به گزارش حوزه دفاعی ایرنا، آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ش از رخدادهای مهم جنگ ایران و عراق است. این شهر پس از ۵۷۸ روز اشغال توسط ارتش حزب بعث عراق بهدست نیروها و رزمندگان ایرانی آزاد شد. خرمشهر، از شهرهای خوزستان، اولین شهری بود که مورد تهاجم عراقیها قرار گرفت. این شهر، با وجود ۳۴ روز مقاومت و تلاش رزمندگان و مردم، سرانجام در ۴ آبان سال ۱۳۵۹ش، به اشغال ارتش بعثی عراق درآمد.
در فاصله ماههای مهر تا دی ۱۳۵۹ش، پس از سقوط خرمشهر، نزدیک به سه ماه عملیاتهایی برای آزادسازی شهر از طرف ارتش، سپاه پاسداران و نیروهای مردمی انجام شد، اما نتیجه موفقیتآمیزی حاصل نشد. پس از ماهها تصرف و اشغال شهر، در نهایت طی عملیات گستردهای با نام عملیات «بیت المقدس» که ۲۵ روز به طول انجامید و در چهار مرحله اجرا شد، شهر به محاصره کامل نیروهای ایرانی درآمد و پس از انهدام قوای عراقی و اسارت شماری از نیروهای آن، در ۳ خرداد سال۱۳۶۱ش خرمشهر بهطور کامل آزاد شد و پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز مسجد جامع این شهر به اهتزاز درآمد.
امام خمینی فتح خرمشهر را از امور مافوق طبیعت و از عنایات خداوند دانستند و آیت الله خامنهای حماسه آزادی خرمشهر را حادثهای بینظیر در تاریخ جهان قلمداد و آن را پرچم سرافرازی و پایداری ملت ایران معرفی کردند. کتابها و آثار هنری متعددی در موضوع اشغال و آزادسازی خرمشهر تولید شده که برخی از آنها عبارتند از: کتاب دا، کتاب آزادی خرمشهر، فیلم روز سوم، سریال خاک سرخ.
بهرهگیری از انگیزههای دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزیشده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران هشت سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند و باعث میشود که نبرد بیتالمقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، با تکیهبر آثار و اسناد موجود در این مرکز، همزمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوههای شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان و رزمندگان حاضر در عملیات، در چندین شماره منتشر کرد.
روایت سردار محمد نبی رودکی؛ فرمانده لشکر ۱۹ فجر شیراز
سردار محمد نبی رودکی؛ فرمانده لشکر ۱۹ فجر شیراز در دوران دفاع مقدس و فرمانده وقت تیپ امام سجاد (ع)، در کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان عملکرد این تیپ در مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس پرداخته است:
طرح مانور کلی (مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس) بدین شکل بود که قرارگاه فتح در شرق جاده اهواز-خرمشهر و قرارگاه فجر در غرب جاده و قرارگاه نصر هم غرب قرارگاه فجر عمل میکرد.
در قرارگاه مرکزی کربلا، برادر متوسلیان و برادر حسن باقری هرکدام نظری متفاوت داشتند. در جلسه، مجادله و بحث شد و مخصوصاً برادر متوسلیان و سرهنگ صیاد شیرازی باهم قدری بحث و دعوا کردند، اما نهایت تصمیم این شد که از شمال به جنوب با سه قرارگاه فتح و فجر و نصر انجام شود.
قرار شد در خط حد قرارگاه فجر، تیپ المهدی خط را بشکند و تیپ امام سجاد (ع) عبور کند، اما در عمل به دلیل اینکه دو سه ساعت طول کشید و خط شکسته نشد، به ما گفتند به کمک تیپ المهدی بروید و خط را بشکنید؛ بنابراین، یک معبر را آنها و یک معبر را ما شکستیم و تا نهر عرایض جلو آمدیم.
