حضرت محمد(ص) در دهمین روز از ماه مبارک رمضان اینگونه دعا کردند: اَللّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکلِینَ عَلَیک وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیک وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیک بِإِحْسَانِک یا غَایةَ الطَّالِبِین؛ خدایا مرا در این ماه از توکل کنندگان، و از رستگاران نزد خود، و از مقرّبان درگاهت قرار بده، به احسانت ای هدف جویندگان.
شاید این ضرب المثل را شنیده باشید که اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد. ممکن است حکایت ما هم گاهی مثل همین ضرب المثل باشد و به جای توکل به پروردگار، نگاهمان به دست مدیر و رئیس و صاحب کار است.
این داستان را به فروانروایی به نام اکبر نسبت می دهند که بسیار از خود راضی بود و برخی مربوط به عین الدوله می دانند. ویژگی اکبر این بود که وقتی اطرافیانش از او تعریف و تمجید میکردند، خیلی خوشحال میشد و بر خود میبالید. به همین دلیل همیشه افرادی به او خدمت میکردند که با چرب زبانی، او را خوشحال میکردند و میگفتند شما بهترین فرمانروای این سرزمین هستید و مانند شما وجود ندارد. در نزدیکی کاخ اکبر، فقرایی زندگی میکرند که همیشه در حال چاپلوسی و ستایش او بودند.
دو فقیر نابینا به نام های بشیر و قاسم از همین فقیران بودند که بشیر به دلیل آن که خود را پیش فرمانروا عزیزتر جلوه دهد همیشه میگفت اکبر بدهد ولی قاسم اصرار داشت که این جمله درست نیست و مرتب میگفت اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد. روزی پادشاه فرمان داد تا کمی طلا و جواهر داخل مرغی قرار دهند و آن را کباب کنند و به همراه برنج برای بشیر ارسال کنند. زمانی که غذا به دست بشیر رسید او از این موضوع اطلاعی نداشت و غذا را به قاسم فروخت.
قاسم وقتی به خانه رفت و غذا را باز کرد، طلا و جواهرات را دید، تعحب کرده و شکر خدا را به جا آورد. به دستور فروانروا هر روز مرغ بریان که داخلش پر از طلا و جواهر بود برای بشیر ارسال میکردند و بشیر نادان هم غذاها را به قیمت خیلی ارزان به قاسم میفروخت. یک روز اکبر از قصر خود بیرون آمد و در بین مردم قدم میزد. ناگهان صدای بشیر را شنید که میگوید اکبر بدهد و قاسم هم میگوید که اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد. به دستور فرمانروا، بشیر را به قصر آوردند. پادشاه با حالتی خشمگین به او گفت ای نمک نشناس! من هر روز برای تو غذایی میفرستم که داخلش طلا و جواهر است اما تو همچنان از من طلب کمک میکنی؟! ای مرد نادان، حق با دوستت قاسم است، من کی هستم که بدهم، خدای من بدهد. از آن روز به بعد هر کس که نیازی دارد و به جای توکل بر خدا به بندهاش رو میآورد این ضربالمثل را برایش استفاده میکنند.
توکل به معنای اعتماد انسان بر خدا در همه امور است که این واژه بیش از ۷۰ بار با مشتقاتش به کار رفته است. کلمه توکل از دیدگاه مفسران به معنای واگذاری (تفویض) امور به خدا و رضایت دادن به تدبیر الهی یا تکیه کردن در همه شئون گفتاری و کرداری بر خداست؛ در علم اخلاق به معنای دل بستن به حول و قوه الهی و بی اعتنایی به قدرت و توان خویش است؛ در عرفان اسلامی عبارت است از تن را به عبودیت وادار کردن و قلب را به ربوبیت الهی وابسته کردن و در روایات نیز توکل به نترسیدن از غیر خدا و نا امیدی از خلق و توجه به خدا و کنار گذاشتن همه قدرتها و در انتظار مقدر الهی بودن معنا شده است.
حضرت امام خمینی (ره) که نتیجه توکل را بینیازی و عزتنفس میشمارد، افراد متوکل را به سه گروه تقسیم می کند: اول گروهی که هرچند خدا را با زبان، متصرف در همه امور میدانند ولی قلباً به آن اعتقادی ندارند؛ ازاینرو در امور دنیوی فقط به اسباب و علل ظاهری توجه دارند و اعتمادی به فاعلیت خدا در این امور ندارد و این دسته خارج از مرتبه توکل قرار داراند.
گروه دوم کسانی هستند که با اعتماد به آیات و روایات و با تکیه بر برهان عقلی به این حقیقت اعتقاد دارند که قلمرو تصرف خداوند، تمام امور را در برمیگیرد، اما در مقام عمل قلبهایشان به اسباب ظاهری وابستگی دارد و به گستردگی تصرف خدا باور قلبی ندارند و دسته سوم کسانی هستند که تصرف حق در موجودات را پذیرفتهاند و این باور را به قلب خود رساندهاند. کاملترین افراد این دسته، گروهی هستند که با اسباب ظاهری هیچگونه دلبستگی ندارند و قلبشان به مقام ربوبی تعلق پیدا کرده است. به اعتقاد حضرت امام(ره) تا وقتی اعتقاد و ایمان قلبی به عمومیت تصرف خدا، برای انسان حاصل نشود، به کار بردن لفظ توکل برای او حقیقی نخواهد بود و به همین دلیل ایمان از ارکان توکل است.
آن دسته از افراد که تملق و تعریف بالادستان، کار هر روزشان شده یا هنگامی که کارشان در وزارتخانه و نهادی به کسی افتاده، می گویند اول خدا دوم شما و همچنین بسیاری از کسانی که برای باز شدن گره کارشان در راهروهای سازمان ها به دنبال آشنا و پارتی می گردند، خودشان بهتر از هر کسی می توانند بفهمند که به دنبال اکبر هستند یا خدای اکبر.
قبول کنیم که هنوز این سخن رسول خدا (ص) در جانمان رسوخ نکرده که فرمود اگر به شایستگی، بر خدای تعالی توکل کنید، روزی شما را میرساند، چنانچه مرغان را روزی میدهد که صبح، گرسنهاند و شب سیر؛ یا این روایت را که فرمود هر که از همه چیز بریده و به خدا بپیوندد، خدا تمام مخارج او را تامین می کند و از جایی که گمان نمیبرد، روزیاش را میدهد و هر که (از خدا بریده و) به دنیا بپیوندد، خدا او را به دنیا واگذار میکند.
نظر شما