بیشک آنچه که قبل از هر چیز برای مخاطب، فیلم «شبی که ماه کامل شد» را جذاب میکند، داستان واقعی فیلم است. روایتی از بخشی از زندگی خانواده عبدالمالک ریگی سرکرده گروه تروریستی جندالله که به واسطه جنایاتی که انجام داده است بسیار در ایران شناخته شده است و به خودی خود از جذابیتهای بالایی برای مخاطب برخوردار است. اما اینکه تا چه اندازه نرگس آبیار کارگردان اثر در به تصویر کشیدن این قصه واقعی موفق عمل کرده است، چیزی است که به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
مشکل اصلی فیلم آبیار به ویژه در سکانسهای آغازین به نوعی فضاهای عاشقانه و شاعرانه در بخش نخست، استفاده از حرکت دوربین روی دست فیلم است که با توجه به نماهای بسیار بسته در این حرکتهای دوربین به شدت مخاطب خود را آزار میدهد.
دوربین روی دست به خودی خود و در حالت عادی اگر به خوبی کنترل نشده باشد برای مخاطب اذیت کننده میشود، حال آنکه این حجم از نماهای بسته و کلوزآپ هم قرار باشد در این حرکتهای تند دوربین اضافه شود قطعاً خستگی و کلافگی مخاطب را به همراه خواهد داشت.
به ویژه در سکانسهای عاشقانه فیلم بهتر بود که آبیار با این حرکتهای تند و غیر عادی دوربین، فضای ملتهب بخش دوم «شبی که ماه کامل شد» را از ابتدا به روایت خود تزریق نمیکرد و میگذاشت هیجانات بخشهای بعدی فیلم از ابتدا لو نرود و سکانسهای آغازین فیلم در مسیر درست خود و بدون لکنت شکل بگیرد.
فیلم اگرچه در پرداختن به فضاهای بومی سیستان و بلوچستان در بخش نخست به خوبی عمل کرده است اما میتوانست از ایجاز بیشتری برخوردار بوده و از برخی سکانسهای کلیشهای به اصطلاح رمانتیک و آب بازی و دم دستی که مشابه آن در سینمای ایران به شدت تکرار شده است خود را نجات دهد.
در بخش دوم اما فیلم از تعلیق بیشتری برخوردار است و هم روایت شکل بهتری به خود میگیرد و هم انگار دوربین از جایگاه بهتری برخوردار است.
آبیار در پرداخت فضای شهری در پاکستان انصافاً به خوبی عمل کرده است و سکانسهای بسیار نابی از کوچه پس کوچهها، خیابانها و فرهنگ شهری مردم به تصویر کشیده است. به ویژه سکانس بهانه خرید گوشت توسط کاراکتر فائزه با بازی الناز شاکردوست که به شدت به فضای، ملتهب، پر رعب و وحشت و تلخ فیلم نزدیک است و همین سکانس به تنهایی کافی است تا مخاطب به فضای ذهنی و درونی فیلمساز نزدیک شود.
در بخشهای جنگی و تعقیب و گریز نیز آبیار نشان داده است که به دنبال یک ترقه بازی سطحی در فیلم نبوده است و تلاش خود را در جهت خلق فضاهایی باور پذیر برای مخاطب به کار گرفته است.
اما آنچه که بیشتر در بخش دوم فیلم نیازمند پرداخت بود، شاید نشان دادن چهره دقیقتر و هوشمندانهتری از عبدلمالک ریگی بود که فیلم چندان در این راستا موفق عمل نکرده است و سکانسهای مربوط به عبدالمالک ریگی تا اندازهای شعاری و سطحی از آب درآمده است.
نکته دیگر در فیلم نرگس آبیار بی شک مقوله بازیگری فیلم است. اگرچه فیلم در بخش بازیگری از چینش خوبی برخوردار است و بازیگران فیلم تلاش خود را در ایفای هر چه بهتر کاراکترهای خود به خرج دادهاند اما این حجم از سیمرغ بلورین برای بازیگران اصلی و مکمل فیلم، انتظاری در مخاطب ایجاد میکند که اصلاً بر پرده سینما برآورده نمیشود.
بازیها اگرچه در سطحی نسبتاً خوب قرار دارند و با ضعف چندانی در بازیها مواجه نیستیم اما قطعاً با شاهکار و پدیدههای خاصی در بازیگری نیز مواجه نیستیم و اتفاقاً بازی شبنم مقدمی اگرچه در فیلم محدود است اما به شدت تأثیر گذارتر از بسیاری از بازیگران مورد توجه فیلم است! به ویژه در سکانس پخش بریدن سر فرزندش از تلویزیون که همین تک سکانس برای نشان دادن تواناییهای بازیگری وی کافی است.
فیلم آبیار آنقدری که در بازیگری مورد توجه داوران جشنواره فیلم فجر قرار گرفت در بخشهای دیگر فیلم به ویژه طراحی صحنه، صداگذاری و جلوههای ویژه و بصری فیلم موفق تر عمل کرده و قابل توجه تر است.
اما به عنوان کلام آخر، زمزمهها و مباحث مربوط به حمایتهای ارگانی و سازمانی از «شبی که ماه کامل شد» دلیل نمیشود تا از ارزشهای ذاتی فیلم بکاهد چرا که در تاریخ سینمای بعد از انقلاب ایران شاهد حمایتهای سازمانی و دولتی از فیلمهای مختلفی بودهایم که نتایج خوبی نیز به همراه نداشته است و بسیار فیلمهای بیکیفیتی از آب در آمدهاند.
نظر شما