«باباجی» یک شناسنامه و ۱۰ اسم + فیلم

بیرجند - ایرنا - بسیاری از هم‌ سن و سالانش به داشتن ۲ یا سه فرزند اکتفا کردند ولی «باباجی» اکنون پدر ۱۰ فرزند است و اگرچه درآمد چندانی از شغل کارگری ندارد اما این خانواده پرجمعیت خود را خوشبخت می‌دانند.

به گزارش خبرنگار ایرنا، این خانه سرزنده از صدا و شادی کودکان قد و نیم قد که هر کدام برای دیگری هم پرستار است، هم رفیق و هم یک همبازی؛ همه دور یک سفره می‌نشینند، به کمک یکدیگر کارهای خانه را انجام می‌دهند و اوقاتشان بدون کلافگی یا تنش سر می‌شود.

اینجا شاید امکانات برخی خانواده‌های کم جمعیت یا خانه‌های شیک را نداشته باشد اما در آن احساس تنهایی هم دیده نمی‌شود و همه اعضای خانواده به فکر همدیگر هستند.

مادر به یاد ندارد حوصله‌اش سر رفته باشد یا ثانیه‌ای در خانه بیکار بنشیند و نداند چه کاری باید انجام دهد، مهمترین دغدغه‌ پدر تامین نیازهای همسر و ۱۰ فرزندش است و از هر فرصتی برای کار استفاده می‌کند تا احساس کمبود در خانواده نباشد؛ ویژگی باارزشی که پدران ایرانی دارند.

۱۰ فرزند به فاصله ۲۰ سال

محمد براتی متولد ۱۳۵۴ که بچه‌ها او را «باباجی» صدا می‌کنند و ۲۰ سال از ازدواجش با دختر عمو می‌گذرد اکنون ۱۰ فرزند و یک نوه دارد که ساعتی را میهمان خانه با صفایش می‌شویم تا تلخ و شیرینی‌های یک خانواده پرجمعیت را ببینیم و بشنویم.

یک خانه حیاط دار در انتهای یکی از کوچه‌های محله مهرشهر بیرجند است، خانه‌ای گرم از حضور پرشور بچه‌های دهه هشتادی و دهه نودی که دور تا دور پدر و مادر نشسته‌اند.

فاطمه زهرا اولین فرزند خانواده سال ۱۳۸۲ متولد شد و اکنون دختری ۱۴ ماهه دارد. بعد از او ابوالفضل سال ۱۳۸۴ به دنیا آمد، سپس مهدی سال ۱۳۸۵، ریحانه ۱۳۹۰، حانیه ۱۳۹۲، نرگس ۱۳۹۴، بابک ۱۳۸۶، نازنین ۱۳۹۸، الهام ۱۳۹۹ و سمیرا که متولد سال ۱۴۰۱ است.

«باباجی» یک شناسنامه و ۱۰ اسم + فیلم

مادر در سن ۴۳ سالگی هم بچه‌داری می‌کند و هم نوه‌داری؛ آشپزی، تعویض و شستن لباس‌های ۹ بچه، خریدهای خانه، رسیدگی به تکالیف درسی بچه‌ها و تمیزکاری منزل بخشی از کارهای روزمره اوست که البته خودش می‌گوید «همه این کارها را با عشق انجام می دهم».

دو، سه بچه آخری را که باردار شده مدام اطرافیان پیشنهاد می‌دادند که بچه را بعد از به دنیا آمدن به فرزندخواندگی بدهند تا باری از هزینه‌های زندگی‌شان کم شود اما هرگز چنین کاری را نمی‌توانست در تصور خود بگنجاند.

شکر خدا و بچه‌های قانع

«باباجی» کارگر ساده است که با دستمزد روزانه ۳۰۰ هزار تومان بنایی می‌کند و تخصص او آجرچینی و پوشش سقف است. هر روز مسیر طولانی از مهرشهر تا سر گذر (محل تجمع کارگران روزمزد در شهر بیرجند) پیاده می‌رود تا شاید کاری باشد و بتواند پولی برای خرج روزانه خانواده‌اش به دست بیاورد.

همه بچه‌ها، گریه و بی‌تابی سمیرا، بهانه‌گیری‌های الهام را که می‌بینم از پدر می‌پرسم کلافه نمی‌شوید و پاسخ می‌دهد: «به سر و صدا عادت کردیم و هر وقت چشمم به این بچه‌ها می‌افتد خدا رو شکر می‌کنم و از وضعیتی که دارم راضی هستم، اصلا وقتی بچه‌ها همه دور یک سفره می‌نشینند، از نگاه کردن به آنها لذت می ببرم».

«باباجی» یک شناسنامه و ۱۰ اسم + فیلم

وی ادامه می‌دهد: «خدا رو شکر بچه‌های قانعی هستند هر غذایی می‌خورند و هر لباسی هم می‌پوشند، هیچ ادعایی ندارند که از عهده من خارج باشد گرچه شرمنده‌شان هستم که حتی یک سفر کوتاه به همین اطراف شهر هم نمی‌توانم آنها را ببرم چون وسیله نقلیه‌ ندارم و هزینه ایاب و ذهاب با این تعداد بچه زیاد می‌شود.

براتی می‌گوید: ابوالفضل در دبیرستان خلیج فارس ابتدای پاسداران درس می‌خواند اما پیاده رفت و آمد می‌کند چون گاهی حتی کرایه اتوبوس را هم ندارد.

دلتنگ امام رضا (ع)

«باباجی» از آخرین سفری که ۱۰ سال پیش تنهایی با یک هیات مذهبی به مشهد مقدس رفت، می‌گوید و می‌افزاید: «دلمان برای امام رضا (ع) خیلی تنگ شده ولی فعلا با این اوضاع نمی‌توانم بچه‌ها را سفر ببرم».

به گفته خودش، شاید گاهی تا پارکی در شهر بروند ولی پیاده می‌روند تا هزینه‌هایشان کمتر شود.

می‌پرسم از مزایای قانون "حمایت از خانواده و جوانی جمعیت" نصیب شما شده که با خنده‌ می‌گوید:« فعلا که هیچی! برای وام چند بار به بانک مراجعه کردیم اما هنوز خبری نشده آخرین باری که رفتم گفتند باید صبر کنید تا اعتبار برسد.»

وی ادامه می‌دهد: برای زمین هم چون در گذشته مسکن مهر ثبت‌نام کردم و به خاطر اینکه نمی‌توانستم اقساط را بدهم، امتیازش را فروختم الان «بند جیم» قرمز شده و گفتند به شما تعلق نمی‌گیرد.

خاطره‌ای از آیت الله رئیسی

براتی در عین حال امیدوار است که دولت بتواند کاری برایش انجام دهد برای همین به خاطره‌ای از ۱۰ سال پیش اشاره می‌کند که آیت الله رئیسی در سفری به بیرجند میهمان خانه‌شان می‌شود و ادامه می‌دهد: تا الان هم نامه‌های مختلفی نوشتم ان شاء الله که مسوولان برای حل مشکلات ما قدمی بردارند.

مهدی سومین فرزند خانواده هم به خاطر وضعیت ضعیف اقتصادی، ۲ سال است که از تحصیل بازمانده و مدرسه نمی‌رود ولی تلاش دارد که وارد یک حرفه یا کاری شود تا کمک خرجی برای خانواده باشد.

بزرگترین آرزو

حالا همه دغدغه «باباجی» داشتن یک سرپناه امن برای بچه‌ها است، در و دیوار خانه را نشان می‌دهد و می‌گوید: اینجا اجاره بالا هم می‌دهیم ولی حداقل‌های امکانات را ندارد، فاضلاب‌کشی نیست و هر چند ماه باید پول هنگفتی برای تخلیه چاه بدهیم.

وی به آشپزخانه اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: به خاطر وجود چاه از شر سوسک‌ها در امان نیستیم، حتی لابه‌لای درزهای یخچال هم نفوذ کرده‌اند که مجبور شدم یخچال را داخل حیاط بگذارم، از کلید و پریزهای برق هم بیرون می‌آیند. می‌خواهم خانه را عوض کنم اما هر جا که می‌رویم چون پرجمعیت هستیم کسی به ما خانه اجاره نمی‌دهد.

خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند استیجاری است، چهار میلیون تومان بابت آن اجاره می‌دهند و کل یارانه می‌رود برای همین اجاره ماهانه؛ می‌ماند خرج خوراک، پوشاک و هزینه تحصیل که به قول خودشان خدا از هر جایی باشد می‌رساند.

از آرزوهایشان که می‌پرسم، پدر و مادر آرزوی یک خانه شخصی حتی کوچک دارند تا بچه‌هایشان روزی بی سر پناه نمانند.

مهدی، ریحانه و نرگس هم دوست دارند که خانه خوبی برای زندگی داشته باشند، ابوالفضل آرزوی حل همه مشکلات زندگی شان را دارد اما بابک برای خودش و خواهران کوچکتر از خود آرزو می‌کند اسباب بازی داشته باشند.

«باباجی» و خانواده‌اش را به امید برآورده شدن آرزوهایشان ترک می‌کنیم و آنها در حالی ما را تا کوچه بدرقه می‌کنند که امیدوار به رفع مشکلاتشان با انتشار این گزارش هستند.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha