به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، سیدعبدالله انوار امروز یکشنبه ۳۰ آبان ماه در آیین بزرگداشت حکیم «فارابی» که همزمان با روز جهانی فلسفه برگزار شد، با اشاره به آثار باقی مانده از فارابی، گفت: این فیلسوف مسلمان بر عکس فیلسوفان دیگر اسلامی، علاقۀ بسیار به مباحث سیاست مُدُن زیر مجموعه حکمت عملی نظر داشته و در این زمینه، کتبی چند از او به دست است و از همۀ آنها معروفتر کتاب آراءاهل المدینۀ الفاضلۀ او است و باید به این مسأله توجه داشت، مدینۀ فاضلۀ او مدینهای است اسلامی با ایدئولوژی اسلامی که به قدرت حکم میراند و در این مدینه قانون از منبع الهی سرچشمه میگیرد.
وی ادامه داد: او این اجتماعات انسانی را به اجتماعات «کامل» و اجتماعات «ناکامل» تقسیم میکند و در این تقسیم او مسألۀ کامل و ناکامل را از لحاظ کمیّت صِرف بررسی میکند و به هیچ سو مسألۀ کیفیت مورد نظر فارابی نیست. اجتماع کامل او چون برای مبنای کمّ است به سه قسم تقسیم میشود: «اجتماع بزرگ»، «اجتماع میانه» و «اجتماع کوچک».
این نسخه پژوه با بیان این که بین حکیمان اسلامی کمتر متفلسفی مثل فارابی به مطالب سیاسی و اجتماعی پرداخته است، اظهار داشت: مسألۀ سیاست مُدُن که این روزها مورد گفتوگو و بحث است، پس از رنسانس و پیدایی صنعت مدرن، تولید و مصرف انبوه، بشر را با علم اقتصادی مواجه کرده امروز پیوند ناگسستنی با علم سیاست پیدا کرده است که اقوال ابونصر فارابی در مدینۀ فاضلۀ او در برابر آن چون بال پشه است در برابر بال عقاب و شاهین.
انوار اضافه کرد: در رسالۀ آراء مدینۀ فاضله، ابونصر بر این رفته که دین و عقل هر دو آبشخور چشمۀ حقیقتاند، منتهی عقل با پیالههای قیاسی و استقرائی آب به تشنگان حقیقت میرسانند و دین بیشتر با تشنهطلبان بر کنار این پیالههای منطقی یا تمثیل و رمز حقیقت را در اختیار این عطشان حقیقت قرار میدهند او نه مثل یعقوب کندی است که میگوید: «فلسفه باید خادم دین باشد» و نه بر راهی است که محمدبن زکریای رازی است و «در قدمای خمسه خیمه زده و مردمان را فارغ از شرعیت به این خیمه دعوت میکند.»
وجهه پزشکی فارابی دیده نشده است
نجفقلی حبیبی استاد فلسفه دانشگاه تهران دیرگ سخنران این نشست بود که گفت: علی رغم این که تمام رسالههای فارابی را در آن جا نام برده، هیچ اثری از پزشکی وی نام برده نشده است، قبل از او هم در تاریخ الحکما قفطی همینطور است یعنی حتی اشارهای به مهارت پزشکی فارابی نشده است. تنها مطلبی که یافتم این بود که وقتی داشتم کتاب التحفه السعدیه قطبالدین شیرازی را تصحیح میکردم دیدم که در اوایل کتاب و در تعریف طب، مطلبی را از قول فارابی نقل میکند و خیلی با احترام و تجلیل به عنوان تیمّن و تبرک عین عبارت فارابی را آورده است. در چاپهای جدید حدود دو صفحه مطلب در تعریف طب مطرح کرده است.
وی اضافه کرد: در کتاب عیون الانباء میگوید او در پزشکی مهارت داشته برمیآید که وقتی چنین آدمی که اهل قلم و نوشتن است؛ قاعدتاً باید نوشتهای از او در باب پزشکی به دست آید. بحثی که فارابی در طب دارد، تعریف طب است و مباحث مختلفی که در طب مطرح میشود را به طور کلی در قالب گفتار کوتاه بیان میکند. او می گوید که پزشکی یک دانش سامان یافته است. زیرا قرنها بر روی پزشکی کار شده بود و شخصیتهای بزرگی در پزشکی کار کرده بودند، اما این تعبیر که سامان یافته است بسیار مهم است. به همین دلیل، همانطور که میدانید هر علمی که سامان یافته است موضوع و غایت دارد و پزشکی هم موضوع و غایت دارد و هم مشتمل است از افعالی که غایت آن با همان افعال محقق میشود.
حبیبی افزود: پزشکی یک صناعت است. طب برای انسان بهکار میرود و موضوع آن آدمی است و غایت فعالیت پزشکی هم سلامت و تندرستیای است که در آدمی ایجاد میشود. پس با عمل طبی بر روی انسان کار میشود و نهایت و نتیجه آن هم سلامت است. او می گوید اینجا دو کار انجام میشود؛ یکی کوشش میشود تا سلامتیای که موجود است را حفظ کرد و دیگری کوششی که برای بازگرداندن سلامت از دست رفته انجام میگیرد. یعنی هنگامی که بیماریهایی رخ داده و سبب شده سلامت آسیب ببیند. پس طب در واقع دو قسمت میشود؛ یکی کوششهایی برای حفظ سلامت و یکی کوششهایی برای رفع دشواریهایی که سلامت را از بین برده و آن را تهدید کرده است.
این استاد فلسفه اظهار داشت: در قسمت اول و دوم اینگونه می گوید که تغذیه و غذا خوردن کمک میکند به حفظ سلامت، اما اگر ما بیمار شدیم و لازم بود تا دارو مصرف شود، خوردن دارو کمک میکند تا سلامت از دست رفته برگردد. همینطور از کلمه «تکمید» استفاده میکند یعنی هنگامی که در عضوی از بدن درد ایجاد شده یا آسیب دیده است، با قرار دادن پارچه گرم باعث تسکین آن میشویم، این هم به بازگشت سلامتی از دست رفته کمک میکند. «بط» یعنی شکافتن زخم و بیرون کشیدن چرک که این هم باز به احیای سلامت از دست رفته برمیگردد. یکی هم «جبر» است که درباره شکستهبندی به کار میرود. مثلاً هنگامی که استخوان شکسته است و تلاش میکنیم استخوان شکسته را به سر جای خود برگردانیم و آن را به اصطلاح جا بیندازیم، این هم بخشی است درباره بازگرداندن سلامت از دست رفته است.
حبیبی به مواردی که از نظر فارابی باید در دانش طب رعایت شود اشاره کرد و افزود: یکی اینکه تک تک اعضای بدن به طور کامل شناخته شوند. بعد انواع صحت و سلامتی را شناختن و دانستن اینکه هر عضو به چه گونهای صحت و سلامتی دارد. سومین مورد این است باید انواع بیماریها را بشناسیم و بدانیم که اگر اتفاقی افتاد و بدن یا هر عضوی از آن نتوانست وظیفهاش را انجام دهد، علت آن را بیماری بدانیم. شناختن بیماریها هم لازم و ضروری است و انواعی دارد و هر کدام به نوعی خاص صحت را مورد تهدید قرار میدهد. پس باید تمام آنها را شناخت. بنابراین کل مجموعه برمیگردد به همان افعال که بحث آن را قبلا کردیم.
وی اضافه کرد: بعضی از این بیماریها وارد عضوهایی میشوند که آن عضوها باطنیاند. مثلا اگر دست ما شکسته باشد بسیار آشکار است و آن را خواهیم دید، ولی اگر در داخل بدن اتفاق افتد و بیماری ایجاد شود ما قادر به دیدن آن نیستیم و تمام اینها باید از طریق عملکرد بدن و حدس طبیب به اینکه مشکل از کجاست و تلاش و کوشش برای درمان و حل آن، بررسی شود.
حبیبی پنجمین قسمت این شناختها را شناخت غذاها و داروها که دو نوع هستند؛ داروهای ساده و دارو های مرکب، دانست و گفت: داروی ساده یعنی یا یک چیز، مانند گل گاوزبان و داروی مرکب یعنی از ترکیب چند دارو و یا عصاره و مخلوط آن که برای بیمار تجویز میکنند. همینطور در پزشکی لازم است که پزشک ابزارهایی که برای کارش لازم دارد را بشناسد و بداند که چه ابزارهای وجود دارد و البته بداند که باید آنها را چطور در هر بدنی به کار برد. با توجه به ابزارهایی که در گذشته ساده بودند و امروز وسایل و ابزارهای جراحی بسیار پیچیده شدهاند؛ خود همین مسئله یک نوع تخصص ایجاد کرده است.
این استاد دانشگاه تهران اظهار داشت: ششمین موضوعی که فارابی آن را بسیار مورد تاکید قرار میدهد، شناختن و حفظ قوانین و مقررات کارهایی است که باید انجام شود تا اگر تندرستی هست، حفظ بشود و اگر فرد آسیب دیده است، سلامتی او مجدد برگردانده شود. این موضوع مهم است یعنی در واقع تمام دانش طب به همین شکل میشود: شناخت و حفظ قوانین و مقررات کارهایی که باید انجام شود برای حفظ تندرستی و یا برگرداندن تندرستی. هفتمین مسئلهای که مطرح میکند؛ قوانینی است که برای این کار وجود دارد، یعنی مجموع دانش پزشکی که با رعایت آنها صحت بدنها حفظ میشود و یا سلامت اعضای بیمار برمیگردد، طبیب اینها را هم باید بشناسند. یعنی هفتمین وظیفه پزشک این است که باید تمام این قوانین را بشناسد، یعنی بداند که هر بخشی در بدن چگونه کار میکند و بشناسند و هم اینکه چه بیماریهایی ممکن است بر فرد عارض شود؛ به اصطلاح باید آن وظایف طبیعیای که بدن و اعضای آن دارند و ممکن است که آنها را از دست بدهند، را بشناسد. این امور خیلی دامنه وسیعی پیدا میکند.
وی با اشاره به این که در دورهای که فارابی زندگی میکرده است، مهارت فلسفه اهمیت بیشتری داشته است، گفت: در بخش اول یا نیمۀ اول قرن چهارم، مهارت او در فلسفه بیشتر مطرح شده است و نه در طب، در همین دوره زکریای رازی زندگی میکرده است که او هم با دو یا سه سال تفاوت نسبت به فارابی در همین دوره وفات میکند. علی ابن عباس اهوازی هم که مؤلف کتاب کامل الصناعه الطبیه است، او هم در همین دورهها است و البته میدانیم که تا قبل از کتاب قانون، کتاب او مورد توجه اطبا و نیاز جامعه آن روزها نیز بوده است. در تعریفی که آنها کردهاند علم به امور طبیعی شامل دانش، مزاج و اخلاط و... بحثهایی است که در اینجا مطرح میشود. از کتابهای معروف این دوره که اگر قانون ابن سینا را هم جزء آنها بدانیم، قبل از قانون ابن سینا، کتاب المائة فی الصناعة الطبیة، از ابو سهل مسیحی است که استاد ابن سینا هم بوده است، گرچه در آن مسافرت کذائی، ابوسهل مسیحی همراه ابن سینا بوده است، این کتاب تا به حال هم چند بار چاپ شده؛ گرچه که هنوز نیازمند به یک تصحیح عالمانه است.
فارابی، معاصرتر از برخی از پژوهشگران ما است
غالیه قنبر بکوا، استاد دانشگاه فارابی قزاقستان نیز در این نشست گفت: نام دانشگاه ما از سال ۱۹۹۲ فارابی است. بعد از استقلال قزاقستان اسم دانشگاه به فارابی تغییر کرد و همه به خصوص خود من بسیار افتخار میکنم که نام این دانشگاه نام یک دانشمند بزرگ دنیای اسلام است. فارابی چندین رساله بسیار مهم نوشته است و توضیحاتی بسیار کامل و مفصل برای آثار فیلسوفان قبل از خود نگاشته است.
وی اظهار داشت: فارابی مینویسد که کلید خوشبختی در علم و دانش است و هر کسی که علم و دانش دارد خوشبخت است و اگر از اوّلین تا آخرین روز در زندگی علم بجوییم میتوانیم به خوشبختی برسیم. یعنی خوشبختی از طریق کسب علم و دانش میسر میشود. فارابی به نکته خوبی اشاره میکند که هر کسی که علم و تحصیلات عالی دارد اگر اخلاق بدی داشته باشد، هیچ فایدهای ندارد و این انسان نمیتواند خود را به عنوان یک دانشمند و فردی عالم مطرح کند چون که علم و دانش ما را تربیت میکند و ما را خوش اخلاقتر میکند و انسانیت ما بیشتر میشود. این دو مطلب در آثار فارابی به طور متعدد تکرار میشود و بسیار ارزش دارد. به خصوص امروز که ما در دنیایی بسیار خطرناک و وابسته به اینترنت زندگی میکنیم و علم و دانش را به نوعی دیگر توصیف و دریافت میکنیم.
قنبر بکوا، با اشاره به این که فارابی اوّلین بار درباره اعضای بدن انسان حرف بسیار مهمی گفته استف بیان کرد: به عقیده پژوهشگران این پاسخی به رساله جالینوس بوده که دانشمند یونانی است. این مقاله بسیار کوتاه است و به کیمیا مربوط است. در زمان فارابی کیمیاگران زیاد بودند و فارابی در این مقاله از آنان انتقاد میکند و آنها را به دو گروه تقسیم میکند که یک گروه به دنبال نوعی سنگ بودند و از این موضوع سو استفاده میکردند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: انسان معمولاً سه نوع خوراک استفاده میکند: یکی گوشت حیوانات و دیگری گیاهان و دیگری آب طبیعی. فارابی تأکید میکند که تغذیه خوب داروی طبیعی ما است. یعنی درست و به جا و در وقت غذا خوردن کلید سلامتی ما است که اوّلین بار توسط وی در جوامع اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است. غیر از این فارابی به علم زیست شناسی و گیاه شناسی نیز پرداخته است که بحث بسیار مفصلی دارد. همچنین فارابی به زبان شناسی پرداخته است.
قنبر بکوا، گفت: نکته دیگر اینکه فارابی شناسی در قزاقستان اهمیت و ارزش بسیاری داشته است. به خصوص از سال ۱۹۷۰ میلادی به بعد و در زمان شوروی سابق تلاش زیادی شد که برخی از آثار معروف فارابی به ویژه موسیقی کبیر و آثار او در حوزه فلسفه، منطق و یا ریاضیات و البته کتاب الحروف را به زبان قزاقی ترجمه کردند. البته بیشتر این آثار ابتدا به زبان روسی ترجمه شده بودند و بعد به زبان قزاقی ترجمه شدند. در سال گذشته که قزاقستان هزار و صد و پنجاهمین سالگرد ابونصر فارابی را به صورت گسترده و باشکوه جشن گرفت، در دو سال چندین کتاب فارابی از زبان اصلی توسط فارابی پژوهان به زبان قزاقی ترجمه و با توضیحات علمی کامل چاپ شد. این نشان میدهد که یک دوره جدید فارابی پژوهشی در قزاقستان شروع شده است و امیدواریم در آینده نزدیک تمام آثار او را از زبان اصلی به قزاقی و روسی ترجمه کنیم و توضیحات علمی مفصلی توسط فارابی پژوهان نوشته شود و مردم ما بیشتر با آثار این حکیم بزرگ آشنا شوند.
وی در پایان گفت: فارابی دانشمندی است که معاصرتر از برخی از پژوهشگران ما است و هر اثر او به روز است و نمیتوان فکر کرد که اندیشه او کهنه و به روز نیست. میتوان جواب سؤالات را در آثار فارابی پیدا کرد. جوانان را به مطالعه آثار فارابی تشویق میکنم و مطمئنم حتماً مطالب جالبی را در این آثار پیدا میکنند.
فارابی، نخستین فیلسوف مسلمان بود که جمع میان تعبد و تعقل کرد
حسن سید عرب، استاد دانشگاه تهران به عنوان دیگر سخنران این نشست با بیان این که مقام فارابی در فلسفه اسلامی بسیار با اهمیت و ارزشمند است، گفت: درباره جوانب مختلف اندیشه او سخنان فراوانی گفتهاند؛ اما آنچه که در این دهههای اخیر متداول است، بحث در این نکته است که فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی است. این عبارت و این سخن، کمی قابل تأمل است یعنی این که باید بررسی شود که مبنای نگاه به تاریخ فلسفه چیست که چنین سخنی قابل طرح میشود.
وی افزود: شاید بتوان گفت فارابی به نوبه خود، احیا کننده فلسفه اسلامی است و این احیاء به همان طریقی است که سهروردی معتقد است که احیا کننده حکمت فُرس در عهد خودش است. کلمه احیاء با تأسیس از این حیث متفاوت است. تأسیس فلسفه اسلامی و انتساب این عنوان به فارابی، چندان هم به سود فلسفه اسلامی نیست زیرا اگر معتقد باشیم که فلسفه اسلامی بخش قابل پیوند با تاریخ عمومی فلسفه است، نمیشود از مقطعی قائل به تأسیس بود، چون تأسیس همیشه با ابداع همراه است. اگر قائل به این معنا باشیم که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است، باید دامنه تاریخی فلسفه اسلامی را از تاریخ عمومی فلسفه جدا کنیم و این صدمه به نظریه وحدت تاریخ فلسفه میزند.
عرب ادامه داد: به نظر میرسد که شاید عقیده بر این باشد که فلسفه اسلامی در قالب وحدت تاریخ فلسفه، بخشی از ظهور اندیشه عقلی در این تاریخ است که در قلمرو مسلمانان مطرح شده و پرسشهای فلسفیای که آنها از هستی داشتند مطرح شده و از این حیث میتوان گفت که فلسفه اسلامی برای قائلان به این فلسفه، در واقع ناظر به گونهای کاوش و پژوهش عقلی در قلمروی پرسشهای فلسفی است که مسلمانها داشتند.
این استاد دانشگاه گفت: فارابی در کوششهای فلسفی خود به تأمل در نسبت میان فلسفه و دین و بحث از مدنیت پرداخت که البته تأمل در این مسائل در یونان هم رایج بوده و با طرح آنها در عالم اسلام، نمیتوان او را مؤسس فلسفه اسلامی دانست. مؤسس بودن او در منظری قابل بررسی است که به جای تاریخ فلسفه بتوان به تاریخ فلاسفه التفات کرد. پرسش فیلسوفان مسلمان با حکیمان یونان تفاوت دارد. نمیتوان فلسفه را ذاتاً یونانی دانست و در عین حال قائل به تأسیس فلسفه اسلامی یا هر فلسفه دیگر شد. اگر فلسفه از خارج از جهان اسلام آمده باشد طرح تأسیس آن معنا ندارد. فلسفه اسلامی شرح بسط و تفصیل فلسفه یونان نیست، بلکه تحقق دورهای از تاریخ فلسفه است که طی آن نسبت جدیدی با وجود، تحقق یافته و این نسبت در دیانت مسلمانان نیز تأثیر کرده است.
وی افزود: در کتاب الجمع بین رای الحکیمین به خوبی نشان میدهد که اندیشه فارابی در طول فلسفه افلاطون و ارسطو است. او در این کتاب پس از تتبع به جمع آرا پرداخته و جمع، تنها گویای این معنا نیست که نوع تفکر فلسفه اختصاص به دوران یونان دارد بلکه نوع تفکر فلسفه اسلامی در برخی مسائل انطباق با حکمت یونان دارد نه به طور کامل. فارابی چون نمیخواست به شناسایی اندیشههای آنها اکتفا کند، به جمع میان فلسفه اسلامی و اندیشههای افلاطون و ارسطو روی آورد. فارابی توانست بر مبنای تلقی عقل نزد مسلمانان و با دخیل دانستن عناصری از اندیشه فلسفی یونان، به جهانشناسی فلسفی در تمدن اسلامی – ایرانی دست یابد. در طرح فلسفی او، اجزایی از حکمت یونان دیده میشود و فلسفه اسلامی چیزی بیش از این نیست. به نظر فارابی توجه مسلمانان به فلسفه با مدنیت آنان آغاز شد و نفی آن در حقیقت به اندیشه ذاتی دانستن فلسفه، نزد یونانیان و نفی تمدنهای دیگر باز میگردد. بنابراین فلسفه اسلامی، تداوم تاریخ فلسفه است نه صورتی برگرفته از مادهای به نام حکمت یونان. از شاخصههای فلسفه اسلامی، آمیختگی آن با فرهنگ ایران کهن است و استواری نسبت اخیر توانسته که تا کنون فلسفه اسلامی را در قلمرو خود تمرکز بخشد. معهذا اسلام و یونان و ایران مبنای فلسفه اسلامی هستند، اما فلسفه اسلامی عین هیچ یک از آنها نیست.
عرب گفت: فارابی تأله را با جهانشناسی فلسفی آمیخت و نخستین فیلسوف مسلمان بود که جمع میان تعبد وتعقل کرد، عینیت جبرئیل و عقل فعال نزد حکیمان پس از وی، از نتایج کوششهای فلسفی فارابی محسوب میشود. توجه او به قرآن کریم برخاسته از اصالت فلسفه نزد وی است. بلکه طریق تأویل نیز در نظر او به این اصل قابل توجه بوده است.
فارابی دین و فلسفه را در جایگاه حقیقی خویش نشانده
قاسم پورحسن، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی نیز در این نشست با بیان این که فارابی نه عقل را به دین فرو کاسته و نه در صدد بوده تا دین را از ساحت شریعتش خارج سازد، اظهار داشت» او نمی خواست با التقاط از دیدگاه نوافلاطونی، دینی غیر وحیانی را سامان دهد. فارابی دین و فلسفه را در جایگاه حقیقی خویش نشانده و معتقد است دین حقیقی تعارضی با فلسفه ندارد، همانطور که فلسفه راستین نیز ناسازگار با دین نیست. تعارض ناشی از پندارهاست؛ جایی که فلسفۀ ظنی و ناراستین سر برمیآورند و ادعای تهافت با دین میکنند یا مثالها، مجازها و برگرفتی از دین را دین حقیقی پنداشته و ادعای تناقض و ستیز میکند. این نکتهای بنیادین است که متأسفانه بسیاری از فارابیپژوهان مانند ابراهیم مدکور، ماجد فخری و الجابری نتوانستند درک دقیقی از آن داشته باشند.
وی افزود: در طرح فارابی نه عقل و فلسفه تقلیل پیدا میکنند تا الجابری او را متهم به فهم ایدئولوژیک نماید و نه دین از ساحت حقیقیاش بیرون میآید. عقل نزد فارابی یک بنیاد است، اصلی محوری که بر برهان راستین استوار است. آدمی میکوشد تا با کمک برهان قیاسی به معرفت صحیح دست پیدا کند. برهان، خود بنیاد است و فرآیند استدلال در برهان ما را به شناخت یقینی سوق میدهد.
پورحسن اظهار داشت: فارابی معرفت یقینی را در سازگاری با دین تلقی میکند، چون این سنخ از معرفت، چیزی جز شناخت اصل هستی و معرفت به اسباب نیست. این نوع شناخت به دیدگاه وی برترین شناخت محسوب میشود، چرا که میتواند ما را به حقیقت عالم و سبب اولی برساند. این معرفت را فارابی برترین و شریفترین گونۀ معرفت میداند که سبب معرفت به مبدأ هستی خواهد شد.
فارابی نوازنده عود بوده است
دیگر سخنران این نشست احمد صدری، پژوهشگر موسیقی و نوازنده ساز سهتار، تنبور و دوتار بود که با بیان اینکه فارابی نوازنده «عود» بوده است، گفت: تمامی نوازندهها و موزیسینهای آن دوره نوازنده عود بودهاند، مانند دوره معاصر ما که ساز تار، ساز رسمی است در آن دوره نیز ساز عود، ساز رسمی و مجلسی آن دوره تاریخی بوده است.
وی افزود: فارابی صد در صد نوازنده سرنا نبوده، بلکه بیشتر به نظر میرسد که سازی که بر اساس این متن میتوانیم استنباط کنیم این است که در آن مجلس ایشان ساز بادی نواخته است. به جز این ماجرا بر اساس متن موسیقی کبیر فارابی، به نظر میرسد که اگر بخواهیم طبقهبندی در سازهای مختلف داشته باشیم و مبنای طبقهبندی را داشته باشیم، در آنجا فارابی قید میکند که حنجره انسان اکمل تمام سازها است و هیچ سازی بالاتر از حنجره انسان نیست.
صدری ادامه داد: در مرتبه بعد سازهایی که میتوانند حنجره انسان را محاکات بکنند، در ردۀ دوم قرار میگیرند. یکی از آن سازهایی که در جای جای موسیقی کبیر فارابی، از آن به عنوان اکمل سازها یاد میشود، ساز سرنا است. آن را به عنوان اکمل تمامی سازها میداند چرا که میتواند تمامی نغماتی را که حنجره انسان ادا میکند را محاکات کند و از این منظر به عنوان اکمل سازها از آن یاد میکند.
وی در پایان گفت: او در رده اوّل، سازهای بادی را قرار میدهد(انواع نایها) به نظر میرسد که با توجه به این دو موضوعی که خدمت شما عرض کردم میتوان این فرضیه را مطرح کرد که فارابی به جز اینها، توانایی نواختن سازهای دیگر را هم داشته است، ولی یکی از سازهایی که مینواخته، ساز بادی بوده است.
نظر شما