شب عملیات، اول دو گردان از تیپ ۳۳ المهدی (عج) عملیات را شروع کردند. گردان سمت راست موفق بود، اما گردان سمت چپ نتوانست خط را بشکند و تا ساعت ۱۱:۳۰ شب طول کشید؛ لذا ما وارد عمل شدیم و با بهکارگیری گردان ۹۰۷ به فرماندهی آقای رفاهیت، خط را شکستیم و عبور کردیم.
گردان برادر شایق و گردان برادر الوانی و گردان برادر صحراییان وارد منطقه شدند و تا نزدیکیهای صبح به جاده اصلی خرمشهر-شلمچه رسیدیم.
قرار بود که همه روی جاده اصلی شلمچه پدافند کنیم و مطمئن شویم همه تیپها و یگانهای عملکننده باهم الحاق کردهاند و بعدازآن، به سمت نهر خین و رودخانه اروند حرکت کنیم، اما گردان برادر شایق یکمرتبه از این منطقه عبور کرده و به سمت رودخانه اروند رفتند.
صبح که من با جیپ به منطقه آمدم، دیدم عکس صدام را در ابعاد ۳ در ۴ متر روی دیوار منزل شیخ خزعل (عامل انگلیسی) که یکخانه بزرگی مثل قصر بود، نقاشی کرده بودند و بچههای گردان ایستاده با تیربار به این دیوار شلیک میکردند.
من با خوشحالی از اینکه به رودخانه اروند رسیده بودیم، سریع به قرارگاه مرکزی رفتم و خبر رسیدن به رودخانه اروند را به برادر محسن رضایی رساندم. آقای ناطق نوری، وزیر وقت کشور، آنجا بود. تا من وارد شدم، از آقای رضایی پرسید: این جوان متواضع و خاکآلود کیست؟
آقای رضایی گفت: آقای رودکی، فرمانده تیپ امام سجاد (ع) است. آقای رضایی گفت با آقای سید احمد خمینی تماس بگیرید و بگویید که ما داریم وارد خرمشهر میشویم؛ چون باید اول تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) و ولیعصر (عج) به اروند میرسیدند که جلوی عراقیها را بگیرند تا محاصره خرمشهر کامل شود، اما ما زودتر رسیدیم. آنها هم موفق شدند و در کنار نهر خین و رودخانه همه باهم الحاق کردیم و محاصره خرمشهر کامل شد.
روایت رمضان الله وکیل؛ مسئول تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنیهاشم (ع)
رمضان الله وکیل گفت: به خاطر دارم در آبهای ساحلی خرمشهر لنجی نزدیک اسکله خرمشهر در حال غرق شدن بود که با دو سه نفر از نیروها داخل آن شدیم و بیش از چند هزار قبضه سلاح سبک را که عراقیها برای نیروهای خودشان در خرمشهر فرستاده بودند، کشف و تخلیه کردیم. از همه یگانهای عملیاتی که وارد خرمشهر شده بودند، هریک، یکی دو ماشین از این سلاحها را تحویل گرفتند و بردند.
حاج رمضان الله وکیل؛ مسئول تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنیهاشم (ع) در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «موقعیت الله وکیل»، به بیان اقدامات ارزشمند پشتیبانی و تدارکات در عملیات بیتالمقدس پرداخته است:
به نظر من از تدابیر صحیحی که از همان اولین روزهای شروع جنگ اندیشیده شد، فعال شدن پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی بود که در عملیات بیتالمقدس نیروهای آن آشکارتر وارد صحنه نبرد شدند و گامبهگام با نیروها از هر محور برای احداث دپو، سنگر، کانال و ... بر اساس نیازهای یگانهای خودی اقدام میکردند.
