دین اسلام دین عقل و عقلانیت است. متون متعدد در کنار سیره و سنت و روش پیامبر (ص) دلالت بر ملاحظه واقعیات برای جایگزینی یک سبک زندگی بجای دیگری است.در اسلام روش هایی برای اجراء و جریان احکام در جامعه وجود دارد که می توان به تدریجی نازل شدن احکام اشاره کرد؛ حتی نسبت به واجبی مثل نماز که به یکباره با کیفیت فعلی واجب نشده و کم کم به میزان بالا رفتن نفوذ دین بر تعبدیات افزوده شد. مثال روشن آن ممنوعیت شرب خمر است.
ابتدا مردم مسلمان بودند و نماز می خواندند و شراب می نوشیدند. پس از سالیانی که اسلام در وجود مومنان قوت یافت، گفته شد به هنگام مستی، نماز نخوانید و پس از زمان قابل توجهی مطلقا نوشیدن مشروب حرام شد.
جالب توجه است که احکام منسوخ از منابع فقه و کتاب خدا حذف نشد، بلکه آیاتی که تکلیفی را الزام می کرد بعدا منسوخ شده بود. هر دو ناسخ و منسوخ در بین آیات کتاب خدا موجود است و ناسخ در حقیقت تاریخ اعتبار منسوخ را از حیث حکم تکلیفی و عمل محدود نموده اما آن آیه منسوخ همچنان در کتاب برای حکمتی نظیر ارشاد به ضرورت تدریجی بودن برخورد با سنت های غلط، باقی مانده است.
بنابراین باید گفت ترویج یک حکم شرعی باید به صورت کاملا تدریجی و آرام آرام در جامعه صورت پذیرد تا با یک پذیرش جمعی مواجه شویم که متاسفانه مسئله وجوب و اجباری شدن حجاب بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر سبک و سیاق شیوه زندگی، شامل این موضوع نشد و چنان با شتاب اتفاق افتاد که پذیرش بنیادین حجاب از جانب جامعه صورت نپذیرفت و شاهد تبعات آن در حال حاضر هستیم.
حجاب از نگاه نوروبیولوژی
بر اساس کتاب عفاف و حجاب از دیدگاه نوروبیولوژی، از دیدگاه زیست شناسی عصبی، تحریکهای جنسی مداوم به عنوان عامل استرسزا شناخته میشود که در صورت عدم پاسخ مناسب به آنها با ارضای درست میل جنسی، باعث برهمخوردن تعادل هورمونهای جنسی و استرسی و بروز آثار نامطلوبی، شامل تنشهای روانی، بیماریها و انحرافات جنسی، بلوغ زودرس و آسیبهای ناشی از آن و نیز آسیب به عملکرد مغز میشود.
بنابراین، به منظور حفظ بهداشت روانی و برقراری تعادل در هورمونهای استرسی و جنسی، پایبندی به فرهنگ عفاف و پوشش موجه و جلوگیری از گسترش تبرج ضرورت مییابد. به نظر میآید که نقش زن در جلوگیری از ایجاد محرکهای جنسی و نقش مرد در کنترل ورودیهای تحریک جنسی، اهمیت بیشتری دارد. اگر چه تحریکگری جنسی مردان هم میتواند برای زنان و مردان دیگر زیانبار باشد ولی تحریکگری جنسی از سوی زنان، اثر بسیار شدیدتری بر مردان میگذارد و این امر، بر اهمیت لزوم پوشیدگی مناسب و رفتار عفیفانه زنان می افزاید. مردان نیز باید با رعایت عفاف و پرهیز از نگاههای تحریکآمیز، ورودیهای حسی خود را کنترل کنند تا آثار نامطلوب استرسهای جنسی بروز نکند.
لزوم اجبار بر ترک تبرج
تبرج یعنی نمایش تحریک آمیز بدن و لو با لباس محرک، امر مذموم و قبیحی است که در جوامع و به حکم عقل و شرع و البته با اختلاف عرف در تشخیص میزان تبرج، تعریف شده است. عقل و عقلا برای حفظ آرامش در زندگی فردی و نهاد بنیادین جوامع یعنی خانواده در زندگی جمعی، حکم می کنند که نباید نه مرد و نه زن با تبرج و به صورت شهوت انگیز ظاهر شوند. اینکه باوجود این حکم عقلی ما نه تنها منع قانونی از برهنگی را در جوامع مختلف نمی بینیم بلکه به صورت گسترده این امر را مشاهده می کنیم، به واسطه تضاد خواست عقل خیرخواه و نفس لذت جوست و دشواری کنترل نفس مانند بسیاری امور قبیح نظیر دروغ که می دانند بد است، اما مرتکب میشوند.
حجاب واجبی عقلی
اگر چه اصل وجوب حجاب در شرع بدیهی است و اختلاف در میزان و ابعاد آن است اما باید گفت حجاب را می توان به عنوان یک واجب عقلی هم دانست. حکم شرع در میزان وجوب و اجبار و عدم اجبارش در ارتباط با حجاب همه تابع نقل است.
در نصوص علاوه برآنکه دلیلی بر اجبار حجاب نداریم، بلکه عدم وجوب حجاب بر اهل کتاب (یهود و نصاری) و همچنین عدم وجوب حجاب بر کنیزان، همه قرائنی است بر اینکه حجاب یک کرامت برای مومنین است؛ کرامتی عقلانی که هر مومن متعهد و عاقلی را بر آن می دارد که پوشش خود را حفظ کند اما اگر کسی چنین بزرگی و کرامتی را نخواست و عقلانیت او چنان حکم نکرد که خود را به این کرامت مزین کند، آنچه ادله گویای آن است این است که نه تنها بر اجبار به مزین شدن شخص به این کرامت دلیل نداریم بلکه دلیل بر برداشته شدن این کرامت و بزرگی که مانع نظر کردن نامحرم بر این شخص می شد را داریم.
شاید نتوان گفت که نبود حجاب باعث متشنج شدن جامعه و از بین رفتن عفت عمومی می شود که اگر به این شکل بود در زمان پیامبر(ص) که جمعیت قابل توجهی از زنان جامعه، کنیز بودند و بدون حجاب در جامعه ظاهر می شدند، لزوم پوشش عمومی را از جانب پیامبر(ص) شاهد بودیم که به این صورت نبوده است. آنچه که باعث جریحه دارشدن عفت عمومی و به خطر افتادن بنیان های خانواده منجر می شود، تبرج است که نیازمند مشخص شدن حد و حدود آن در هر جامعه بر اساس فرهنگ و عرف آن جامعه است.
در این خصوص روایتی داریم که کارگشاست؛ راوی از امام صادق (ع) سوال می کند اهل بادیه و عشایر حسب سنت عشیره ای خود قسمتی از مویشان را نمی پوشانند. حضرت به جای امر به جبر آنها (در صورت امکان) می فرماید «می توان بدون ریبه و احتمال مفسده به این مقدار موی آن خانم نظر کرد.» لذا بین الزام به حجاب به عنوان یک الزام عقلی و الزام به ترک تبرج بایست تفکیک قائل شد و باید روی چگونگی فهم جامعه برای پذیرش الزام عقلی حجاب پژوهش ها صورت پذیرد.
نتیجه
دوقطبی حاکم بر جامعه در زمینه نحوه پوشش نشان دهنده نارضایتی کلیت مردم در اجرای قانون الزام به حجاب و عدم اجرای این قانون شده است. بنابراین لازم است با نگاهی عمیق و پیمایشی دقیق حدود و ثغور پوشش مدنظر اکثریت مردم که احتمالاً پوششی عرفی است و پوششهای غیرمتعارف را نیز طرد کند، شامل شود.
آنچه که از لزوم پوشش از نگاه سیستم عصبی انسان بیان شد، اشاره به مسئله تبرج دارد؛ مسئله ای که در همه جوامع با هر دین و آیینی لزوم آن را از نگاه عقلی می پذیرد. بنابراین باید تلاش شود فرهنگسازی حجاب از نگاه عقل بر جامعه ارائه شود و مزیت های حجاب بر اساس شاکله و خلقت انسان ارائه شود.
در این صورت است که فطرت عفیفانه دختران ایرانی بدون هیچ گونه اجبار، پوششی را بر می گزینند که کرامت و سلامت روانی خود و جامعه را در پی داشته باشد. باتوجه به منظومه ای بودن دین اسلام و لزوم ارائه احکام اسلام به صورت تدریجی، می بایست مسئله پوشش از نگاه عقلانی و علمی به صورت تدریجی و با برنامه های مدون به جامعه به صورت مویرگی تزریق شود. تصمیمات فرهنگی به ویژه حول محور مهمترین موضوع اجتماعی یعنی حجاب که سلامت روان جامعه و بنیان خانواده وابسته بدان است باید به صورت آرام آرام و با رویکردی علمی صورت پذیرد تا اثرات آن در بطن جامعه دیده شود.
نظر شما