بعثی‌ها هویزه را با بلدوزر و دینامیت ویران کردند/ روایت عینی از حوادث

تهران- ایرنا- ۴۳ سال قبل در چنین روزی نیروهای بعثی هویزه را اشغال و آنجا را با دینامیت و بولدوزر ویران کردند، حقایقی که افسر فراری عراقی در کتاب خود با عنوان «مأموریت در خرمشهر» شرح داده است.

به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت ایرنا، امروز ۱۸ دی مصادف با سالروز اشغال شهر هویزه در جنوب غربی شهر سوسنگرد توسط نیروهای بعثی در سال ۱۳۵۹ است. دشمن برنامه ریزی کرده بود که با اشغال سوسنگرد، هویزه نیز سقوط می کند در چنین وضعیتی بنی‌صدر دستور تخلیه شهر هویزه را صادر کرد و گفت نیروها در سوسنگرد مستقر شوند. این دستور بنی‌صدر، با مخالفت شهید سید محمدحسین علم‌الهدی و دیگر رزمندگان مواجه شد. بعد از آنکه علم‌الهدی با حضرت آیت‌الله علی خامنه‌ای تماس گرفت، دستور بنی‌صدر لغو شد و رزمندگان در این شهر ماندند.

نیروهای سپاه و ارتش تصمیم به انجام عملیاتی مشترک از محور هویزه و سوسنگرد گرفته بودند. بنی‌صدر در اقدامی تفرقه‌افکنانه اعلام کرد که ارتش باید از سپاه جدا باشد و نیروهای سپاهی نباید در این عملیات شرکت کنند. از آنجا که رزمندگان ارتش و سپاه برای انجام این عملیات متفق‌القول بودند و می‌خواستند در کنار هم جلوی دشمن را بگیرند، طرح عملیات ریخته شد. این مسئله با تلاش شهید علم‌الهدی و تماس‌های مکرر وی با مسئولان در تهران، حل و قرار شد که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند.

۱۶ دی نیروهای سپاه در جلوی تانک‌های ارتش مستقر شدند و منتظر دریافت رمز حمله بودند که رفت و آمد تانک‌های دشمن زیاد شد و پس از آن، هواپیماهای دشمن برای بمباران ظاهر شد. رزمندگان زیر آتش توپخانه و کاتیوشا و خمپاره قرار گرفته بودند و در شرایط سختی قرار داشتند. لشکر ۹ مکانیزه ارتش عراق دست به عملیات زده بود و چون نیروهای خودی انتظار این حمله را نداشتند، فرماندهی دستور عقب‌نشینی به طول ۵۰۰ متر را به صورت تاکتیکی صادر کرد. این دستور باعث شد که تانک‌ها عقب‌نشینی کنند و عراقی‌ها با این تصور که رزمندگان ایرانی شکست خورده و فرار کرده‌اند، وارد منطقه شدند. به دنبال این ضد حمله سنگین بیش از ۱۰۰ نفر از رزمندگانی که در منطقه حضور داشتند به سختی با دشمن درگیر شدند.

علم‌الهدی به همراه جمعی از دانشجویان به محاصره دشمن درآمدند. از هر طرف گلوله به سمت نیروها می‌آمد و رزمندگان تا آخرین لحظه مقابل دشمن ایستادگی و مقاومت کردند. در این حماسه، حدود ۱۴۰ نفر از نیروهای مؤمن، متعهد، تحصیلکرده و انقلابی سپاه و بسیج که تعدادی از آن‌ها از دانشجویان پیرو خط امام بودند، شهید شدند. در پی این حادثه نیروهای دشمن در ۱۸ دی ۱۳۵۹، هویزه را اشغال و پس از آن تمام شهر را با دینامیت و بولدوزر نابود کردند.

روایت سرباز بعثی از اشغال هویزه

صبار فلاح اللامی در آغاز جنگ تحمیلی از افسران فعال و وفادار حزب بعث بود اما چند سال بعد از عراق گریخت و خاطرات خود را در کتابی با عنوان «مأموریت در خرمشهر» به رشته تحریر در آورد. او در بخشی از خاطراتش به اشغال هویزه و جنایت‌های ارتش صدام در این شهر اشاره کرده است.