سپاه هم از این عملیات به بعد، به فکر تقویت و تأمین تجهیزات مهندسی و ارتقای تواناییهای این واحد افتاد. زمانی که نیروهای تیپ ما (۲۵ کربلا) در مرحله اول عملیات بیتالمقدس به جاده اهواز-خرمشهر رسیدند، نیروهای جهاد و مهندسی سپاه، دپوی عظیمی به ارتفاع بیش از سه متر در امتداد جاده اهواز - خرمشهر از بعد از سهراهی پادگان حمید تا میدان ورودی شهر احداث کردند و درحالیکه در دیدمستقیم دشمن بودند، موفق شدند این فاصله صد کیلومتری را در کمتر از یک هفته دپو کشی کنند تا تردد برای نیروهای خودی در جاده اهواز - خرمشهر با امنیت بیشتری امکانپذیر شود.
امکاناتی هم که جهاد در این زمینه به کار گرفت، از طریق مردم، سازمانها و نهادها تأمینشده بود. مثلاً فلان وزارتخانه یا اداره پنج دستگاه لودر داشت که یکی از آنها را به جهاد اهدا کرده بود تا در جبهه به کار گرفته شود.
ما در هر سه مرحله عملیات بیتالمقدس در نقش تدارکات و پشتیبانی تیپ ۲۵ کربلا، به سهم خود برای آزادی خرمشهر و تثبیت و استقرار رزمندگان، با توجه به گستردگی منطقه عملیاتی و اینکه دائم نیروها در حال پیشروی بودند، بسیار فعال بودیم و فشار زیادی را متحمل شدیم.
گاهی در محور و خطی اعلام نیاز به مهمات میشد، اما وقتی ماشین حاوی مهمات به محل اعزام میشد، نیروها پیشروی کرده بودند و با شدت آتش دشمن، هرلحظه احتمال برخورد ترکش یا تیر به ماشین حمل مهمات و انفجار آن وجود داشت که اگر چنین اتفاقی میافتاد، ماشین به همراه راننده و نیروهای همراهش در یکلحظه با انفجار وحشتناکی دود میشد و به هوا میرفت.
اولویت ما تأمین وسایل جانپناه و تجهیزات و مهمات رزمندگان بود. کار رساندن مواد غذایی و آب هم با مشکلات خاص خودش روبرو بود. گاهی در بین راه، تانکر آب هدف قرار میگرفت و با هدر رفتن آب، کار با تأخیر مواجه میشد و برای جایگزینی سریع، با مشکلات عدیدهای مواجه میشدیم.
در کنار همه این مشکلات، جابجایی نیروها و رساندن آنها تا خط مقدم، اولین وظیفه ما بود. از طرفی تعداد کافی خودرو نیز در اختیار ما نبود که همه را همزمان سرویس بدهیم. به همین دلیل بهناچار در دو یا چند مرحله این کار را سامان میدادیم و گاهی هم به همه واحدها اعلام میکردیم که رأس ساعت فلان همه خودروهای واحدتان در خدمت تدارکات باشد تا کار انتقال نیروها به محل شروع عملیات یا خطوط محل درگیری بهخوبی انجام گیرد.
جلوگیری از غرق شدن تجهیزات نظامی
به خاطر دارم در آبهای ساحلی خرمشهر لنجی نزدیک اسکله خرمشهر در حال غرق شدن بود که با دو سه نفر از نیروها داخل آن شدیم و بیش از چند هزار قبضه سلاح سبک را که عراقیها برای نیروهای خودشان در خرمشهر فرستاده بودند، کشف و تخلیه کردیم.
از همه یگانهای عملیاتی که وارد خرمشهر شده بودند، هریک، یکی دو ماشین از این سلاحها را تحویل گرفتند و بردند. ما هم بیش از سه وانت بهعنوان هدیه به تیپ امام حسین (ع) فرستادیم. بیشتر اسلحهها کلاشینکف بود و دوقبضه تیربار و چندین قبضه آرپیجی ۷ هم در بین سلاحها وجود داشت که نصیب تیپ ما شد.
اگر این عملیات بهسرعت اجرا نمیشد و مدتزمان بیشتری صرف آن میشد، از نظر پشتیبانی در بخش ملزومات شخصی و تأمین تجهیزات و مهمات هم به مشکل برمیخوردیم.
