچ مقدمه ای سریع می گوید، اگر می خواهید عکس و فیلم بگیرید، شرمنده نمیشه اما با کمی چک و چونه زدن و تعریف و تمجید کردن از مدیریت وی در این مجموعه بزرگ و سخت، بالاخره او را راضی به تصویر برداری اما فیلتری و شطرنجی می شود.
با مسوول کمپ وارد سالن بهبودی می شویم، با به نگاه خشن او همه روی تخت های خود به خط می شوند در ابتدای دیدار انگار خیره شدن به قاب دوربین و هم صحبتی با خبرنگار برای آنها جذابیتی نداشت، اما کم کم یخشان آب می شود و برخی با دیدن ما لبخند می زنند.
عکس ها و فیلم هایمان را می گیریم و دنبال چند نفر برای مصاحبه بودیم، تا اینکه یکی از این افراد گفت؛ شاید باور نکنید، اینجا یک نفر خیلی خوب بلده صحبت کنه، قبلا هم هکر بوده! ما نیز کنجکاو می شویم و از او می خواهیم وی را برای مصاحبه به حیاط کمپ بیاورند.
ناگهان صدای نحیفی را می شنویم که می گوید، آقا دنبال من هستید، می خواهید با من مصاحبه کنید؛ اگر صورتم را نشان ندهید مصاحبه می کنم در غیر این صورت شرمنده من دوست ندارم خانواده ام بیشتر از این خجالت بکشند.
ما نیز بدون هیچ درنگی شرایط را قبول می کنیم و با او وارد گفت و گو می شویم، اینکه چرا الان اینجاست و به این روزگار افتاده است؟
نُخبه ای در بند
داستان زندگی کورش هر کسی را به فکر می برد و اینکه این بلای خانمانسور تحصیلکرده و بیسواد را در چنگال خود می گیرد، تعجب مرا وا می دارد چرا که کورش از خانواده ای تهرانی و مرفع قد کشیده است و تا قبل از اعتیاد مشکلی اقتصادی را در زندگی خود تجربه نکرده بود.
او که حالا مردی میانسال با چهره ای نحیف شده است خود را ۴۸ ساله معرفی می کند که دارای مدال نقره المپیاد کامپیوتر در سال ۱۳۷۴ است و در کنکور نیز با رتبه ای مناسب رشته کامپیوتر دانشگاه شریف پذیرفته و با مدرک فوق لیسانس وارد بازار کار می شود.
اگرچه زندگی این مرد نخبه همه ما را متعجب می کند ولی جتسجو در اینترنت صحت حرف های او را تایید می کند.
کوروش از خانواده آبرودارش، دوران تحصیلش در دانشگاه و اینکه چگونه تا کارشناسی ارشد کامپیوتر پیش رفته است، می گوید: خانواده ای که به قول خودش نه تنها قدر آن ها را ندانسته بلکه ارزش موقعیتی که در طی سال های متمادی به دست آورده را نیز ندانسته است.
وی می افزاید: زندگی خوبی داشتم و همواره خانواده پشتیبانش بوده است اما هیچوقت ارزش خانواده و جایگاه این سرپناه را ندانسته و همواره دنبال لذت طلبی و چیزهای عجیب و غریب بودم تا جایی که کنجکاوی های بی مورد من را به این روزگار انداخت.
او می گوید: مسیر زندگی ام را درست انتخاب کرده بودم اما عوضی راه می رفتم من آگاهی زیادی درباره کامپیوتر داشتم اما همواره در بدترین شکل ممکن یعنی تولید ویروس از آن استفاده می کردم و هرچه از این محل کسب درآمد داشتم برای مصرف مواد هزینه می کردم.
وی ادامه می دهد: خیلی ها می گویند؛ رفیق ناباب موجب درگیری به مواد مخدر می شود اما لذت طلبی و کنجکاوی من باعث سوق پیدا کردن به این سمت شد، بارها و بارها سعی کردم از مواد دست بکشم، اما نتوانستم، شاید چون امیدی ندارم و خانواده ام مرا ترک کرده اند دلیل شکست من باشد.
کوروش می گوید: خداروشکر الان چند روزی است که در حال پاک شدن هستم از جامعه چیزی نمی خواهم جز اعتماد، باور و پذیرش من.
وی بیان می کند: توصیه من به جوانان این است که هیچگاه سمت مواد نروند، زیرا که اگر پادشاه هفت اقلیم هم باشید با مصرف مواد نابود می شوید.
در حال افسوس خوردن از هدر رفت استعداد عجیب کوروش بودیم که ناگهان یکی دیگر از افراد در حال بهبودی با لباس ورزشی قرمز رنگ سمت ما می آید و می گوید آقا با من مصاحبه کنید؛ من هم خوب بلدم صحبت کنم، قبلا تو برنامه شوک هم مصاحبه ای داشتم.
پدری شرمسار
علی رغم دیگر افراد حاضر در این کمپ اما حسن بدن ورزیده ای داشت و صمیمیت و روراستی از چهره اش می بارید و همچون طفلی معصوم صاف و قلبش همچون آینه به نظر می رسید.
نمی دانم چرا، ولی من دائما فکر می کردم که او نیاز به دیده شدن دارد و در تکاپوی موقعیتی است که خود را نشان دهد شاید از این طریق به ساحل آرامشی می رسید که در وجودش نهادینه است.
وقتی از او درباره خانه و خانوادهاش میپرسم، میگوید که پدر ۲ فرزند دختر و پسر است که این روزها نگاهش برای دیدن آنها پَر می کشد اما روی دیدن فرزندانش را ندارد.
او حسرت روزهای برباد رفته زندگی اش را میخورد و لب های خشکیده اش را می فشارد و آهی را سر می دهد و از روی حسرت می گوید: امروز همکلاسیهایم به چه جاهایی رسیدند اما من چی! با اعتیاد از چشم خانواده و جامعه افتادم.
وی می گوید: چندین بار سعی کردم از این دام خارج شوم اما باز هم به ندای شیطانی درونم که مرا به مصرف مواد تشویق می کرد، نتوانستم نه بگویم.
او که روی یکی از دستانش جای بخیه نقش بسته است، می گوید: ابتدا با مصرف سیگار و تریاک شروع کردم و همیشه می گفتم امکان ندارد من معتاد شوم در حالی که روز به روز مصرفم زیاد تر شد و بعد از چند سال به مصرف مواد صنعتی روی آوردم.
وی تصریح می کند: این اواخر مصرفم آنقدر بالا رفته بود که دو برابر درآمد کارگری ام را برای اعتیادم هزینه می شد و هنگامی که پول کم می آوردم از اطرافیانم با خواهش و التماس پول قرض می کردم.
حسن که این بار عزمی راسخ برای ترک اعتیاد دارد می گوید: چند روز پیش دخترم برای دیدن من تا دم در کمپ اومد، آنجا بود که دلم لرزید و حس عجیبی پیدا کردم و تا روزها ذهنم درگیر این بود که نه تنها زندگی خودم بلکه زندگی فرزندانم را نیز به تباهی کشیدم، بنابراین قسم یاد کردم این بار غول اعتیاد را به زانو دربیاورم و هیچگاه این ندای شیطانی را اجابت نکنم.
وی در پایان می افزاید: متاسفانه در جامعه ما اعتیاد بسیار فراگیر شده است و از خانواده ها و جامعه می خواهم به فرد معتاد به عنوان بیمار نگاه کنند و همه در کنار همدیگر برای مبارزه با آن برخیزند چون این معضلی اجتماعی است و امکان دارد دامن هر شخصی از جامعه را بگیرد.
قاری نادم
در این میان دنبال نفر سوم برای مصاحبه می گردیم که سوژه سوم نیز خود به خود جور می شود و فردی که هادی نام دارد، می گوید اگر می خواهید من هم مصاحبه می کنم، انگار او هم مانند حسن دوست دارد جوانان و جامعه صدای او را بشنود.
او قرآن کوچکی در دست دارد و ادعا می کند بارها در مسابقات شهرستان مقام آورده و از کودکی عاشق تلاوت قرآن بوده است.
به محض نشست به روی صندلی روبروی من شروع می کند به قرائت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿۱﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿۲﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿۳﴾ وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَاهَا ﴿۴﴾ ...
چنان فضای محوطه لنگر با قرائت سوره شمس عطرآگین می شود که همگان را به فکر می برد، سرم را می چرخانم و قدم های دیگر بهبودیافتگان به ناچار به سمت ما می آیند وقتی که سوره را تمام می کند محوطه اطراف پر از جمعیت می شود و مصاحبه ما به ناچار به احترام قرآن اندکی سکوت فرا می گیرد.
اندکی بعد با صدای نگهبان افراد متفرق می شوند و وقتی از او درباره زندگی اش و چگونگی روی آوردن به مواد مخدر می پرسم، می گوید: از گذشته ننگین خود پشیمان هستم و برخی از مشکلات خانوادگی که شرم از بیان آن دارم من را به این روز انداخت.
هادی بیان می کند: من شاگرد ممتاز مدرسه بودم و همیشه از اینکه سر صف مدرسه قرآن می خواندم، خوشحال بودم و بسیاری از هم مدرسه ای ها با تمسخر به من می گفتند بچه مثبت و بچه ننه.
متاسفانه من نیز برای اثبات خود در میان برخی رفقای ناباب و به خیال اینکه بچه مثبت بودن آ نقدر هم خوب نیست در اولین تعارف دوستان توان نه گفتن نداشتم.
وی می افزاید: اگر بخواهم خلاصه بگویم از همان دوران دبیرستان شوخی شوخی درگیر اعتیاد کوفتی شدم و برای فرار از مشکلات خانوادگی بیشتر به این بلای خانمان سور پناه آوردم و تا به خودم آمدم دیدم کارتن خواب شدم.
او که بعد از دستگیری توسط ماموران انتظامی راهی کمپ ترک اعتیاد شده است، تصریح می کند: توصیه من به جوانان این است که اگر هر مشکلی هم داشته باشید، مصرف مواد راه حلی برای حل آن مشکل نیست بلکه تنها انرژی کاذبی در لحظه به شما می دهد و شما را به سمت نابودی کامل هدایت می کند.
وی می افزاید: هیچ معتادی فکر نمی کرده که روزی معتاد شود اما باور کنید معتاد شدن از مصرف همین دخانیات دم دستی مثل سیگار شروع می شود و این شوخی گرفتن ها دروازه ورود به اعتیاد است.
نقش کاربردی خانواده
کارشناس حوزه مبارزه با مواد مخدر خراسان شمالی نیز در بازدید از این مرکز ترک اعتیاد میگوید: گرچه در گرایش افراد به سوی اعتیاد دلایل فردی، اجتماعی گوناگونی دخیل است اما باور کنید همچنان خانواده مهمترین عامل برای عدم گرایش افراد به سوی اعتیاد است.
جلالی می افزاید: وقتی با اکثر این افراد صحبت کنید می فهمید که بسیاری از آنها خانواده های از هم گسیخته و نابسامان داشته اند به گونه ای که یا تک سرپرست و یا بی سرپرست بودند.
وی ادامه می دهد: در این میان عدم آگاهی نسبت به روش های تربیتی والدین خود کامه یا مستبد و یا والدین سهل انگارو بی بند و بار نیز نقش مهمی در گرایش افراد به سمت اعتیاد دارد.
جلالی می گوید: حتی نبود ارتباطات دوستانه و صمیمانه میان والدین و فرزندان نقش تعیین کننده ای برای گرایش افراد به مواد مخدر دارد.
کارشناس حوزه مبارزه با مواد مخدر خراسان شمالی، پیشنهاد مصرف مواد مخدر از سوی دوستان و بستگان، ارضای حس کنجکاوی از دیگر دلایل همیشگی سوق افراد به سوی اعتیاد است.
وی یادآور می شود: بسیاری از مردم تصور میکنند که بیکاری علت مهم اعتیاد است در حالی که متأسفانه آمارهای موجود حاکی از آن است که درصد زیادی از جمعیت معتادان را شاغلان تشکیل میدهند.
اشتغال؛ حلقه مفقوده آسیب ها
دبیر شورای مبارزه با مواد مخدر خراسان شمالی نیز می گوید: اشتغال یکی از حلقههای مفقوده بعد از درمان معتادان است به گونه ای که باید با فراهم کردن شرایطی نباید اجازه دهیم این افراد بعد از بهبودیافتگی با معضلی به نام بیکاری دست و پنجه نرم کنند و با افسردگی دوباره به سمت اعتیاد بر گردند.
ابوالحسن نجفی می افزاید: اگر برای بهبودیافتگان، کار و شغلی ایجاد شود نه تنها از آسیب های اجتماعی بعدی بلکه از اعتیاد دوباره آنها نیز جلوگیری می شود.
وی تصریح می کند: مهارت آموزی برای اشتغال در حین درمان نیز گامی موثر در روند بهبود جسمی، روانی و اجتماعی بیمار دارد به گونه ای که تحقیقات نشان داده است که آموزش مهارت و فن در بازسازی شخصیت اجتماعی بهبودیافته، بسیار موثر است.
دبیر شورای مبارزه با مواد مخدر خراسان شمالی تاکید می کند: در این زمینه می توان با ارائه آموزش های تخصصی و تسهیلات به بهبودیافتگان، زمینه های خوداشتغالی آنان را فراهم کرد.
وی با بیان اینکه ۳۰۰ معتاد بهبودیافته بی بضاعت استان با هدف عدم بازگشت به اعتیاد زیر پوشش «طرح مدیریت مورد» قرار گرفتند، خاطرنشان می کند: طرح مدیریت مورد از مواردی است که متاسفانه در حوزه مقابله با اعتیاد کمتر به آن پرداخته شده در حالی که علت عمده بازگشت بسیاری از معتادانی که اعتیاد خود را ترک کرده اند رعایت نشدن کامل این چرخه و مسایلی همچون معیشت، اشتغال فرد، وضعیت روحی و خانوادگی است.
نجفی می افزاید: در این طرح ۲ هفته قبل از ترخیص فرد بهبود یافته از مراکز ترک اعتیاد، وضعیت خانوادگی و معیشتی وی توسط مددکاران بررسی و رصد می شود و در صورت نیاز یا به نهاد های حمایتی معرفی می شود و یا برنامه هایی برای توانمند سازی او اجرا می شود.
دبیر شورای مبارزه با مواد مخدر خراسان شمالی ادامه می دهد: در این طرح حتی فرد بهبودیافته مشکلی هویتی و یا درمانی نیز داشته باشد با همکاری دستگاه های اجرایی رفع می شود.
به گزارش ایرنا، مرکز ترک اعتیاد ماده ۱۶ بجنورد واقع در منطقه "لنگر"با ظرفیت ۱۲۰ نفر زیر نظر اداره کل بهزیستی استان خراسان شمالی فعالیت می کند.
مراکز بازپروری ماده ۱۶ برای افرادی است که به تهاجر رسیدند و فاقد سرپناه هستند و در این مراکز شوراهای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر در هر استان پیگیر موضوعات نگهداری از معتادان متجاهر و ترک اعتیاد آنها به صورت رایگان هستند و در این مراکز معتادان متجاهر و فاقد سرپناه سه تا ۶ ماه به صورت رایگان نگهداری و تحت درمان قرار می گیرند.
نظر شما