دوشنبه ۱۱ تیر برابر است با ۲۴ ذیحجه که واقعه مباهله در سال نهم هجری در چنین روزی واقع شد. مباهله به معنای درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقانیت است و بین دو طرفی رخ میدهد که هر کدام ادعای حقانیت دارند. این واژه در تاریخ اسلام به ماجرایی اشاره دارد که طی آن، مسیحیانِ نجران پس از چند روز بحث و مناظره با پیامبر اکرم (ص)، پیشنهاد مباهله دادند و پیامبر به امر الهی این پیشنهاد را پذیرفت ولی مسیحیان نجران در روز موعود پس از فهمیدن حقانیت دین اسلام از مباهله خودداری کردند.
حجت الاسلام سیدجواد بهشتی پژوهشگر قرآنی و نویسنده کتاب های دینی معتقد است مباهله یکی از پنج افتخار حضرت علی(ع) در ماه ذیحجه است که مستند به آیات قرآنی است. وی در گفت و گو با خبرنگار معارف ایرنا ضمن ارائه توضیحاتی مختصر درباره چهار افتخار امیرمومنان(ع) در این ماه به موضوع مباهله اشاره کرد و گفت که چرا مسیحیان نجران با وجود پی بردن به حقانیت دین اسلام، حاضر به پذیرش حق نشدند. مشروح این گفت و گو را بخوانید:
مباهله از روزهای حساس است که تاریخچه آن خواندنی است. مسیحیان و یهودیان در کتاب های آسمانی خود به صراحت، بشارت آمدن پیامبر خاتم را خوانده بودند و به همین دلیل از صد سال قبل از بعثت رسول اکرم(ص) به سرزمین حجاز مهاجرت کردند ولی وقتی پیامبر را دیدند و مطمئن شدند که همان پیامبر موعود است، تعداد کمی از آنان ایمان آوردند که قرآن از این افراد ستایش می کند که برخی از آن ها یهودی بودند و برخی هم مسیحی ولی اکثریت آن ها مخالفت کردند؛ به گونه ای که یهودیان نقشه قتل پیامبر را کشیدند و جنگ های خیبر، بنی قریظه و بنی نظیر را به راه انداختند ولی مسیحیان گفتند به صورت مسالمت آمیز در کنار مسلمانان زندگی می کنند و حاضر شدند مالیات بدهند ولی در مباهله حاضر نشدند پای حرف خود بایستند و این مساله نشانه حقانیت اسلام است.
چرا مسیحیان نجران ایمان نیاوردند؟
علت این که مسیحیان حاضر نشدند پس از مباهله اسلام را بپذیرند، نشان دهنده بی انصافی آن هاست و قرآن می فرماید «من بعد ما جائهم العلم بغیا» یعنی حسادت داشتند که دینی به نام اسلام بیاید و دین مسیحیت در حاشیه قرار بگیرد و به این دلیل زیر بار نرفتند. البته برخی از مسیحیان مثل کشیش هایی که به مدینه آمده بودند، ایمان آوردند و قرآن سوره های آل عمران و مائده از مسیحیانی همچون نجاشی یا عبدالله بن سلام ستایش می کند ولی افرادی مثل قیصر روم پیغام فرستاد ولی موضوع را علنی نکرد.
البته گروه هایی از دانشمندان مسیحی بعد از دیدن صحنه مباهله مسلمان شدند. گروهی از آن ها از طرف نجاشی آمدند و اخبار خوشی در تاریخ است که البته معمولا داستان مباهله اینجا تمام می شود ولی وقتی این خبر پخش شد، گروه هایی از مسیحیان و عالمان مسیحی در حالی که اشک می ریختند وارد مدینه شدند.
نجران، بخش باصفا و حاصل خیز یمن در نقطه مرزی با حجاز است که الان یمن شمالی است. در آن سرزمین افرادی بت پرست بودند که با مسیحیان آشنا شدند و در نهایت مسیحی شدند و کلیسای مرکزی مسیحیان در روم آن روز، نماینده ای برای آنان فرستاد تا با تعالیم مسیحیت آشنا شوند.
داستان مباهله از آنجا آغاز می شود که پیامبر به موازات مکاتبه با سران دولت ها، نامه ای به مراکز مذهبی جهان نوشت. در واقع یک نامه سیاسی و یک نامه فرهنگی برای رهبران مذاهب نوشت. ابوحارثه اسقف نجران است که پیامبر نامه ای برای او نوشتند و از او دعوت کردند از پرستش بندگان به پرستش خدا برگردد و اگر نپذیرفتند باید به حکومت اسلامی جزیه و مالیات بدهند که در برابر مبلغی جزیی از جان و مال آن ها دفاع شود که در غیر اینصورت اعلام خطر کردند.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شدند و نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند که برای تصمیم گیری در این زمینه، شورایی از شخصیت های بزرگ مسیحی تشکیل شد. بعضی از مسیحیان گفتند «ما به صورت مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیده ایم که روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان یعقوب انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست او از اولاد اسماعیل و پیامبر موعود باشد» ولی شورا نظر داد تا گروهی از نزدیک موضوع را بررسی کنند. بر همین اساس یک گروه ۶۰ نفره شامل داناترین و مذهبی ترین مردم نجران انتخاب شدند که در راس آن ها سه پیشوای مذهبی یعنی اسقف اعظم، نماینده کلیساهای روم و رئیس هیات که فردی کهنسال بود، انتخاب شدند.
پیامبر از هیات مسیحیان نجران سوال کردند «چگونه می گویید که خدای یگانه را پرستش می کنید در صورتی که صلیب را می پرستید؟ از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی کنید و معتقدید خدا فرزند دارد؟» مسیحیان گفتند «ما مسیح را خدا می دانیم. چون او مردگان را زنده می کرد و بیماران را شفا می داد و از گِل، پرنده ای ساخت و آن را به پرواز درآورد و این اعمال حکایت از خدا بودن عیسی دارد». پیامبر فرمود «عیسی بنده خداست و خدا او را در رحم مریم قرار داده است» و در قرآن آمده که او به اذن خدا چنین کارهایی را انجام می داد.
یکی از مسیحیان گفت «عیسی فرزند خداست! زیرا مادر او، مریم بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. پس باید پدر او خدا باشد.» در این لحظه جبرئیل نازل شد و آیه ۵۹ سوره آل عمران را نازل کرد که حکایت عیسی مثل حکایت آدم است و اگر قرار است حضرت عیسی پسر خدا باشد، حضرت آدم اولویت دارد که پسر خدا باشد.
مسیحیان پیشنهاد مباهله دادند
در برخی از اقوال تاریخی آمده یک هفته این مباحث میان مسیحیان و پیامبر ادامه داشت و مسیحیان قانع نمی شدند و در نهایت گفتند در وقت معینی با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم. مسیحیان این پیشنهاد را دادند و خدا به پیامبرش گفت که پیشنهاد آنان را قبول کند. در این لحظه آیه ۶۱ سوره آل عمران نازل شد و فرمود ای پیامبر اگر کسی با تو درباره عیسی بحث کرد، بگو بیایید ما پسرانمان را بخوانیم و شما هم پسرانتان و ما زنانمان و شما زنانتان را و در نهایت لعنت خدا را برای دروغگویان قرار دهیم.
قرار شد فردای آن روز همه برای مباهله در خارج از شهر مدینه حاضر شوند. پیامبر از میان مسلمانان فقط حضرت علی(ع)، فاطمه زهرا(س) و حسنین یعنی امام حسن و امام حسین را برگزید و وارد میدان مباهله شدند. سران مسیحی پیش از آن که با پیامبر روبرو شوند، به یکدیگر گفتند اگر محمد(ص) افسران و سربازان خود را به میدان آورد بدانید که می خواهد قدرت ظاهری خود را نشان دهد و لذا صادق نیست ولی اگر با فرزندان خود آمد، مشخص است که پیامبری راستگوست و نه تنها حاضر است خود را که حاضر است عزیزترین افراد خود را در معرض هلاکت قرار دهد.
ناگهان قیافه های نورانی پیامبر با چهار نفر دیگر نمایان شد و همه به حالت بهت زده به یکدیگر نگاه می کردند. اسقف نجران گفت چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بردارند، فورا دعایشان مستجاب می شود و حتی می توانند کوه ها را از جا برکَنند. مسیحیان نجران گفتند صحیح نیست مباهله کنیم. چون ممکن است همه مسیحیان جهان با نفرین پیامبر نابود شوند و لذا مباهله نکردند و حاضر شدند جزیه و مالیات بدهند و سالیانه دو هزار دست لباس از پارچه های یمنی بدهند و اگر برای مسلمانان جنگی بوجود آمد به صورت اجاره، اسلحه در اختیار مسلمانان قرار دهند. مسیحیان نجران افراد خوش عهد بودند و هر سال در موعد مقرر مالیات می دادند و بدعهدی هم نکردند، برعکس یهودیان که بدعهدی های زیادی داشتند.
ماه افتخارات امیرمومنان(ع)
ماه ذی حجه ماه افتخارات امیرمومنان (ع) است و دست کم پنج امتیاز آن حضرت که مستند به قرآن است، در این ماه رخ داده است. افتخارات حضرت علی(ع) غالبا مربوط به سال های آخر عمر پیامبر است. مثل غدیر یا آیه ولایت یا ماجرای تطهیر و مباهله که پیامبر مهیای رفتن است و امت را توجیه می کند تا کسانی که می خواهند راه درست را انتخاب کنند، چراغ هایی باشد که دچار حیرت نشوند.
یکی از افتخارات امیرمومنان(ع) سوره برائت است که در دهه اول ذیحجه رخ داد. وقتی بخش هایی از این سوره نازل شد، پیامبر ماموریت یافت که این آیات را به کسی دهد تا در مراسم حجی که توسط مشرکین اداره می شد، در جمع آنان بخواند. در واقع یک مسلمان مجاهد نترس لازم بود تا این کار را انجام دهد. پیامبر از روی حکمتی این ماموریت را به افرادی دادند ولی جبرئیل نازل شد و فرمود که این ماموریت یا کار خودت است یا کسی مثل خودت و لذا پیامبر اعظم(ص) حضرت علی(ع) را صدا زدند و فرمودند که در ازدحام جمعیت در منا این آیات را بخواند و آن حضرت بدون ترس این ماموریت را انجام داد.
افتخار دیگر امیرمومنان(ع) نازل شدن سوره هل اتی است که این روز (۲۵ ذی حجه) در تقویم رسمی به عنوان روز خانواده تعیین شده است. چون یک خانواده درجه یک که فقط به فکر آسایش خود نیستند، نذر می کنند یعنی با خدا پیوند می بندند تا اطعام کنند یعنی پیوند با مردم داشته باشند و چنین خانواده ای الگوست و صفات نیکوکاران در سوره انسان آمده است.
نزول آیه تطهیر نیز از افتخارات حضرت علی (ع) است که در چنین روزی نازل شده است. مرحوم علامه سید مرتضی عسکری یک کتاب مستقل برای حدیث کسا نوشته است. البته حدیث کسا چندگونه نقل شده است ولی همه علمای شیعه و سنی به این اندازه قبول دارند که یک روز رسول خدا(ع) به همسرش ام سلمه فرمود تا حضرت علی، فاطمه و حسن و حسین را خبر کند. آن حضرت یک عبای مشکی یمنی داشتند که روی خود کشیدند و در آن هنگام آیه تطهیر نازل شد. افراد بسیاری روزهای بعد که این قصه را شنیدند، از پیامبر پرسیدند منظور از اهل بیت(ع) چه کسانی هستند و پیامبر به همین افرادی اشاره کردند که زیر کسا بودند.
پاسخ به شبهه ای درباره غدیر
مهمترین افتخار امیرمومنان(ع) در این ماه واقعه غدیر است که به تشریح در کتاب ها آمده است ولی یک شبهه در این زمینه مطرح می شود که آیا بهتر نیست که به صورت چراغ خاموش از کنار داستان غدیر عبور کنیم تا اتحاد جهان اسلام حفظ شود؟
در مبانی اعتقادی ما پرداختن به غدیر هم از بعد معرفت و هم از بعد محبت یک ضرورت است. انسان علاوه بر عقل و علم به وحی الهی محتاج است و پیام غدیر همین است. یعنی تا زمانی که پیامبر در میان امت حضور داشتند، انتقال پیام الهی از سوی آن حضرت انجام می شد و بعد از آن حضرت، کسانی باید باشند که آن ها نیز متصل به علم آسمانی باشند.
موضوع غدیر در زمان ائمه نیز وجود داشته است. امامان معصوم نیز به دنبال وحدت بودند ولی وقتی به غدیر می رسیدند، حساسیت داشتند و مراسم می گرفتند. حضرت علی (ع) در سالی که به خلافت رسیدند و مقر حکومت خود را از مدینه به عراق منتقل کردند، هنگامی که به روز عید غدیر رسیدند، مردم را در میدان بزرگ شهر جمع کردند.
زمانی که امام صادق(ع) قصد عزیمت به مکه را داشتند، به غدیر رسیدند و آن گاه پیاده شده، وضو گرفتند و نماز خواندند ولی الان سعودی ها این جاده ها را تغییر دادند تا مردم غدیر خم را نبینند.
سنت های امام رضا(ع) برای عید غدیر
شاید بتوان گفت امام رضا (ع) بیش از سایر ائمه برای جشن غدیر سرمایه گذاری می کردند و تنها امامی بودند که رسانه داشت؛ آن هم رسانه مخالف. در سه سال و نیمی که امام رضا(ع) در خراسان بودند، هر جمله ای که می گفتند آن جمله تا شمال آفریقا منتقل می شد. چون ولی عهد مامون محسوب می شدند. امام رضا (ع) در آن سال ها به گروه های بسیاری توصیه کردند که غدیر را زنده نگه دارند.
امام رضا(ع) فرمود روز غدیر روز بخشش و هدیه است و آن حضرت پنج عیدی را پیشنهاد کردند که کمترین آن ها غدا دادن است. آن حضرت فرمود وقتی یک نفر را غذا بدهید گویا پیامبران را غذا داده اید. ثامن الحجج(ع) برای این روز پیشنهاد عطر، انگشتر، لباس و پول نو دادند و امروز دادن پول نو به عنوان عیدی مرسوم است. البته هر کسی می تواند به اندازه توان خود در بزرگداشت غدیر سهیم شود. مثلا کسی پیراهن بخرد و به چند دانشجو هدیه دهد یا به فامیل و همسایگان خود غذا بدهد. وقتی شما در عید غدیر به کسی یک انگشتر هدیه می دهید، همیشه در ثواب آن شریک هستید. چون هر وقت آن شخص نگاهش به انگشتر می افتد به یاد غدیر می افتد. در مجموع اینها نمادهایی است که امام رضا (ع) برای ماندگار ماجرای غدیر پیشنهاد دادند که بیشتر جنبه عاطفی دارد ولی از ریشه عقلانی برخوردار است.
نظر شما