به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا احمدعلی رمضانی جمعه شب در نشست ادبی آزادگان سرافراز به مناسبت سی و سومین سالروز بازگشت قهرمانانه آزادگان ایران اسلامی در بیست و ششمین روز از مرداد ۱۳۶۹ و همزمانی آن با اسارت آل الله گفت: ثبت و ضبط خاطرات آزادگان و رزمندگان دفاع مقدس، به ویژه اگر در قالب شعر و نظم ادبی قرار گیرد و شعرا و اهالی فرهنگ همت به این کار داشته باشند، می تواند گنجینه بسیار ارزشمندی را برای نسل هایی به یادگار بگذارد که رفتار و سلوک رزمندگان و آزادگان را ندیده اند.
نویسنده کتاب «۲۵۸۲ روز در قفس» تأکید کرد: توصیه می کنم که برای این منظور ادیبان و شاعران محترم تعجیل داشته باشند. چون همانطور که شاهد هستیم آزادگان پا به سن می گذارند و بار سفر را بر می بندند و یکی پس از دیگری به سمت معبود پر می کشند. لذا از شعرا و ادیبان عزیز درخواست می کنم در به تصویر کشیدن رشادت های این عزیزان به ویژه برای اسرا و شهدایی همچون شهید محمد شهسواری که در اوج اسارت شعار مرگ بر صدام ضد اسلام سر داد، در قالب منظومه هایی شایسته همت کنند.
در ادامه این برنامه که به صورت مجازی برگزار شد، برخی شاعران به خواندن اشعاری در وصف آزادگان پرداختند:
دلم زندونی زندون بغداد؛ فلک داد و فلک داد و فلک داد
فلک گیرم دلم رو کردی آزاد؛ نشون منزلش رو برده از یاد
گل شمشاد من شادیتو بینم؛ دلم می خواد دامادیتو بینم
نسیمی می وزد از سمت بغداد؛ الهی روز آزادیتو بینم (علیرضا قزوه)
فراغ از قیل و قال و این و آنند؛ برون از حلقه های جسم و جانند
اگر دیدی کسانی اینچنین اند؛ بدان آنان همان آزادگانند (سید مسعود علوی تبار)
صدایی گفت چشمان تو روشن؛ صدایی گفت دنیایی تو گلشن
نگو آزادگان آمد، پدر گفت؛ بگو آن روح و جان آمد به این تن (سید حکیم بینش)
چقدر منتظرت بودم، چقدر منتظرم بودی؛ همیشه همسفرت بودم، همیشه همسفرم بودی
سفر مرا به سلام تو، سفر مرا به خودم کوچاند؛ به هر کجا که نظر کردم، تو پیش چشم ترم بودی
چهارسال پس از طوفان، من و دل و غم بی پایان؛ به جست و جوی تو سرگردان ، تویی که بال و پرم بودی
چه رفته است برین صحرا، چه رفته است برین تن ها؛ رسیده اند به تن، سرها، همیشه تاج سرم بودی
به خانه آمده دل آری، ازین شکسته خبر داری؟؛ به سمت چشم تو برگشتم، تو مقصد سفرم بودی
افتان و خیزان به دنبال اتوبوس ها می رفت؛ چندباری به زمین افتاد؛ گرد و غبار مانع دیدش شده بود؛ قاب عکس را اما هنوز در آغوش داشت؛ چندباری با برخورد جمعیت به این طرف و آن طرف پرت شد؛ آخرین توان مانده در جانش را در خود جمع کرد، چادرش را به دندان کشید و این بار قاب عکس را روی سر بلند کرد؛ و در میان گرد و غبار گم شد...(مریم فروزان کیا)
این چندمین نامه است بابا، امروز و امشب مینویسم؛ گاهی به تنهایی و گاهی با عمه زینب مینویسم
آموختم دیگر پدر جان– خواندن نوشتن را، از این پس؛ حرف دل و دلتنگی ام را دیگر مرتب مینویسم
حتماً خبرداری به سختی این روزها بیمار هستم؛ امّا به قول بچهها من، در تاب و در تب مینویسم
بی بی برایت نذر کرده یک روضه موسی بن جعفر(ع)؛ با اشکهای گرم بی بی، جای مُرکب مینویسم
آقا بزرگ از مسجد آمد، با خود خبر آورده که تو ...؛ از شوق دستم خط میافتد، دارم مورب مینویسم
دیوار بود و سکوت؛ و صدای مبهمی؛ که چنگ می زد به میله های زندان، تمام غنچه ها؛ رو به ماه، زمزمه می کردند؛ رهایی از تاریکی را (سارا عبدالهی فر)
در نشست ادبی آزادگان سرافراز شاعران و هنرمندانی همچون امیر عاملی، مسعود ربانی، سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی، مهسا ایمانی، سارا جلوداریان، صبا فیروزی و فاطمه ناظری حضور داشتند
نظر شما