زمین آیین، فرهنگ و آنچه که تمدن ایران را در جهان، نمونهگون و نادر کرده است تنها یک سپهر دارد، به نام ادبیات، نیلگونترین آسمانی که همواره با بارشهای ممتد، بی شمار و حاصلخیزش زمین تمدن ایرانی را بارور و حاصلخیز نگه داشته است.
اینگونه است که ایران به عنوان نخستین قافلهسالار تمدنساز جهان شناخته میشود و از کوچک و بزرگ در هر جای این زمین اثیری وقتی صحبت از سدها و قرن ها و هزاره های تاریخ تمدن فرهنگ بشر میشود و نام ایران به میان میآید تمام قد می ایستند و کلاه از سر برمی دارند.
ستاره نثر ادبی بر سپر تمدن ایرانی
سپهر نیلگون ادبیات ایران مملو از ستارگانی است که هر یک درخشش و جوشش خاص خود را دارند. عده ای در نظم؛ گروهی در نثر و تعدادی در هر دو درخشان ترین آثار ادبی جهان را به نام ایران و ایرانی رقم زده اند! از حماسی ترین آنها - شاهنامه فردوسی - تا عرفانی ترین شان - دیوان شمس مولانا -؛ از آموزنده ترین آنها - گلستان سعدی – تا رندانه ترین شان دیوان حافظ -؛ هر یک از این نام ها و نام های فراوان و بی شماری که میتوان در پس و پیش این بزرگان اضافه کرد. افراد و آثاری که به عنوان فخر دامنه فرهنگ و تمدن جهانی شناخته میشوند و سهم عظیمی از تمامیت تمدن بشری را رهبری کرده و وام داری می کنند.
یک از هزار که فخر کشور و مردمان است
در گذار و گذر از فراز و فرود خلق آثار ادبی با قلم بزرگان ادبیات ایران؛ نثر ادبی از آن دست تولیداتیست که همسو با قدمت و درازنای ادبیات ایران نه تنها سابقه و جایگاه درخشانی را به خود اختصاص داده است که عرصه سپهر فرهنگ ادبیات ایران را نیز ستاره باران خود کرده است.
اگر بگوییم که در جهان ادبیات ایرانی ادیبی قصد شاعری نداشته؛ میل و طبعش را برای بازتاب بیان و گفتار و تعقلش در قالب نثر، گاه مسجع و گاه ادبی پرورده، سخن به گزافه نگفته ایم. در این حریم موضوعات فراوانی از عرفان و پند و اندرز و تاریخ گرفته تا حماسه و مذهب را به توان قلمش آزموده.
فراوان از میان آثار گرانسنگ ایرانی می توان در قامت نثر ادبی نمونه آورد. تاریخ بیهقی، کلیله و دمنه، گلستان سعدی، قابوسنامه، کشف الاسرار، تاریخ جهانگشای جوینی و آثار متعدد دیگری که هر یک به تنهایی میتواند فخر کشوری و مردمان آن در تمامی تاریخ تمدن بشری باشند.
جهان بی کران نثر ادبی و قله نشینی مفاهیم مذهبی
رسایی سخن، بلاغت قلم، شیوایی اندیشه و شیرینی زبان همه و همه چارچوبیست که نثر ادبی ایران را شکل داده و به خود مزین کرده است. به همین سبب است که فراوان از علما و اندیشمندان در هر رشتهای در مواجهه و زورآزمایی با جهانِ زبانِ ادبی تلاش کردهاند داشته های ذهنی و اندیشههای خود را در قالب مفاهیمی متنوع برای انتقال به ذهن هر مخاطبی بیازمایند و عرضه کنند.
در میان تمامی موضوعاتی که به عنوان محور قلم بززگان ادب فارسی، نثر ادبی را برای روایت اندیشه خود درنظر گرفته اند همراهی با تاریخ اسلام و به ویژه جهان تشیع و قافله سالار آن یعنی همان حماسه حسینی و واقعه عاشورا و قهرمانان دشت کربلا از مهمترین موضوعاتی است که به قلم طبع آزمای نویسندگان در نثر ادبی به امتحان نشسته و بسیاری از آنها در این آزمون سربلند بیرون آمده اند. سربلند نه تنها برای خود که برای ذاتِ ادبِ ادبیاتِ ایران و مخاطبانی که همواره در هر مقام و مجال و فکر و اندیشه ای خود را هم دوش و همگام با ادبیات دیده اند.
از مرثیهای که ناسروده مانده تا سیب و عطش
در تاریخ ادبیات معاصر کشورمان نیز نویسندگان عالیمقام، درشت قلم و گرانسنگی بوده اند که با محوریت موضوع عاشورا و حماسه نهضت حسینی قلم طبع آزمای خود را بر نثر ادبی استوار کردهاند. نویسندگانی که آثارشان تا به امروز نه تنها به چاپ های مکرر رسیده که شیفتگان فراوانی را در زمره همراهان یار مهربان و مخاطبان کتاب و ادبیات قرار داده است.
در حوزه نثر ادبی عاشورایی نمیتوان سخن گفت و از نامهایی چون پرویز خرسند و سه گانه بی تکرارش (برزیگران دشت خون؛ آن جا که حق پیروز است و مرثیهای که ناسروده مانده) یا سید مهدی شجاعی با آثاری که شیدایی قلمش فریاد عاشقانه عشق بی تکرار حسین را بر حقانیت و مظلومیت قیام و شهادتش به اشک میزبان می کند. آثاری چون سقای آب و ادب، عشق به افق خورشید، خورشید در حجاب و دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز. و یا فراوان نام های دیگر چون سیدحسن حسینی و سید شهیدان اهل قلم شهید سیدمرتضی آوینی به سادگی گذشت.
اما در این مجال و مقام یکی از آن نام ها که بیش از چهار دهه از عمر ادبی خود را در عرصه پژوهش، مداقه و نگارش آثار ادبیات عاشورایی صرف کرده است دکتر محمدرضا سنگری است.
سنگری اولین اثر خود را در حوزه عاشورا در قامت ادبیات در مجموعه ای از راز و رمزهای ادبی در کتابی به نام «سوگ سرخ» در سال ۱۳۷۰ منتشر کرد و بعد از آن قلم او تا به امروز چرخید و چرخید و چرخید و هر بار در هر یک از این چرخ ها بخشی از فراز عاشقانه نهضت حسینی را برای عاشقان امام سوم شیعیان رسم و ترسیم کرده است. حنجره معصوم، چهل روز عاشقانه، سلام موعود، سیب و عطش، ماه در آب، دوباره پیامبر، روایت عطش و آتش و یادهای سبز و آنچه که در این نوشتار به آن به تفصیل خواهیم پرداخت سیب و عطش یکی از آن یکان آثار در حوزه نثر ادبی و گاه در قامت داستانیست که پیشاروی مخاطب رخ می نمایند.
کیست که نام محمدرضا سنگری را بشنود و پژوهش های گرانسنگ او را در مجموعه چند جلدی آیینهداران آفتاب که تنها همین کتاب بیش از هفت سال از عمر پژوهشی او را به خود اختصاص داده است را به خاطر نیاورد.
تطبیق و تطابق عاشورا و دفاع مقدس
نکته مهم دیگر قلم محمدرضا سنگری در حوزه عاشورا پژوهی و کتابهای متنوعی که در این عرصه برای مخاطبان قلمی کرده است هم دوشی، تطابق و تطبیق مفهوم عاشورا با حماسه هشت سال دفاع مقدس است. در حقیقت او نه تنها پژوهشگری در حوزه قیام حسینی و نهضت عاشوراست که در قامت ادبیات انقلاب اسلامی با محوریت دفاع مقدس نیز آثار متنوع و مطبوعی که بخش مهمی از همراهی و تطبیق آنها به دو اتفاق به هم گره خورده در آینه تاریخ را پیشاروی مخاطب ترسیم کرده است.
پیشانی نوشت تمامی فعالیت های چهار دهه عمر پژوهشگری محمدرضا سنگری یک جمله ساده است و آن اینکه اگر به حسین رسیدید به همه چیز رسیده اید! آن گونه که خود این مفهوم را این گونه قلمی کرده است: «من در دو ساحت عاشورا و دفاع مقدس کار کردم. خاستگاه این دو هم دو انگیزه بزرگ است. قرآنی که در پیشانی محافل قرائت میشود میگوید که انسانها در یک بحر ظلمانی هستند، یعنی دریای عمیق و ناپیدایی که غرق در ظلمات است.
انسان گرفتار سه ظلمت بینش، منش و کنش است. دریا کشتی میخواهد و ظلمت چراغ! حسین هم کشتی و هم چراغ ما. حتی برای پیدا کردن چراغهایی که در تاریکی گم کردهایم نیازمند چراغ هستیم. ناخود و حقیقت راه و راهور را گم کردهایم و یافتن همه اینها در پرتو مصباح اتفاق میافتد.
عاشورا تمام نمی شود چون یک ظرفیت بی پایان است و قرار است آخرین اتفاق جهان از جنس عاشورا باشد پس باید به عاشورا بپردازیم. ادبیات انقلاب در این روزگار از ادبیات گذشته ما در بسیاری از شاخه ها بویژه آئینی بارورتر شده است.
اگر به حسین رسیدید به همه چیز رسیدهاید. بر یمین عرش نام حسین نوشته شده که جلوه جلال الهی است. میان زمین، عرش و فرش این حسین است که حضور دارد. من در سایه حسینم که آغوش برایم باز کرده. هر چه دارم محصول گرمای آغوشی است که او برایم باز کرد. همه آروزیم این است در این راه باشم و در این راه بمیرم.
من مانده ام و هزار دریغ ماندن
نجوای امام سجاد(ع) در شب عاشورا بر روی گودال قتلگاه و خطاب به امام حسین(ع)، ایشان به پدر بزرگوارشان فرمودند: پدر عزیز شهیدم! دشت در خاموشی هراسناک خویش خفته است. جز بوی خون و خاکستر و سیب، در حجم غریبانه شب آشنایی نیست
عمه ام زینب در کنار خیمه های سوخته آخرین رکعت تحجد را نشسته و شکسته می خواند. کودکان خوابیده اند و در خواب تصویر هولناک غروب را مرور می کنند. غروبی که شیهه و شمشیر، هراس در قلبشان می ریخت. غروبی که اشک و عطش در گستره خیمه ها آتش افروخته بود. غروبی که حنجر تشنه تو فواره می زد و شقاوت سری تشنه را به میهمانی نیزه می برد.
غریب شهید تشنه کامم. پاره قلب رسول، روشنای چشم بتول، تنم در تب می سوزد و قلبم شعله ورتر و سوخته تر به فردای بی تو می اندیشد. تشنه ام اینجا کنار خیمه هایی که عمویم عباس زینتشان می بخشید. سیمای دلآرای برادرم علی زیبایشان می کرد و خنده های شیرین اصغر از طراوت و سرزندگی لبریزشان می ساخت.
دریغا هیچکس نیست. من مانده ام و هزار دریغ ماندن هستی ام را خاکستر می کند.
این فرارزها بخشی از کتاب سیب و عطش به قلم دکتر محمدرضا سنگری است که انتشارات خورشید باران در سال ۱۳۹۳ در قالب نثر ادبی عاشورایی آنرا منتشر کرده است. جذابیت این اثر تا به حدی بوده که در طی بازه شش سال اخیر از زمان انتشارش بارها و بارها تجدید چاپ شده و هر بار نیز در فاصله کوتاهی در بازار چاپ کتاب ایران نایاب شده است.
قلم عاشقانه و لحن عارفانه
قلم سنگری در کتاب سیب و عطش نه تنها قلمی عاشقانه و عارفانه است که لحن شاعری آن بیش از هر چیزی به مذاق مخاطب ادب دوست ایرانی می نشیند. قاطبه کارشناسان و منتقدان ادبی در مواجهه با سیب و عطش بر این نکته اتفاق نظر داشتند که استحکام زبانی و ادبیات غنی سنگری چه در بُعد محتوایی و چه در رعایت ادبیت ادبیات توصیفی و تصویری درس و مشقیست در عرصه ادبیات نثر عاشورایی که به کاملترین شکل ممکن به بار نشسته است. این همان عاملی است که مخاطب را بر آن وا می دارد تا به محض در دست گرفتن این کتاب و تا پایان سفر زبان نوشتاری اش مجالی برای برزمین گذاشتنش نداشته باشد.
روایت خواب سنگری و نگارش دشت داغ و داغدار و خیمه ها مظلوم
نکته جالب دیگری که مخاطب در مواجهه با سیب و عطش با آن همراه می شود شرایط گوناگونی است که در سیر نگارش این اثر محمدرضا سنگری آنها را تجربه کرده است. پاره ای از این کتاب و روایت های آنرا گاه در کنار حرم حضرت امام حسین(ع) قلمی کرده؛ یکی از آنها را در پروازهایی که از اهواز به تهران داشته، فصل هایی از آنرا در هم دوشی و همراهی با دهه نخست ماه محرم و دهه پایانی ماه صفر و بخشی از کتاب را در کنار مجسمه بودا در ژاپن! تمام اینها لحظاتی که سنگری در نگارش بخش ها و روایت های ادبی این کتاب در پایان هر بخش و در قامت زیرنویس برای مشارکت هر چه بیشتر مخاطبش در مسیر شکل گیری این نوشته ها توضیح داده است.
اما شاید یکی از زیباترین بخشهای این توضیحات متضمن آن بخش از روایت محمدرضا سنگری باشد که نوشته: «غـروب بـود و غبـار. آسـمان خـون ریـز. آب هـا در غلغلـی مغمـوم مـی رفتنـد. کـودکان در غربتـی معصـوم. دشـت داغ و داغـدار و خیمـه هـا مظلـوم»...
در مورد قطعه کوتاهی کـه آمد دکتر سنگری نکته جالبی را ذکر می کند در پاورقی همان صفحه و آن اینکه: «این بخش از نوشته را در خواب دیدم و یافتم. خواب دیدم در کربلام. همان کربلای ۶۱ و قلم در دست. می گویند بنویس و این نوشته را در خواب یافتــم و در بیداری صبح همن روز پایان بخش این نوشتار کردم»
فرد محرمی، مُحرِم و دلداده حسین است
استاد محمدعلی مجاهدی از پژوهشگران، منتقدان ادبی و شعرای شناخته شده کشورمان درباره کتاب سیب و عطش در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا با بیان آنکه محرم بودن و مُحرِم بودن جدا از هم نیستند گفت: تردیدی در این مساله وجود ندارد که وقتی روحی و شخصی محرمی است عاطفه و روان او همواره مُحرِم است. در حقیقت دل و ستایش تقدیر را به همراهی با سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) گره کرده است و رخت احرام را برای قدم گذاشتن بر مسیر نهضت حسینی استوار کرده است.
وی ادامه داد: فطرتِ خداجویی از آن دست نعمات الهی است که در بطن هر انسانی وجود دارد. اما آنکه انسان چگونه از این نعمت خدایی استفاده کند بحثی متفاوت است و در این میان کسی مانند محمدرضا سنگری و نویسندگانی که در حوزه ادبیات عاشورایی قلم زده اند نشان میدهند که از این فطرت خداجو در راستای معرفی یکی از بهترین شعشعه ها و نشانههای بزرگی خداوند و راز خلقت جهان هستی و انسان یعنی سیدالشهدا بهره برده اند.
مجاهدی با تاکید بر آنکه نویسندهای مانند محمدرضا سنگری از آن دست نویسندگانی است که به عنوان سربازی فدایی در راستای حفظ و قامت ادبیات عاشورایی قلمش را به کار بسته است گفت: نکته مهم دیگر در همراهی آثار سنگری آن است که او در استفاده کردن از قلم خود به مثابه سربازی در قامت رسالت امام حسین(ع) هیچگاه استقامت رزمندگان اسلام در حوزه هشت سال دفاع مقدس را فراموش نکرده است.
وی تصریح کرد: در این همراهی و هم دوشی قلمش با ادبیات عاشورا بخش و فصل مهمی را با روایت تاریخ حماسه سازی هشت سال دفاع مقدس رزمندگان اسلام هم داستان کرده و به همین سبب است که فصل مهمی از غیرت قلم سنگری در مسیر دفاع از حق و حقانیت برای آرمان آزادی خواهی صرف فعل انسانیت به کار بسته شده است.
این مرثیه حماسه گون، قصه سیب و عطش
در پایان این نوشتار بخشی دیگر از کتاب سیب و عطش را با هم مرور می کنیم:
قصه غریبی است کربلا!
هر بار میخوانیش تازهتر و داغ خیزتر است! روایت شگفتی است که تنها با گوشهای عطش باید شنید و باگونههای خیس و لبان ترک بسته باز گفت.
قصه عشق است عاشورا؛ نامکرر و تازه و شورانگیز که هربار میشنوی پنجرهای تازه به تماشای انسان آرمانی و آسمانی میگشاید و پلکهایی را به ضیافت آفاقی آبیتر میخواند.
این مرثیه حماسه گون، قصه سیب و عطش است، آمیزه نجابت سیب و صلابت عطش. هیچکس نیست که فصلی از این کتاب بخواند و همه فصول جان را به چهار فصل این حادثه نسپارد.
کربلا، خواندنیترین کتاب تاریخ است. بارورترین فصل هستی انسان و شگفتترین حادثهای که زیر این آسمان آبی، سرخ و باشکوه، اتفاق افتاده است.
کربلا، عصاره همه زیباییها و عظمتهاست. چه میطلبیم که در کربلا نباشد؟ عشق، ایمان، خدا، انسان، لبخند، اشک، قرآن، زمین، آسمان، آیینه، آفتاب، مهتاب و...
اینجا که میرسی فراوانی ایمان است. بیشمار ایثار و فداکاری و شور...
اینجا تقدیر انسان رقم خورده است و سرنوشت خوبی. هرچه گم شده داریم در کربلا بیابیم و هرچه یافته در این جا گم کنیم که خدا پیش از کعبه کربلا را ساخته است و پیش از آسمان، حسین را.
هرکه خدا و خوبی میخواهد از کربلا ناگزیر است. هرکه زیباترین روز خدا را میخواهد عاشورای حسین را باید درک کند. این نوشته نیز بهانه درک این خوبی و زیبایی است و خوبتر آنکه نگاه زیبا و عاشورا آشنایتان، خوبتر و زیباترش کند. این نگاه را چشم به راهیم.
از امین خرمی
نظر شما