سیاست خارجی اعلامی دولت سییزدهم همگام با تحولات منطقه ای و جهانی به سمتی پیش می رود که تحلیلگران امیدوارند ایران بتواند برای پیگیری اهداف راهبردی و آرامانگرایانه انقلاب اسلامی بر این ضعف شناختی تاریخی و همچنین کسالت سیاست های اجرایی خارجی قبلی فائق آمده و رویکرد تعامل سازنده ای را با کشورهای این قاره برقرار کند. از همین ابتدا تاکید می شود که ضعف نگاه دولت های ایران به این قاره و کشورهای آن صرفا به دوره خاصی محدود نمی شود چون این قاره برای هیچ یک از دولت های ایران، چه قبل وچه بعد از انقلاب اسلامی ایران از اهمیتی که کشورهای شمال (سیاسی) همچون اروپا و آمریکا و یا جنوب شرق آسیا برخوردار بودند، اهمیت نداشته و نیافته است.
اگرچه شاید دولت های ایران در دوره های تاریخی مختلف وعده هایی را برای توسعه مناسبات خاص با کشورهای خاص آفریقایی داده اند و حتی مقدماتی را برای اهداف خود فراهم کرده و نقشه راهی را هم ترسیم کرده باشند، اما صرفا در حد همان وعده ها باقی مانده و راه های نشانه گذاری شده همچنان ناپیموده باقی ماندند.
از یک سو با نگاهی عمیقتر به تعامل کشوهای جهان با این قاره در می یابیم که ایران و ایرانیان برخلاف بسیاری از کشوهای جهان که شاید هیچ سنخیتی را نتوان بین آنها و آفریقا یافت، از عقبه تاریخی خاص، قرابت های فرهنگی و بعضا دینی با بسیاری از کشورهای این قاره برخوردارند، اما متاسفانه تاکنون این قاره به طور کل نزد دولتمردان دوران های مختلف سیاسی و حکومتی از اهمیت چندانی برخوردار نشده بود.
شاید نتوان صرفا دولت خاصی را در دوره های تاریخ معاصر در این خصوص سرزنش کرد، چرا که این "ضعف رویکردی" مبتلا به همه آنها بوده و هست، اما نشانه های امیدی مشاهده می شود که دولت دوازدهم بتواند بر این ضعف تاریخی فائق آمده و با شیوه های نوین تعامل سازنده ای را با حداقل کشورهای مهمتر این قاره سرشار از فرصت برقرار کند.
یعنی اینکه هنوز می توان به اجرای برخی بندهای کمتر مورد توجه قرارگرفته قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امیدوار بود. مثلا طبق اولویت هایی که در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای سیاست خارجی تعیین شده؛ دولت باید بعد از تقویت و حفظ مناسبات با کشورهای همسایه که از عمق استراتژیک خاص برخوردارند، الویت بعدی را بر ارتباط گیری با کشورهای مسلمان، اعضای سازمان کنفرانس اسلامی، کشورهای جنوب (سیاسی) و جهان سوم و کشورهای در حال توسعه قرار دارند، این درحالی است که اغلب کشورهای آفریقای واجد همه این صفات تصریح شده در قانون هستند.
قانون اساسی حتی اولویت چهارم را ارتباط گیری با کشورهایی قرار می دهد که به نحوی بتوانند نیازهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را برآورده سازند، با این وجود باز هم شاهدیم که تعامل سازنده با کشورهای آفریقایی همچون "آفریقای جنوبی"، مصر و الجزایر که هم واجد همه صفات فوق هستند و بعضا هم جزو بریکس و یا در اولویت پیوستن با آن هستند، چگونه با این اولویت قانون اساسی تطبیق دارند، و حتی کشوری چون آفریقای جنوبی در سه دهه اخیر جزو بهترین شرکای سیاسی، اقتصادی و حتی هسته ای جمهوری اسلامی ایران نیز بوده است.
حتی طبق تصریح همین قانون اساسی جمهوری اسلامی برای اتخاذ یک رویکرد ضد استعماری، وقتی به رویکرد کشورهای شمال (سیاسی) یعنی اروپایی و آمریکایی به کشورهای جنوب (سیاسی) و عمدتا آفریقایی استعماری نگاه می کنیم، خوشبختانه مطابق روحیه و ذات تاریخی ایرانیان، رویکرد ایرانیان به کشورهای جنوب و به ویژه آفریقایی تاکنون هرگز استعماری نبوده است.
به همین دلیل تحلیلگران معتقدند تاکنون همین فقدان سابقه استعماری ایرانیان در این قاره بود که بستر حضور ایران در این قاره سیاه را در چند دولت پس از انقلاب فراهم کرده است، چون همین بسترها بود که بارها موجب شد کشورهای آفریقایی خودشان پیشنهادهایی برای توسعه همکاری ها به ایران بدهند، ولو اینکه شاید دولت های قبلی نتوانسته باشند از این فرصت ها به خوبی استفاده کرده باشند.
این نکته را نیز نباید از مد نظر دور داشت که طبق همین اصل همدلی و روحیه ضد استعماری ایران بعد از انقلاب اسلامی بود که تهران بر اساس مصوبه اتحادیه آفریقا شریک استراتژیک این قاره محسوب می شود.