ناباوری فرماندهان از خبر فتح خرمشهر
روزی که خرمشهر به محاصره نیروهای ما درآمد، حسین خرازی که وضعیت دشمن را دیده بود، بهمنظور تضعیف روحیه آنها و تقویت روحیه رزمندگان، با خودرو از خاکریز خودی عبور و به سمت مرکز شهر خرمشهر حرکت کرد. خرازی هیچ ترسی از دشمن نداشت و در حین عملیات دائم میگفت این قسمت را پر کنید؛ فلان جا را آتش بریزید.
به خاطر دارم وقتی برادر احمد کاظمی و حسین خرازی به قرارگاه مرکزی عملیات اعلام کردند که ما الآن داخل خرمشهریم، در آنسوی بیسیم باورش برای فرماندهان قرارگاه مشکل بود و آنها چندین بار تکرار کردند که ما داخل خرمشهریم و ۶۰۰۰ نفر عراقی به شکل تظاهرات خودشان را تسلیم کردهاند تا باورپذیر شد.
دیگر اینکه آن دسته از نیروهای عراقی که خودشان را به آبزده بودند که فرار کنند، اکثرشان غرق شدند یا هدف گلوله قرار گرفتند و جنازههای آنها در کنار ساحل در دو طرف رودخانه به چشم میخورد.
چشیدن طعم پیروزی در خرمشهر
بههرحال استعداد و نبوغی که آن زمان فرماندهان و طراحان اصلی در قرارگاه مرکزی عملیات به خرج دادند؛ با حول و قوه الهی و تلاش واحد پشتیبانی و تدارکات، یگانهای رزمی شرکتکننده در عملیات بزرگ بیتالمقدس، همه اهداف پیشبینیشده و موردنظر محقق شد و ما طعم بسیار شیرین پیروزی را در آزادی خرمشهر چشیدیم و با شنیدن پیام امام خمینی (ره) از رادیو و بلندگوهای واحد تبلیغات در جبهه، همه خستگیهایمان در رفت.
قبل از این عملیات، صدام اعلام کرده بود هر نیروی نظامی ایرانی که بتواند خرمشهر را فتح کند، کلید بصره را به او خواهم داد.
طبق گزارشهای نیروهای اطلاعات - عملیات، نیروهای عراقی تا نزدیک بصره فرار کرده بودند که اگر از قبل پیشبینیهای لازم در خصوص تأمین امکانات و نیروی رزمنده شده بود، میتوانستیم با تعقیب آنها ضربات بیشتری به ارتش عراق وارد کنیم.
روایت سردار کریم نصر اصفهانی؛ فرمانده گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع)
سردار کریم نصر اصفهانی از رزمندگان و جانبازانی است که در جریان عملیات بیتالمقدس در سال ۱۳۶۱ فرمانده گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بوده است. وی در بخشی از جلد یک کتاب خود (به اروند رسیدیم) به بیان خاطرات خود از مرحله دوم این عملیات پرداخته است:
شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ بود و همه برای مرحله دوم عملیات آماده شدیم. قبل از حرکت، به نقطه تجمع نیروهای گردان رفتم. آنجا آقای مصطفی ردانی پور را دیدم که به دلیل مجروحیت در عملیات فتحالمبین، عصابهدست ایستاده بود.
وقتی مرا دید، گفت: آقا کریم! گفتم: بله. گفت اخویت، ابراهیم، چطوره تو تیپ کربلا؟ گفتم: نمیدونم. نکنه شهید شده؟ گفت: بله. آقا مصطفی نه برداشت و نه گذاشت و نه مقدمهچینی کرد که بگوید مثلاً برادرت مجروح شده و یکمرتبه گفت بله؛ یعنی شهید شده.
آقا مصطفی ادامه داد: گفتن به اصفهان بری؛ ولی من گفتم برای مسئولیتش نمیتونه! بدون گفتن کوچکترین کلامی، سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم و رفتم وضو گرفتم و نماز مغرب و عشا را همراه بچهها خواندم.
بچهها قبراق و سرحال، آمادهباش ایستاده بودند تا رسول کمال از تدارکات لشکر امام حسین (ع) ماشینها را برای انتقال بیاورد، اما هرچه منتظر ایستادیم، فایده نداشت. پیاده راه افتادیم.
حسین خرازی با رسول کمال تماس گرفته بوده که چرا ماشینها را نفرستادید و او هم گفته بود؛ در راهاند و بعدازاینکه حدود ششصد متر جلو رفتیم؛ بالاخره وانتها رسیدند. بچهها پانزدهنفری سوار وانتها شدند و باهم به جاده آسفالت اهواز-خرمشهر رفتیم.
پشت جاده مستقر شدیم تا برای عملیات هماهنگیهای لازم را انجام دهیم. نیروهای اطلاعاتی هم با ما نبودند و خودمان باید از روی قطبنما مسیر را پیدا میکردیم.
آغاز مرحله دوم عملیات
بهمحض اینکه حسین خرازی رمز عملیات را اعلام کرد، گردانها به سمت جاده اهواز-خرمشهر حرکت کردند. تیربار دشمن بهشدت آتش میریخت و ما را تحتفشار گذاشته بود.
تیربارچی مزاحم
از همان ابتدای حرکت تعدادی از بچهها شهید و مجروح شدند. گروهان سمت راست ما که آقای عطایی بود و گروهان سمت چپمان با دشمن درگیری تنبهتن داشتند و جلو میرفتند. ما هم وسط بودیم و باید هر طور شده بود، اول تیربار را خاموش میکردیم که هم تلفات کمتر شود و هم این صدای رعب و وحشتی که داشت از بین ببریم.
من خودم را به صد متری تیربار رساندم و هر کاری کردم خاموش نشد. یک گروه از بچهها را مأمور کردم تا تیربار را از کار بیندازند. رفتند و موفق نشدند و برگشتند. گروه دوم را فرستادم و تیربار را با آرپیجی خاموش کردند.
ما تلاش میکردیم عملیات بهروز نخورد. باید تا قبل از صبح خودمان را نزدیک پاسگاه زید میرساندیم. تیربار و توپهای آتشین دشمن لحظهای متوقف نمیشد. تیربارها که از کار افتاد، بچهها جان تازهای گرفتند و سرعت عملشان در مقاومت و پیشروی بالاتر رفت.
تعدادی از نیروهایشان فرار را برقرار ترجیح دادند و آنهایی هم که ماندند، از دست بچههای ما جان سالم به در نبردند و تعدادی هم تسلیم شدند.
بارش باران، هم زحمت، هم رحمت
در همین اوضاع که داشتیم پیش میرفتیم، ناگهان باران نمنم شروع شد که این، هم رحمت بود و هم زحمت؛ چون از طرفی هوا گرم بود و این بارش غیرمنتظره برای ما نعمت بود و از طرفی برای اینکه زمین رسی منطقه را گلولای کرده بود، سرعت ما را گرفته بود.
برخی ماشینهای حمل آذوقه و تدارکات در گل گیرکرده بودند و ستونی از ماشینها درستشده بود؛ به همین دلیل، بچههای مهندسی دستبهکار شدند و ماشینها را بکسل میکردند و از گل بیرون میکشیدند.
حرکت به سمت دژ بینالمللی
ما طبق قطبنما به سمت مرز، با قدرت در حرکت بودیم و نیروهای دشمن در حال فرار. وقتی به دژ مرزی رسیدیم با حسین خرازی تماس گرفتم و خبر را دادم، حسین گفت: برید جلو و وقت را تلف نکنید.
من دو دل بودم که آیا درست گفتیم که به دژ مرزی رسیدیم یا نه. با فرماندهان گردانها مشورت کردم و آنها هم گفتند دژ مرزی خودمان است و تا دژ مرز بینالمللی هم ۲۷۰۰ متر فاصلهداریم.
بچهها را حرکت دادیم و از دژ عبور کردیم. هنوز یک کیلومتر نرفته بودیم که ناگهان با شدت تمام ما را به رگبار بستند. دشمن لب مرز داخل خاک خود را گود کرده و برای خودشان سنگر ساخته بودند و آمادهباش و منتظر مانده بودند تا بر سر ما آتش بریزند.
شدت آتش بهقدری زیاد بود که بچهها کپ کردند و روی زمین دراز کشیدند. باید به تمام فرماندهان خبر میدادم که سریع نیروها را حرکت بدهند وگرنه زیر تراش دشمن، قتلعام میشدیم.
به ده بیستنفری که دور و برم بودند و صدایم را میشنیدند، گفتم که حرکت کنند و آنها هم به هرکسی که صدایش را میشنود اطلاع بدهند.
با تمام توان و سرعت به سمت مرز آنها میدویدیم. هیچ جان پناهی نداشتیم. هرلحظه معطل میکردیم به ضرر جان تکتکمان تمام میشد.
با تمام قوا و زحمت، خودمان را به مرز و بالای سر دشمن رساندیم. بچههای ما برای آنها نارنجک پرتاب میکردند و آنها برای ما.
سازماندهی دشمن فروپاشیده بود؛ ولی همچنان مقاومت میکردند. زیر تیر و رگبار دشمن، خودمان را رساندیم به دژ مرزی که جادهای بود به ارتفاع دو سه متر و عرض پنج شش متر بدون آسفالت.
از دژ بالا رفتم و بقیه نیروها هم پشت سر من، مقر را از وجود عراقیها پاکسازی میکردیم و جلو میرفتیم. همینجا با حسین خرازی تماس گرفتم و به او خبر دادم که به دژ دشمن رسیدیم. حسین خرازی از این خبر خیلی خوشحال شد.
کمکم با بقیه گردانهای لشکر الحاق کردیم و بچهها هم به کندن سنگر برای خودشان و نفربرها مشغول شدند.
در شمال غرب نزدیک پاسگاه زید، یک تیپ از نیروهای دشمن مستقر بودند و یک تیپ هم سمت راست بین جاده آسفالت اهواز-خرمشهر و مرز و ما باید حواسمان را متمرکز میکردیم که از اینطرف ما را نزنند.
تدابیر بعثیها برای جلوگیری از محاصره و سقوط خرمشهر
عراق با نصب یک پل شناور طویل روی اروندرود، منطقه خرمشهر و شلمچه را به کرانه جنوبی رودخانه (خاک عراق) مرتبط کرده است. این اقدام احتیاطی در مقابله با قطع احتمالی جاده آسفالته شلمچه پلنو و محاصره خرمشهر است. طول این پل حدود ۱۲۰۰ متر میباشد.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ارتش عراق با متمرکز ساختن نیروهایش در پشت نوار مرزی شلمچه تا طلائیه و محور شلمچه خرمشهر، میکوشد از نفوذ نیروهای ایران به داخل خاک عراق و نیز محاصره خرمشهر جلوگیری کند.
در محور قرارگاه قدس (از جاده حسینیه تا طلائیه)، لشکر ۶ زرهی عراق با استقرار در محدوده نوار مرزی کوشک و طلائیه نهتنها از نفوذ و پیشروی قوای ایران بهطرف این مناطق جلوگیری میکند، بلکه از دیروز نیز با نفوذ برخی از واحدهایش به خاک ایران مشکلاتی را برای نیروهای قدس ۳ ایجاد کرده است.
در مقابل، درحالیکه قرار است قدس ۱ از منطقه گرمدشت بهطرف جفیر حرکت کند، صبح امروز در راستای مأموریت واگذارشده به قرارگاه قدس مبنیبر تأمین خط دژ مرزی ایران (یکونیم تا دو کیلومتری شرق نوار مرزی) در حدفاصل جاده حسینیه تا کوشک، قرارگاه قدس ۴ در محور کوشک و قدس ۵ در محور شمال جاده حسینیه وارد عمل شدند.
قدس ۴ با دشمن بهشدت درگیر شد و نتوانست به دژ مرزی کوشک دست یابد، اما قدس ۵ موفق شد با انهدام عناصر تأمین دشمن، خط دژ را از دژهای شماره ۱۰ تا ۱۴ (کیلومتر ۲۸ تا ۳۶ شمال شلمچه) تصرف کند.
ساعت ۸:۵۰ نیز دو هواپیمای عراقی قرارگاههای قدس ۱، ۳ و ۴ را بمباران کردند که تلفاتی درپی نداشت. در محور قرارگاه فتح (از جاده حسینیه تا کیلومتر ۱۳ نوار مرزی شلمچه)، لشکر ۵ مکانیزه عراق بههمراه یک گردان نیروی مخصوص، یک گردان تکاور و حدود ۱۱۰۰ نفر از نیروهای جیشالشعبی در مقابل نوار مرزی حسینیه به طول ۱۰ کیلومتر آرایش گرفته است.
از ساعت ۶ تا ۷ صبح یگانهای فتح ۱ در حدفاصل کیلومتر ۱۹ تا کیلومتر ۲۵ (تقاطع جاده حسینیه) نوار مرزی، زیر آتش شدید توپخانه دشمن قرار داشتند. ساعاتی بعد، ۲۰ تانک دشمن که با حمایت بالگردها قصد داشتند بهطرف مواضع فتح ۱ پیشروی کنند، با اجرای آتش متقابل متوقف و سپس متواری شدند.
در محور قرارگاه نصر (شلمچه و خرمشهر)، با توجه به دو تک پیدرپی رزمندگان ایران به سمت جاده شلمچه خرمشهر در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس، ارتش عراق که ادامه عملیات قوای ایران در این محور را بسیار محتمل میداند ضمن تقویت نیرو و استحکامات خود از نوار مرزی شلمچه تا خرمشهر، مشغول تحکیم مواضع پدافندیاش در سیلبند عرایض و نیز سیلبند شمال پادگان دژ خرمشهر بهویژه در مجاورت جاده اهواز خرمشهر، میباشد.
اطلاعات بهدستآمده از آخرین عکس هوایی منطقه نیز حاکی است عراق با نصب یک پل شناور طویل روی اروندرود در محور جزیره بوارین و نهر خین، منطقه خرمشهر و شلمچه را به کرانه جنوبی رودخانه (خاک عراق) مرتبط کرده است. این اقدام احتیاطی در مقابله با قطع احتمالی جاده آسفالته شلمچه پلنو و محاصره خرمشهر است. طول این پل حدود ۱۲۰۰ متر میباشد و با استفاده از جزایر داخل اروندرود در چهار قطعه مجزا نصب شده و آخرین قطعه آن روی نهر خین است.
پاتک بعثیها
بعدازظهر بود که نیروهای دشمن در منطقه آرایش نظامی گرفتند و بهطرف ما پیشروی کردند. فاصله ما با دشمن حدود هزار متر بود.
اولین تدبیرم این بود که ده بیست نفر از نیروهای قبراق را به سنگرهای نعلی شکل دشمن فرستادم تا بهعنوان مانع دشمن عمل کنند؛ چند تا آرپیجی شلیک کنند تا دشمن زمینگیر شود و وقت و سرعتش گرفته شود و پاتکش به تأخیر بیفتند و به محض شدت درگیری، سریع برگردند تا در محاصره دشمن گیر نکنند.
بچهها شروع به شلیک آرپیجی کردند و ما هم سراغ تانکهای دشمن رفتیم و تعدادی از آنها را منفجر کردیم. شدت درگیری به حدی بود که در دو مرحله عملیات، حدود شصت نفر از نیروهای ما از دست رفتند.
دو سه روز در آنجا ماندیم و مقاومت کردیم و دشمن هم کمکم عقبنشینی کرد. بعد از پاتک، بیستوچهار ساعت به چادرهایی که در شرق جاده اهواز-خرمشهر مستقر بود، برگشتیم تا بچهها آماده شوند.
نظر شما