به گزارش خبرنگار معارف ایرنا شاید دیدن گزارش ۹ دقیقه ای دیدار نمایندگانی از جامعه قرآنی با خانواده شهید محمود علومی وقت زیادی نمی خواهد ولی برخی همین زمان را هم نمی خواهند صرف درس آموزی از شهیدانی کنند که جانشان را بر کف دست گرفتند و برای اعتلای قرآن و جمهوری اسلامی جان باختند؛ هر چند اکرم علومی خواهر این شهید می گوید که شاید معنای شهادت را با شهادت برادرش بهتر درک کرده است. یعنی این که شهید هست و شهادت یک جایگاه درخشانی است و این خواهر شهید همیشه به این نکته فکر می کند که آن ها «فرحین بما اتیهم» یعنی شاد هستند و امیدوار است همانگونه که خدا برای آنها عنایت کرده به ما هم عنایتی داشته باشد.
خانم علومی از حاضران خواست تا جای خالی ابوالحسن علومی و اعظم میرزاده، پدر و مادر این شهید را با نثار صلوات و فاتحه ای پر کنند و جای ابراهیم و عبدالحسین یعنی دیگر برادران شهید نیز در این دیدار خالی بود تا خاطرات آنان را نیز بشنویم و بهره ای ببریم.
در این دیدار که تقریبا هر هفته به همت کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ برگزار می شود، قاسم رضیعی با تلاوت آخرین آیه سوره بقره، فضای مجلس را عطرآگین به قرآن کرد و خواهر شهید گفت که وصیت نامه برادر شهیدش نیز با همین آیه آغاز می شود.
اگر حوصله خواندن تمام این گزارش را ندارید، همین چند جمله را از زبان برادران و خواهر شهید بشنوید که محمود علومی از همان کودکی انس به قرآن داشت و برای بچههای دبستانی کلاس قرآن می گذاشت و زمانی هم که پایش به جبهه باز شد، حتی به صورت تلفنی پیگیر نحوه برگزاری کلاس های قرآنی خود بود.
محمود علومی در شهریور ۱۳۴۷، در شهرستان تهران چشم به جهان گشود و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح یک پرداخت و همزمان به آموزش قرآن می پرداخت. وی به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و سرانجام در ۲۱ دی ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره در شلمچه به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای روستای طامه تابعه شهرستان نطنز واقع است.
ابوالفضل علومی برادر شهید گفت که با تصمیم پدر خدابیامرزش از سال ۵۶ به نطنز رفتند و با وجود این که محمود در دوران تحصیل، شاگرد ممتاز بود ولی بعد از گرفتن سیکل، تصمیم گرفت تا به حوزه علمیه برود و درس طلبگی بخواند.
این برادر شهید گفت که یک برادر دیگر دارند که جانباز است و ۴۰ ماه در جبهه حضور داشته است و همان زمانی که محمود شهید شد، چهار نفر از اعضای خانواده در جبهه حضور داشتند. جبهه رفتن محمود و شهادتش فقط ۴۰ روز طول کشید و پیکرش به مدت ۲۱ روز میان خط ایران و عراق زیر آتش قرار داشت و زمانی که به شهادت رسید، فقط ۱۸ سال داشت.
اکرم علومی که خود همسر شهید خلبان کامران کبیری طامه است، به فاصله چند روزه میان شهادت برادرش با سردار حسین خرازی اشاره کرد.
در این دیدار علاوه بر حضور برخی خبرنگاران پای کار برای ضبط یادگاری های شهدا، تعدادی از پیشکسوتان و چهره های قرآنی همچون محمد انجمشعاع، علیاکبر ملکشاهی، حسین ربیعیان و کاظم ترابی از ناحیه بسیج امیرالمومنین شهرک شهید محلاتی و منوچهر ابریشم باف از سازمان پیشکسوتان سپاه حضور داشتند.
در این مراسم جانماز و دفتر یادداشت شهید که هنوز اثر ترکش خمپاره بر روی آن بود، دست به دست و طوطیای چشم نمایندگان جامعه قرآنی شد. ملکشاهی هم گفت که از حضور در جلسات شهدا حاجت می گیرد. دعای آخر مجلس هم به ملکشاهی رسید و او از سلامتی برای رهبر انقلاب و خواری دشمنان گرفته تا الحاق به شهیدان و شفای مجروحان جبهه مقاومت دعا کرد.
مصطفی، کوچکترین برادر شهید علومی هم گفت که پدر این خانواده سواد قرآنی داشت و به همین دلیل گوش فرزندانش با قرآن آشنایی پیدا کرده بود؛ به گونه ای که هرچه حفظ کرده اند از صوت پدر بوده و مادر هم به قدری با قرآن مانوس بود که توصیه کرد بعد از فوتش جلسات قرآنی نباید تعطیل شود. او با برادرش همواره در کلاس های قرآن شرکت می کرد و حالا آثار آن جلسات معلوم شده، به گونه ای که هر زمانی که قرار است قرآنی خوانده شود می گویند «علومی بیا قرآن بخون».
قاسم رضیعی قاری بین المللی کشورمان وقتی از برادر شهید شنید که محمود علومی در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده، به یاد خاطره مجروح شدن خودش در این عملیات افتاد و گفت در کربلای پنج هر وقت ما خیلی می ترسیدیم، به قرآن پناه می بردیم و من قطعا می دانم شهید علومی با دلی آرام به شهادت رسید. چون با قرآن مانوس بود.
رضیعی برای برگزاری دیدار هفتگی با خانواده های شهدای قرآنی به رحیم قربانی احسنت گفت و این دیدارها را جزو تعظیم شعائر الهی برشمرد و گفت که لازم است فرهنگ ایثار و شهادت برای نسل جدید زنده نگه داشته شود؛ همان نسلی که در آن زمان حضور نداشتند و این ایثارگری ها را درک نکردند.
در ادامه این برنامه بخشی از وصیت نامه شهید قرائت شد و مسعود نیرومند که سال ها در جبهه حضور داشته به نقل یکی از آزادگان تعریف کرد که وقتی به دست سربازان بعثی اسیر شدند، قرار شد همه را اعدام کنند که یکی از اسیران آیاتی از سوره تکویر را تلاوت کرد و همین تلاوت باعث شد تا یکی از سربازان عراقی بگوید این ها مسلمان هستند و نباید آنان را کشت.
نظر شما