به اعتقاد کارشناسان، برای مشخص شدن جایگاه و نفوذ ایران در قاره آفریقا و البته شناخت بهتر نقطه ضعف های خود در مرحله "خود انتقادی" بهتر است مقایسه ای میان عملکرد کشورمان با کشورهای موفق و پیشرو در این قاره ارائه شود، کشورهایی که هر یک اهدافی خاص و شاید باز هم استعماری را در آفریقا جستجو می کنند.
صرف نظر از رویکرد سود مدارانه همیشگی غربی ها به آفریقا، کشورهای مهم آسیایی همچون چین، روسیه، ژاپن و هند نیز طی یک قرن اخیر توجه خاصی به این قاره سرشار از فرصت های اقتصادی و سیاسی داشته اند و حتی تلاش کشورهای رقیب منطقه ای جمهوری اسلامی ایران همچون ترکیه، عربستان سعودی، رژیم صهیونیستی، امارات متحده عربی و قطر نیز برای برقراری ارتباط با کشورهای آفریقایی بسیار قابل توجه است.
این دسته از کشورهای تاکنون از هیچ فرصتی برای یافتن راه های بهتر شناسایی و بهره برداری از کشورهای آفریقایی برای ایجاد تعامل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی با آنها کوتاهی نکرده اند و البته تاکنون به دستاوردهای قابل توجهی نیز در این خصوص دست یافته اند.
قابل توجه اینکه در مقایسه با کشور بزرگی چون چین (که از سابقه همکاری بسیاری گسترده تری از کشورهای غربی با آفریقا نیز برخوردار است) و حتی ترکیه، جمهوری اسلامی ایران رویکرد توسعه روابط با آفریقا را زودتر از آنها آغاز کرده بود، اما به دلایل خاص از همه این رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای عقب ماند.
بطور مثال، زمانی که ایران در سال ۸۲-۱۳۸۱ موضوع برگزاری "کنفرانس اقتصادی ایران و آفریقا" را آغاز کرده بود، چینی ها و ترک ها اصلا به فکر آفریقا نبودند و این بخوبی ثابت می کند چگونه آفریقا خواسته و یا ناخواسته جزو اولویت های سیاست خارجی ایران آن گونه که می بایست باشد قرار نگرفته است و به همین دلیل هم از رقبای منطقه ای و بین المللی خود در این قاره عقب مانده است.
خوشبختانه تحولات چند ماه اخیر در سیاست خارجی ایران در دولت دوازدهم گویای تحرکی خاص در این سیاست ها برای برقراری تعامل سازنده با آفریقا است که به اعتقاد برخی کارشناسان شاید بتواند بخشی از این عقب ماندگی های ایران در آفریقا را جبران کند.
با این وجود شاید نتوان تاثیر منفی سیاست های ظالمانه غرب علیه ایران در دوره های مختلف برای پیگیری سیاست های خارجی اعلامی دولت های مختلف ایران حتی در دولت آیت الله رئیسی را نادیده گرفت، اما برخی ارتباطات دوجانبه دولت دوازدهم با کشورهای آفریقایی و به ویژه در قالب ائتلاف های سیاسی و اقتصادی بین المللی مشترک با آفریقایی ها از جمله در قالب قدرت های نوظهور اقتصادی (بریکس)، بارقه های امید برای عملی شدن شعارهای عملی نشده دولت های قبلی را روشن کرده است.
بسیاری از کارشناسان معتقدند با وجود اینکه امیدهای جدیدی در دولت آیت الله رئیسی برای تغییر سیاست های خارجی سازنده و مثبت به وجود آمده است، همچنان نباید دو عامل رقابت خارجی و حتی تنگ نظری و یا رقابت های داخلی را به عنوان کندکننده روند موفقیت و حتی شکست این سیاست ها از مد نظر دور داشت.
یعنی از یک سو نباید عوامل بازدارنده قبلی یعنی سیاست های رقبای منطقه ای و فرامنطقه در این خصوص را از مد نظر دور داشت، چون همچنان برخی از تحلیلگران هم یکی دیگر از علت های عدم شناخت کافی ایرانیان از اولویت های در آفریقا را تاثیرپذیری آنها از تبلیغات منفی همان قدرت هایی می دانند که که از قرن ها قبل به این آفریقا توجه کرده و اهداف استعماری خود را در آن قاره جستجو کرده و می کنند.
از سوی دیگر هم برخی ناسازگاری های خواسته و یا ناخواسته در میان تصمیم سازان داخلی برای به شکست کشاندن این سیاست ورزی های امیدبخش را نباید نادیده گرفت و از آنها نیز غافل ماند. چون رقابت برای تخریب طرح های سازنده دولت مستقر در همه دوران تاریخی بخشی از ادبیات سیاسی در این و البته همه کشورهای جهان بوده و هست و خواهد بود و راه گریزی از آن نیست.
بنابراین بر همه ایرانیان و نهادهای دست اندرکار در امور تقنینی و اجرایی کشور است که از فرصت به دست آمده به بهترین نحو برای شناخت الویت های سیاست خارجی و برقراری یک تعامل سازنده و ارتباط گیری با کشورهای قاره آفریقا که جزو اولویت های اصلی مندرج در قانون اساسی کشور جمهوری اسلامی ایران است و کاملا توجیه پذیر است، بهره برداری کنند.
نظر شما