۲۸ خرداد ۱۴۰۳، ۸:۰۹
کد خبرنگار: 1449
کد خبر: 85510255
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

"محمدرسول" مرد کوچک روزهای جنگ

همدان- ایرنا- مردانگی و شهادت سن و سال نمی‌شناسد، در تاریخ انسان‌هایی هستند که با سن کم‌ راه شهدای کربلا را رفتند و به عرش والا پرواز کردند و شهید «محمدرسول رضایی» مرد کوچکی که در صف مردان بزرگ ایستاده است.

به گزارش ایرنا؛ زندگی شهید «محمدرسول رضایی» سراسر درس است برای مردان کوچک امروز تا بیاموزند از روزهایی که محمدرسول یک دنیای خود را فدای وطن و هموطنان خود کرد و شهادت را برگزید.

محمدرسول پسری شجاع، دلاور و مرد کوچک به تمام معنایی بود که ۱۹ تیرماه ۱۳۵۳ در اسدآباد استان همدان متولد شد و در حالی‌که به‌ عنوان بزرگ‌ترین فرزند خانواده کمک‌حال پدر و مادر و دانش‌آموز ۱۳ ساله مدرسه راهنمایی امیرکبیر این شهر بود، با دست‌کاری شناسنامه‌اش عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد.

او با سن کم خود رفتارهای کریمانه‌ای داشت که از یک مرد انتظار می‌رفت، آن زمان چون گاز نبوده، مردم از بخاری‌های نفتی برای گرمایش استفاده می‌کردند و برای تهیه آن باید در صف‌های طولانی منتظر می‌ماندند و چون پدر محمدرسول مغازه داشت و نمی‌توانست مغازه را رها کند، به همین دلیل او برای تهیه نفت می‌رفته، اما هربار که برمی‌گشته، می‌گفت پول یا کوپن را گم کرده‌ام و چندبار هم از سوی پدرش تنبیه شده است.

یک‌بار پدرش بدون اینکه محمدرسول متوجه شود دنبالش می‌رود، می‌بیند او پول را می‌دهد و نفت را می‌گیرد، اما می‌بیند او به منزل پیرزنی می‌رود که فرزندی ندارد و مستضعف است و متوجه می‌شود محمدرسول هربار نفت را به او می‌داده است.

"محمدرسول" مرد کوچک روزهای جنگ

عکس مرد کوچک در اتاق رهبر فرزانه انقلاب

هم سن و سالانش می‌گویند: محمدرسول دوستی داشت که پدرش از داربست افتاده و پایش می‌شکند، مادرش می‌بیند محمدرسول هربار غذایش را نصف می‌کند و مقداری از آن را کنار می‌گذارد، وقتی جویا می‌شود، می‌گوید پدر دوستم پایش شکسته و نمی‌تواند سر کار برود و تا وقتی که پای پدرش خوب شود، من برای دوستم غذا می‌برم.

محمدرسول دوبار به جبهه اعزام می‌شود، اولین بار که اعزام می‌شود تقریبا ۱۲ سالش بوده و بار دوم هم تازه پا در ۱۳ سالگی گذاشته بود و در کل کمتر از دو ماه سابقه جبهه دارد، عکس معروفی هم دارد که دراز کشیده و اسلحه کنارش است، این عکس یک عکس ملی است که مدتی هم در اتاق رهبر معظم انقلاب بوده است.

در یکی از خاطرات شهید محمدرسول رضایی آمده در سفری که با یکی از دوستانش به کرمانشاه داشت، زمان برگشت دیروقت می‌شود و سوار یک ماشین می‌شوند و راننده ترانه گذاشته بود، به راننده می‌گوید ما رزمنده هستیم و صدای زن اجنبی گوش نمی‌دهیم، راننده می‌گوید پس پیاده شوید، آن‌ها هم در تاریکی شب و بیابان خطر را به جان می‌خرند و پیاده می‌شوند، فقط بخاطر اینکه به آن ترانه گوش ندهند.

از نوجوان شهید ۱۳ ساله کتاب «محمدرسول آن مرد کوچک» به قلم «فاطمه بگ‌زاده» نویسنده جوان اسدآبادی در مدت یک سال به رشته تحریر درآمده که این کتاب در ۱۶۵ صفحه و یک‌هزار جلد توسط انتشارات «حماسه ماندگار» به چاپ رسیده است.

"محمدرسول" مرد کوچک روزهای جنگ

رفتار محمدرسول کریمانه بود

او دلیل انتخاب عنوان «محمدرسول، آن مرد کوچک» برای کتابش را با سن کم محمدرسول عنوان می‌کند که علی‌رغم سن کمش، رفتارهای کریمانه‌ای داشته که از یک مرد انتظار می‌رفت.