در بخشی از این کتاب آمده است: وقتی شهر هویزه را که ساکنانش عرب‌زبان بودند، اشغال کردیم، جنایات زشتی مرتکب شدیم که فکر نمی‌کنم خداوند به خاطر آن‌ها ما را ببخشد. پیرمردی کهنسال در برابر افراد عشیره‌اش کشته شد؛ تنها به این جرم که به صورت افسر عراقی آب دهان انداخته بود. کودکی خردسال به جوخه اعدام سپرده شد؛ زیرا با زبان صادقانه و کودکانه‌اش گفته بود: «شما بیگانگان به چه حقی وارد میهن ما شده‌اید؟»

فضای شهر بوی اشغال می‌داد و این همان داستانی است که درباره مغولان شنیده بودم. همیشه با سرزنش به خودم می‌گفتم: نمی‌دانم از چه رو این همه بدبخت شده‌ایم؟! گویا ما دنباله‌رو مغول و چنگیز و سفاح هستیم و اکنون شیوه آن‌ها را در هویزه و خرمشهر به کار می‌بندیم.

قتل عام یک خانواده به خاطر اعتراض

وقتی وارد هویزه شدیم، فردی بر سر ما داد می‌زد و می‌گفت: «لعنت بر شما.» در این هنگام، سرتیپ ستاد حمدالحمود (فرمانده لشکر) از خودرو پیاده شد و به سوی آن خانواده رفت. پس از دقایقی با استفاده از یک تانک، گلوله توپی به طرف خانه آن‌ها شلیک کرد و همه اعضای آن خانواده حتی طفل شیرخوارشان زیر آوار مدفون شدند. بعد از این اقدام، الحمود در حالی که عرق صورتش را پاک می‌کرد، به من گفت: «بُزدل‌ها به ما ناسزا می‌گویند. ما آمده‌ایم آن‌ها را نجات دهیم، آنان ما را لعن و نفرین می‌کنند.» گفتم: قربان! شاید آنان چیزی را می‌خواهند که ما نمی‌فهمیم. با عصبانیت گفت: «خیر، خواسته‌شان همان خواسته‌های ماست؛ آنان هیچ چیز جز زندگی ذلت‌بار نمی‌خواهند.»

در آن حوالی یک تانکر بزرگ آب وجود داشت که بر اثر اصابت چندین ترکش سوراخ شده بود و آب زیادی از آن می‌رفت. سربازان کوشیدند آن را تعمیر و اصلاح کنند، اما نتوانستند. در این لحظه، سرتیپ الحمود گفت: «کاری نداشته باشید؛ الان به روش خودمان آن را تعمیر می‌کنیم.» آنگاه تانک را به طرف آن راند و تانکر را از زمین کَند.

غارت مغازه‌ها تا استفاده از خودرو اهالی هویزه برای تفریح

در شهر هویزه، تعدادی از مغازه‌ها، سالم و پر از جنس بودند که به دستور سرتیپ حمدالحمود، سربازان و افسران به غارت آن‌ها پرداختند که در اینباره من صحنه‌های زشت و تأسف‌باری را مشاهده کردم. سربازان، اجناس مغازه‌ها را بر سر گذاشته، می‌بردند. زنان و کودکان به این طرف و آن طرف می‌گریختند، صاحبان مغازه‌ها زبان به اعتراض و شِکوه گشوده بودند و آتش در یکی از خانه‌ها همچنان شعله می‌کشید. یکی از سربازانی که کارتن‌های اجناس را بر سر داشت، نزدیک من آمد و گفت: «قربان، این کارتن مال شماست. در آن مقدار زیادی شکلات است.» با بی‌اعتنایی گفتم: آن را ببر، نیازی به آن نیست. ما خوراکی زیادی داریم.

خودروهای شخصی اهالی هویزه، وسیله‌ای برای تفریح و سرگرمی سربازان شده بود. یکی سوار خودرویی شده بود و آن را به دیواری می‌کوبید و می‌خندید. دیگری با خودروی دیگر تصادف می‌کرد و از آن لذت می‌برد. چون ورود ما به هویزه بدون برنامه قبلی بود، مدتی را در آنجا ماندیم و برای مراحل بعدی برنامه‌ریزی کردیم. سرانجام پس از مدت‌ها حضور در هویزه، مردم این شهر را قتل‌عام و شهر را به یک ویرانه تبدیل کردیم. در واقع کشتار مردم هویزه، نمایانگر خباثت ما بود، اما تلویزیون عراق چیز دیگری به ملت عرضه کرد و با نمایش تصاویر این جنایت اعلام کرد: «نیروهای ایران با حمله به مواضع ما، هیچ سودی جز تلفات سنگین و اجساد بر زمین ریخته عایدشان نشد.»بدین ترتیب، موجی از پیام‌های تبریک و تشویق‌آمیز در حمایت از ارتش عراق از رادیوهای کویت و عربستان پخش شد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha