دکتر دولت خلیلوند پاتولوژیست و متخصص آسیب شناسی است وی دوران تحصیل در رشته پزشک عمومی و تخصص را در دانشگاه علوم پزشکی تهران گذراند. او میگوید در دوران جنگ محصل و حدود ۱۷ سال سن داشته. این بانوی رزمنده در بیان خاطرات خود از دفاع مقدس چنین نقل می کند: در منطقه مهران از توابع استان ایلام حضور داشتم آن زمان هنوز نوای جنگ نواخته نشده بود و بسیاری از افراد نمیدانستند جنگی در میان است، ۳۱ شهریور با بمباران شهرهای ایران جنگ علنی شد.
چون امام خمینی (ره) فرموده بودند همه باید تعلیمات نظامی ببینند و ارتش ۲۰ میلیونی تشکیل شود قبل از آغاز جنگ با چند نفر از خواهران که از شهرهای دیگر مانند دزفول به ایلام آمده بودند یک گروه مانند واحد سپاه خواهران تشکیل دادیم و عازم مهران شدیم در آنجا علاوه بر آمادگی در شرایط سخت، تعلیمات نظامی نظیر کار با اسلحه و کلاشینکف را فراگرفتیم؛ حتی میتوانستیم آر پی جی را حمل کنیم.
بعد از اینکه متوجه شدیم در مهران اتفاقاتی در حال وقوع است وقتی با چند نفر از خواهران و فرمانده سپاه وقت وارد مهران شدیم، دیدیم آسمان روشن شد؛ نمی دانستیم آن چه چیزی بود بعد نیروهای سپاه گفتند چیزی که در آسمان دیدید منور بود و ارتش عراق با انداختن آن به آسمان منطقه را شناسایی می کرد. این اولین حضور من در جبهه های حق علیه باطل بود.
تلخی و شیرینی خاطرات جنگ توامان است، نیروهای بعثی سمت ما خمپاره زدند خانمها ترسیده بودند و برخی از آنها جیغ کشیدند، سریع زیر یکی از ستونهای سپاه مهران مخفی شدیم؛ هیچکدام از ما مجروح نشدیم فقط با این اتفاق متوجه شدیم موضوع جدیست و جنگ آغاز شده است. نیروها و فرمانده سپاه به ما گفتند سریع از اینجا بروید. ما به خانه بازگشتیم هر چند بعد از آن هر کاری از دستمان بر میآمد برای پشتیبانی جبهه انجام دادیم.
بعد ها که همراه خواهران برای کمک به پشتیبانی جبهه جمع شده بودیم خبر شهادت پسرخاله دوستم را به او دادند. او با شنیدن این خبر همچنان برای کمک و پشتیبانی به جبهه و جنگ ماند. به او گفتیم برای خاکسپاری فرزندت نمیروی؟ گفت می روم وقتی کارم اینجا تمام شد. همه ما تعجب کرده بودیم. ماند و بعد از اتمام کارها برای وداع با فرزندش رفت. این خاطره بعد از گذشت بیش از 30 سال همچنان در ذهنم باقی مانده است که جنگ و جبهه از ما چه انسانهایی ساخت.
نظر شما