بگ‌زاده می‌گوید: وقتی زندگی‌نامه شهید محمدرسول را برای نگارش انتخاب کردم، همه به من می‌گفتند او ۱۳ سالش تمام نشده بود که شهید شد و شهید ۱۳ ساله هیچ چیزی ندارد که بخواهی در مورد آن بنویسی، اما من چون وصیت‌نامه شهید را خوانده بودم، با خود گفتم این نوجوان وقتی چنین وصیت‌نامه‌ای را می‌نویسد و در این سن کم کارهای خیلی بزرگی انجام داده، حتما امکان نگارش اثر در مورد وی وجود دارد.

او ادامه می‌دهد: بیش از ۳۰ ساعت مصاحبه انجام شد و چون برای گروه سنی نوجوان نوشته می‌شد، دیگر نمی‌توانستیم بیشتر از این کار را ادامه دهیم، زیرا نوجوانان امروز زیاد اهل کتاب خواندن نیستند؛ بنابراین گزیده خاطرات محمدرسول را به‌صورت داستانی در کتاب «محمدرسول، آن مرد کوچک» آوردیم و کتاب «محمد، رسول ولایت» به خاطرات این شهید به‌صورت کامل پرداخته است.

بگ‌زاده می‌افزاید: مهم‌ترین نکته‌ای که نوجوانان می‌توانند از این کتاب دریافت کنند، این است که آمریکا دشمن ما بوده و هست و اینکه شهید گفته در تشییع جنازه من پرچم آمریکا را به آتش بکشید، گویی شهید واقعا آینده را می‌دیده و مهم‌ترین ویژگی کتاب نیز همین وصیت‌نامه شهید است.

خانواده محمدرسول خیلی تلاش می‌کنند تا وصیت‌نامه‌ای از شهید پیدا کنند، در ابتدا فکر می‌کردند شاید هیچ وصیت‌نامه‌ای ننوشته باشد، از قضا روزی دوست محمدرسول را می‌بینند که می‌گوید خبر دارد که محمدرسول وصیت‌نامه خود را نوشته است، مادر شهید همه‌جا را می‌گردد، اما وصیت‌نامه را پیدا نمی‌کند.

از آنجا که مادر محمدرسول هرگاه دلتنگ پسرش می‌شده، سوره یاسین را می‌خوانده، این بار تصمیم می‌گیرد سوره یوسف را بخواند، وقتی قرآن را باز می‌کند و به سوره یوسف می‌رسد، وصیت‌نامه محمدرسول را می‌بیند و این وصیت‌نامه یک وصیت تاریخی شد که هرسال موقع سالگرد شهید در گلزار شهدای اسدآباد به وصیتش عمل می‌کنند.

شهید "محمدرسول" در دومین اعزام خود با شرکت در عملیات بیت‌المقدس ۲ در ۳۰ دی‌ماه ۱۳۶۶ در ارتفاعات‌ غرب‌ شهر ماووت‌ عراق‌ به فیض شهادت نائل آمد، این شهید والامقام در سال‌های ۱۳۹۹ به عنوان شهید شاخص دانش‌آموز کشور معرفی شد.

"محمدرسول" مرد کوچک روزهای جنگ

فرازی از وصیت‌نامه شهید ۱۳ ساله اسدآبادی شهید «محمدرسول رضایی» بدین شرح است:

«خدایا! تو می‌دانی که من جز برای رضای تو به جبهه نیامده‌ام، من برای کمک به مستضعفان و مبارزه با ظلم و استکبار جهانی به جبهه آمده‌ام تا انتقام شهدای خرمشهر و شهدای اسلام را بگیرم، آمده‌ام تا انتقام خون بچه‌های شیرخوار را که در زیر بمباران وحشیانه صدام به درجه رفیع شهادت نائل آمده‌اند، بگیرم و نگذارم که حق آنان پایمال شود».

«از شما امت حزب‌الله می‌خواهم که جبهه‌ها را خالی نگذارید، امام عزیزمان را تنها نگذارید، مراسم دعای کمیل و دعای توسل را هر چه با شکوه‌تر بر پا کنید و در تشییع جنازه من پرچم آمریکا را به آتش بکشید تا مردم بدانند که من ضد آمریکایی و تابع ولایت فقیه هستم».

«خطاب به پدر و مادر عزیزم! از پدر و مادرم می‌خواهم که برای من گریه نکنند و از اینکه من شهید شدم، ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید که فرزندی را بزرگ کرده‌اید و او را در راه دین و قرآن و در راه وطن قربانی کرده‌اید و در آخر از تمام اهل خانواده و قوم و خویشان حلالیت می‌خواهم و می‌خواهم که راهم را ادامه دهند».

طبق وصیت‌نامه‌اش، همکلاسی‌های محمدرسول در تشییع جنازه‌اش پرچم آمریکا را به آتش کشیدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha