روایت پیرغلام انقلاب در دیار قومیت‌ها

بجنورد- ایرنا- انقلاب مردم ایران در سال ۱۳۵۷ حکایت های بسیاری دارد؛ انقلابی که آغازگر پیروزی و بهار دلها، آزادی و زندگی بود و نحوه شهادت شهید «حسن حسن آبادی» در روزهای آغازین طلیعه فجر از زبان حاج قاسم مهرنیا شنیدنی است.

دهه فجر انقلاب اسلامی، گرامیداشت روزهای سرنوشت‌ساز ملت ایران، از تاریخ ۱۲ تا ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ است. این ایام پاسداشت وقایعی همچون بازگشت امام خمینی (ره) به ایران اسلامی پس از ۱۵ سال تبعید و اعلام تشکیل دولت موقت، پیوستن بسیاری از ارتشیان به انقلاب و بیعت نیروی هوایی با امام بزرگوار، شکست حکومت نظامی‌ با حضور شکوهمند مردم در صحنه به فرمان امام خمینی (ره)، فتح مراکز مهمی همچون صدا و سیما و پادگان‌های نظامی است، که سرانجام پیروزی انقلاب اسلامی را در پی داشت.

مردم ایران، ایام دهه فجر و سالروز استقلال و آزادی خود از چنگال استکبار جهانی را که مرهون خون‌های مطهر شهیدان و مجاهدت‌های ملت ایران و رهبری امام خمینی (ره) بود؛ هرساله جشن می‌گیرند و امیدوارند که این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی (ع)، متصل شده و جشن برپایی حکومت عدل الهی را در عصر حضور حضرت قائم (ع) پاس بدارند.


روایت پیرغلام انقلاب در دیار قومیت‌ها

ورود امام خمینی و پیروزی انقلاب

امام خمینی (ره) باوجود همه ممانعت‌ها در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ قدم در فرودگاه مهرآباد نهاد و در میان استقبال بی‌سابقه ۳۳ کیلومتری مردم، وارد بهشت زهرا شد و با قاطعیت و صلابت و بیان مواضع خود، امکان برنامه‌ریزی و عکس‌العمل را از وابستگان رژیم که در فکر توطئه بودند، گرفت.

در فاصله کوتاه ورود امام خمینی (ره) تا پیروزی انقلاب اسلامی، تحولات عظیمی در کشور رخ داد که به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید و بعدها دهه فجر نام گرفت. در این فاصله کوتاه، دولت موقت از سوی ایشان به مردم معرفی شد.

آخرین توطئه رژیم برای سرکوبی قیام ملت ایران استفاده از توطئه حکومت نظامی و انجام کودتا بود. بختیار نخست وزیر دست‌نشانده رژیم پهلوی با حمایت آمریکا و به عنوان یک چهره ملی قصد مهار انقلاب و خاموش کردن شعله‌های قیام را داشت و می‌کوشید که با قانونی جلوه دادن دولت خود، قیام مردم را سرکوب نماید. وی مخالفت خود را با بازگشت امام (ره) اعلام و دستور بسته شدن فرودگاه‌های کشور را می‌دهد.

اما فرمان تاریخی امام(ره) مبنی بر بی‌اعتنایی به حکومت نظامی این توطئه شوم را خنثی کرد. به دنبال این اعلامیه، حکومت نظامی توسط مردم شکسته شد و مردم یکباره به خیابان‌ها ریختند و با سنگربندی خیابان‌ها عبور ستون‌های انحرافی ارتش را سد کرده و در برابر بازمانده‌های رژیم به دفاع مسلحانه پرداختند، به فاصله کوتاهی مقرفرماندهان ارتش، نخست وزیری به محاصره نیروهای انقلاب درآمد و نظامیان گروه گروه به مردم پیوستند.

سرانجام روز سرنوشت فرا رسید و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نظام پوسیده ۲ هزار و ۵۰۰ ساله شاهنشاهی فرو ریخت و مبارزه ۱۵ ساله مردم به رهبری امام خمینی (ره) به ثمر نشست و انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران پیروز شد.

اما نباید به این چند خط از وقایع انقلاب و پیشامدهای آن زمان اکتفا کرد چرا که در هر استان و شهر و حتی روستاهای این سرزمین پهناور حکایت های بسیاری در خود دارد که در این بین سری به سرزمین فرهنگ ها و قومیت ها می زنیم و خاطرات گذشته ای نه چندان دور را باردیگر با یکدیگر مرور می کنیم و پرده از حقایق های ناگفتنی برداریم.

روایت پیرغلام انقلاب در دیار قومیت‌ها

پیروزی از آن کسانی بود که از جان گذشتند

روایتی از پیر غلام انقلاب در دیار قومیت ها؛ صدای جوانی که فریاد می زد؛ «بدوید آن طرف دارن از این سمت می آیند» به گوش می رسد، صدای شلیک گلوله و آهی که به عرش می رود، دود غلیظی که تمامی آن محل را احاطه کرده است.

آنها بر سرچه چیزی می جنگیدند؛ فریادشان به چه منظور بود مگر در خانه خود غریبه بودند که بی تابی می کردند، سرزمین خود را چگونه می دیدند. اگر کمی به عقب برگردیم و تاریخ را مرور کنیم قطعا پاسخ تمامی این سوال ها را خواهیم یافت.

ظلم و ستمی که شاه به مردم وارد کرده بود، داد آنها برخواسته و جنگشان برروی بی عدالتی بود، جوانان آن زمان و عصا به دستان اکنون فقط بدنبال برابری و برادری بودند آنها از حضور بیگانگان و بردگی به تنگ آمده بودند.

یکصدا شدند و هدف یکی بود، رفتن غاصبان و آرامش برای نسل بعدیشان.

هر یک مشت که به آسمان بلند می شد، هزاران لبیک پاسخ داده می شد، حتی جوانی که به دست یزیدیان شاه پرپر می شد و خون های جاری بر زمین حکایت از یکدلی می داد.

همه، هم قسم شده بودند؛ "مرگ، مرگ تا پیروزی"، "تاخون در رگ ماست شهادت افتخار ماست"، آنها براین باور بودند که سکوت معنا نخواهد داشت و باید سرزمین مادری خود را از چنگال ملعونان نجات داده و به بردگی بیگانگان پایان دهند.

اما این صدانیازمند رهبری عادل بود تا همگی گوش به فرمان وی شوند فردی که از خودشان باشد درد و آه مردم را از نزدیک لمس کرده تا بتواند درست تصمیم بگیرد.
فردی مبارز که از هیچ مزدوری ترسی نداشته و فقط بدنبال گرفتن حق از باطل بود.

محبوبیت وی زبان زد خاص و عام بود هنگام سخنرانی جوانان تمامی جملات را حفظ می کردند چرا که بوی خوش آزادی را می داد.

خاموش کردن صدای حق

قاسم مهرنیا یکی از مبارزان و راویان انقلاب در خراسان شمالی می گوید: سال ۵۷ راننده تاکسی بودم، روزش را به درستی بخاطر ندارم اما تمام روزهای ما یکی شده بود فقط مبارزه و ایستادگی در برابر مزدوران شاه، توزیع شب نامه ها، جوانانی که بدنبال گرفتن حق و آزادی بودن راهی زندان می شدند در یکی از همین روزها مشغول مسافرکشی بودم از میدان کارگر تا میدان شهید بجنورد، پاسبان‌ها با سلاح و آرایش نظامی ایستاده بودند.

رانندگان و مردم را به خیابان های فرعی هدایت می کردند تا تجمع نشود اما مردم بدون توجه به حضور آنها مرد و زن، پیر و جوان به سطح خیابان ها ریختند و شروع کردند به شعار دادن، آن روز به سختی به منزل رسیدم به محض ورود یکی از دوستان، خودش را به من رسانید و خبر از شهادت «حسن» داد.

بی درنگ خودم را به منزل ایشان رساندم آری درست بود این بزرگ مرد و مبارز به شهادت رسیده بود محله و کوچه و منزلشان آکنده از مردم بود، صف طولانی که از جوانان ایجاد شده بود همه منتظر اشاره ای برای خونخواهی وی بودند و در نظر داشتند بار دیگر به خیابان ها بریزند، اما باید مراسم تدفین انجام می شد پس چاره ای جز سکوت نبود.

وی می افزاید: فردای آن روز هنگام مراسم تشییع و تدفین آن شهیدبزرگوار در امامزاده سیدعباس(ع) بجنورد مملو از جمعیت شده بود و ماموران هم حضور داشتند اما در این بین افرادی شاه دوست نیز حضور داشتند، دکتر فرزانه که یکی از روحانیون و انقلابیون بود بر پیکر مطهر شهید نماز اقامه کرد و بعد از آن بدون وقفه شروع به سخنرانی کرد.

بعد از آن برادر شهید حسن آبادی، به نام محمد شروع به سخنرانی کرد با این مضمون که تا رهبرمان به خاک ایران برگردد شهید می دهیم و تا وقتی حق است باطل ازبین رفتنی است.

هدف ما استقلال و پیروزی است و به یاری خداوند به زودی به خواسته خود می رسیم صدای الله اکبر مردم حاضر بلند شد در همین حین ماموران و شاه دوستان به سمت مردم بی سلاح حمله کردند....

قاسم مهرنیا اکنون ۷۷ سال دارد و بازنشسته تامین اجتماعی است، وی معتقد بود که برای انقلاب خون های بسیاری ریخته شده است، هر لحظه و کوچه های این دیار حکایت های بسیاری دارد و باید نسل جدید از آنها آگاهی پیدا کنند تا بدانند که بزرگان، آزادی و استقلالی که اکنون حاکم است با تلاش شبانه روزی مرد و زن آن دوران بوده است و بزرگداشت برای این انقلاب فقط معطوف به دهه فجر نباشد بلکه باید از هر لحظه آن و مرور گذشته درس گرفت.

گذری بر زندگی شهید حسن حسن آبادی از شهدای انقلاب

شهید حسن حسن آبادی در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده مذهبی در شهرستان بجنورد به دنیا آمد. وی آخرین فرزند خانواده ۹ نفری بود و در ۲ سالگی پدرش را از دست داد و از آن به بعد تحت سرپرستی مادرش دوران کودکیش را سپری کرد.

وی از خردسالی به همراه مادرش در مساجد حضور می یافت و در مجالس مذهبی و روضه خوانی شرکت می کرد و این امر باعث علاقه او به مسائل مذهبی به خصوص ائمه اطهار(ع) شده بود.

هنگامی که وی قدم در دبستان ابتدایی آریا گذاشت با یکی از جنایات رژیم منفور پهلوی مواجهه شد؛ عوامل رژیم طاغوت برادر بزرگترش به نام احمد را که در پادگان مهاباد خدمت سربازی خود را می گذراند به قتل رساندند و با دسیسه و حقه بازی روی آن سرپوش گذاشتند. این حادثه ناگهانی تأثیر به سزایی در زندگی شهید گذاشت و باعث شد ایشان در راه مبارزه با طاغوت مصمم تر شود.

شهید حسن آبادی، ضمن گذراندن تحصیلات دوران راهنمایی در مدرسه شادلو با حوزه علمیه قم نیز ارتباط برقرار کرد و مجلات و کتاب های مذهبی آن عصر را از حوزه دریافت و مطالعه می کرد.

وی به تلاوت قرآن کریم نیز علاقه وافری داشت و چندین بار در مسابقات قرآنی شهرستان های بجنورد و نیز قم شرکت و مقامات مختلف کسب کرد. شهید با وجود این که رشته تحصیلی اش ریاضی فیزیک بود اما ادبیات را نیز دوست داشت به طوری که هنگام فرار شاه خائن از ایران قطعه شعری سرود که مصرع اول آن این گونه شروع می شود: «گریه کن ای شاه خائن گریه کن.» شهید پیش از انقلاب به خوبی امام(ره) را می شناخت و عاشق ایشان بود. به همین دلیل از اولین افرادی بودند که اعلامیه های امام(ره) را تکثیر و پخش می کرد. لذا چندین بار مورد تعقیب عوامل ساواک قرار گرفت، به طوری که برادرانش ایشان را هر روز در یک محل مخفی می کردند.

با علنی شدن انقلاب و برپایی تظاهرات و راه پیمایی، شهید حسن آبادی نیز وارد مرحله تازه ای از مبارزات شد و از ترتیب دهندگان و جهت دهندگان تظاهرات شد. در روز دوازدهم آذر ۱۳۵۷ مصادف با اول محرم در اوج تظاهرات و درگیری عوامل رژیم با مردم در میدان شهید بجنورد مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و خاطره اش جاودان باد

تنبیه پدر به جای فرزند

یکی دیگر از انقلابیون در خراسان شمالی می گوید: در آن زمان دانش آموز پایه سوم راهنمایی بودم به خوبی بیاد دارم جلسات بسیاری برگزار می شد افرادی که بزرگتر بودند گروه را هدایت و راهنمایی می کردند کوچکترها نیز بدون کم وکاست فرمایشات و برنامه ها را عملی می کردند در این بین همه یک هدف واحد داشتند گلایه ای نبود اگر هم بود برای بیشتر در صحنه حضور داشتند و فعالیت بیشتر بود.

با کوچکترین فرصت شروع به شعار دادن می کردیم این همبستگی مختص یک نفر، یک کلاس و یا یک مدرسه نبود به همین دلیل پس از ورود به کلاس درب مدارس قفل می شد چون رژیم شاهنشاهی از یکصدا شدن ما می ترسیدند اما بدون اعتنا به تنبیه و درب های بسته شروع به حرکت می کردیم، تصمیم بر این بود و هیچ چیز مانع از حضور گسترده مان نشود؛ قفل ها را می شکستیم و راهی خیابان ها می شدیم ناگفته نماند معلمان دلسوز و انقلابی نیز در این بین حامی ما بودند و کمکمان می کردند.

حسین حیدر پور تصریح می کند: به نشانه اعتراض در خیابان به نماز می ایستادیم به منظور اینکه این سرزمین پاک و مقدس است و جایی برای گناهکاران و ظالمان نیست این امر موجب شد تا افرادی که در گرو رژیم شاهنشاهی بودند به مغازه پدرم که دکان خواربار فروشی بود هجوم آورده و شیشه های آن را شکستند در کجای دنیا پدر را بجای فرزند تنبیه می کنند و با این تفکر که من دست از مبارزه بردارم.

اما این شیشه شکستن ها و تهدیدها موجب نشد که از خواسته خود پا پس بکشیم، بلکه به ما قدرت داد تا هرچه سریعتر و در هر شرایطی به پیروزی دست بیابیم که سرانجام در سال ۵۷ شربت شهادت نصیب افراد مخلص خداوند و کام بزرگ مردان و انقلابیون دیگر از پیروزی انقلاب شیرین شد.

استان خراسان شمالی در دوران به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی ۱۰ شهید گرانقدر را برای به بار نشستن این نهضت اسلامی تقدیم کرده است.
شهیدان"حسن حسن آبادی، منصور سیران حصاری، یزدان شیخ نژاد، حسین طایفه حیدر ، اسماعیل محمودی، علی تقویان، حسن رفیق، رمضانعلی خوش قامت، محمد عابدی شیروان و محمد فرهادی" نخستین آزادمردانی بودند که با نثار خون پاک خویش نخستین اخگرهای فروزنده ای بودند که بر جان شب طاغوت خنجر کشیدند.
این کبوتران عاشق آزادی، استقلال و عدالت در گرماگرم نهضت انقلاب در این خطه مردخیز، در راهپیمایی بر ضد رژیم ستمگر شاهنشاهی با تیرهای دژخیمان ظلم و جور بر آسمان چنگ انداختند و جان شیفته خود را فدای دین، آزادی و ارزشهایی کردند که انقلاب به واسطه احیای آنان شکل گرفت.

خراسان شمالی با جمعیت یک میلیون نفری در شمالشرق کشور واقع است که داری قومیت های چون کرد، لر، ترک، کرمانج، تات و فارس است به همین دلیل به سرزمین قومیت ها شهره است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha