هفته کارگر فرا رسید؛ هفتهای که گرامیداشت و تبریک آن به کارگران زحمتکش، شریف و تلاشگران عرصه کار و تولید کشورمان حق مطلب را به تنهایی ادا نمیکند.
گویا باید کلامی دلنشین بر زبان جاری یا خبری خوش داده شود تا خستگی را از تن این قشر نجیب و کم توقع درآورد.
کارگران را به واسطه کارشان میتوان شاهرگ نظامهای اقتصادی دنیا تلقی کرد چرا که در سدههای اخیر کارگران منشا تحولات عظیم و گسترده در تمام ابعاد در سطح جهان و در تمام عرصهها به خصوص سیاسی و اقتصادی بودند و هفته کار و کارگر تنها بهانهای است تا از زحمتکشان عرصه کار تجلیل شود. از قشری که تلاش آنها موجب ساختن فرداهاست.
چگونه می توان از کارگر و بازوان فعال آنها تجلیل کرد؟
کارگران زحمتکش ترین قشر جامعه هستند، انسان های شریفی که از حقوق و مزایای کمتری نسبت به دیگر اقشار جامعه برخوردارند. در توصیف کارگر همین بس که بگوییم؛ کارگر یعنی کسی که بیشترین زحمت را کشیده و حجم سنگینی از کارها را بر دوش دارد و در مقابل از حداقل مزایا برخوردار است.
در نگاه فرهنگ غنی و زندگیساز اسلام، "کار" با جهان هستی و همه موجودات ارتباط دارد. اهمیت کارگر از آنجاست که خلقت و در پی آن استمرار حیات نه تنها در زمین بلکه در منظومه شمسی با کار محقق می شود.
کارگران کارخانهها، واحدهای تولیدی و صنعتی، کارگران معادن و دیگر کارگران در تامین نیازهای جامعه به صورت کلان و در سطح کشور نقش اساسی دارند و از همین روست که ولی نعمت نام گرفتهاند و شایسته احترام و تکریم هستند.
این قشر، عزیز کرده خداوند متعال است به گونه ای که پیامبر اکرم(ص) بر دستان کارگر بوسه زد و فرمود؛ این دستی است که از آتش جهنم در امان است، ما نیز با الگوگیری از رسول مهربان خداوند و با تدبیر و برنامه ریزی دستان خسته کارگران را از زیر آسیاب سختی ها بیرون بیاوریم.
بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز مقام کارگر را ارج می نهند و در سخنانشان فرموده اند که" اختصاص یک روز به کارگران شاید به لحاظ تشریفات و تعظیم باشد والاّ هر روز، روز کارگری و کارگران است بلکه عالم از کار و کارگر تشکیل شده است. اینکه ما یک روز اختصاص بدهیم به کارگر، مثل این است که یک روز را اختصاص بدهیم به نور، یک روز را اختصاص بدهیم به خورشید. "
اما آیا تعیین تنها یک روز برای تقدیر از کارگران که جامعه ما بر دوش استوار اما خسته آنان قرار دارد، کافی است؟
وقت را غنیمت می شماریم و از مردان و کارگرانی می گوییم که در طول شبانه روز آنها را به چشم خود دیده ایم؛ آنها رفتگران زحمت کشی هستند که در کوچه و خیابان های شهر همواره با جاروی بلند در دست گام های به هم پیوسته دارند و این خش خش جارو و صدای آرام گام ها با کوچه های شهر آشنا است.
آنها نان بازویشان را می خورند، نان آفتاب خوردن هایشان را و نان کبودی دستانشان را از سردی بی رحم هوا در فصل زمستان، برای همه این قشر کارگران که برای کسب روزی حلال و اعتقاد به آموزه های دینی و عمل به وظایف انسانی و دینی خود، گرد و خاک را به جان خود می خرند تا مبادا دل خاکی خود را اسیر بی رحمی ها کنند ثابت شده است.
صبح های سرد و زمستانی اگر فقط چند قدم در کوچه و خیابان های شهر برداریم دستانی را می بینیم که آکنده از دستکش ولی باز میلرزند.
کار رفتگران سخت و طاقتفرساست، همه این را میدانیم و میگویند، اما تا در کنارشان نباشیم؛ معنای این سختی را درک نمی کنیم و تا یک شب زمستان از خانه گرم بیرون نیاییم و جاروکشیدن و جمعکردن زبالههای کنار خیابان را نبینیم، آنان را درک نمی کنیم.
اگر دمدمهای صبح که سرما استخوان را میسوزاند با آنها کنار پیت حلبیای که تکههای چوب در آن شعلهور است، ننشینیم و جرقههای آتش به سر و رویمان نپرد، عمق این کار طاقتفرسا را درک نمیکنیم!
این کارگران زحمتکش مردانی هستند با سرو صورت خاکی اما با دل های آبی که روزانه چندین کیلومتر راه را پیاده طی می کنند و چه زیبا جارویی که وسیله کار آنها است هنگام نظافت با حرکت دست هماهنگ است حتی قامت استوارشان با هر یک پلک زدن خم می شود.
به راستی این نارنجی پوشان صبح که از خواب بیدار می شوند به چه می اندیشند؛ اجاره خانه، کفش و یا پوشاکی برای پسرش، شهریه دخترش، مهمانی آخر هفته همه را در سر مرور می کند اما بعد از پایان کار تن رنجور و خسته را به خانه برده و با لبخند وارد می شود، گویی هیچ مشکلی ندارد در حالی که چهره چروکیده و موی سفید حکایت از مشکلات بیش از اینها را می دهد.
همان کارگری که جوانی اش را از دست داده تا چرخ های صنعت این کشور بچرخد، او که سالها دل تاریک معادن دور را کاویده تا گوهری بر انگشت نوعروسی بدرخشد، ظهر گرم تابستان کنار کوره، نان پخته تا سفره ای بی قوت نماند.
یا آن بانوی کارگری که صبح تا عصر پای چرخ خیاطی سوزن زده و دوخته تا جامه های رنگین به تن داشته باشیم و یا زن و مردهایی که دوشادوش یکدیگر در زیر نور خورشید همراه با کشاورزان کمر خم کرده تا محصول به بار نشسته را جمع آوری کنند و به دست مصرف کننده برسانند. اتاق های هتل ها را پاکیزه کرده با حسرت این که یک روز هم که شده در چنین مکانی بیاساید و یا کارگری که نفسش از حمل کیسه های سیمان و آهک تنگ شده تا ما سقفی امن بالای سر داشته باشیم.
کارگری که سال ها بر بلندای داربست ها در میان زمین و هوا معلق بوده تا دکل های بلند برق نور را به خانه های ما بیاورند.
آیا برای این همه تلاش تنها تعیین یک روز و برگزاری یک مراسم جشن کافی است؟
براستی گرمای تابستان و یا سرمای زمستان آنها را اذیت نمی کند آری آنها تمامی این موارد را به جان خسته خود می خرند که تا نانی حلال بر سر سفره خود و خانواده خود قرار دهند پس بوسه بردستان این عزیزان واجب و ستودنی است.
این بخشی از تلاش و زحمات بی وقفه جامعه کارگری است که به تحریر درآمده است که شاید توانسته باشم حقی که به گردن ما دارند را اینگونه ادا کرده باشیم؛ پس هر طلوع خورشید و سرآغاز زندگی بنام توست و به یاد زحماتت سر تعظیم فرود می آوریم.
نظر شما