۱۵ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰
کد خبرنگار: 1285
کد خبر: 83382477
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

مرور کتاب

برف و برنو؛ کتاب سال غزل

۱۵ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰
کد خبر: 83382477
برف و برنو؛ کتاب سال غزل

مجموعه غزل «برف و برنو» سروده مرجان بیگی فر شاعر جوان اهل بروجن استان چهارمحال و بختیاری است که در بستری از بومی گرایی و توجه به عناصر طبیعی و مسائل اجتماعی می پردازد.

کتاب برف و برنو مجموعه غزل سروده مرجان بیگی فر سال گذشته توانست در رقابت با ۲۰۰ عنوان کتاب، جایزه برترین کتاب سال در حوزه غزل را کسب کند. این کتاب که از سوی انتشارات نزدیکتر با مجموع ۲۴ شعر در ۴۸ صفحه به چاپ رسیده در نمایشگاه کتاب امسال نیز رونمایی و به علاقمندان شعر و ادبیات عرضه شد.

کتاب برف و برنو که مضمون اجتماعی دارد در بستر فضای بومی با گویش فارسی معیار به فرهنگ بومی و طبیعت استان چهارمحال و بختیاری و سایر موضوعات متفرقه پرداخته است.

در واقع می‌توان گفت کتاب برف و برنو فرزند طبیعت است. فرزند کوه و برف و نغمه‌های اصیل. فرزند غم‌های کهن کوهستان و دردهای دیرین مردمانش.

روح حاکم بر کتاب برف و برنو با احترام به یکی از مهمترین طبیعت گرایان معاصر؛ نیمایوشیج، سرشار از گفت و گو با طبیعت و محیط پیرامون است.

گاه این گفت و گو زمزمه‌های عاشقانه است و گاه پژواک صدای اعتراضی که در سرتاسر کوهستان می‌پیچد. گاه نوای غمگین نی نوازی چوپانست در غروب سردسیر و گاه صدای سرنای شادی نوروز.

مرجان بیگی فر شاعر این مجموعه غزل، متولد سال ۷۰ در شهر بروجن است در خانواده‌ای هنرمند تربیت یافته و از کودکی به همراه مادر خود که شاعر بوده است به جلسات و نشست‌های شعرخوانی می‌رفته و از همان جا به شعر و ادبیات علاقمند می‌شود. بیگی فر پس از ورود به دانشگاه به طور جدی شعر و ادبیات را دنبال می‌کند و با حضور در جشنواره‌های ادبی و کسب مقام‌های برتر در ادامه این مسیر مصمم‌تر می‌شود تا اینکه در سال ۹۷ نخستین کتاب خود را با عنوان «برف و برنو» به بازار عرضه می‌کند که در ادامه غزلی از کتاب این شاعر جوان می‌خوانید:

چون زاگرس رؤیای یک شب برف سنگین داشت

زاینده‌رود تشنه بر دل داغ دیرین داشت

از پنجره هر صبح این کابوس پیدا بود

بی برف، اندوهی که تصویر جهانبین داشت

چوپان نی اش آتش گرفت از خشکسالی

هر شب شنیدم، بر لبش تصنیف غمگین داشت

یادش بخیر آن روزها هر چشمه می‌جوشید

آغوش کوهستان حکایت‌های شیرین داشت

از «خوشه های خشم» آتش سر بر آورده ست

ای کاش گندم‌زار خرمن‌های زرین داشت

دارد زمستان می‌رود اما بهاری نیست

در باغ «بی برگی» امید برگ و باری نیست

تکرار کردن‌های ما فرجام غمگین داشت

۷۳۶۳/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha