به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، تصور کنید بین نجف و کربلا، داخل یک موکب نشسته اید و با چند جوان مشغول صحبت هستید. هر کدام از دری سخن می گویند و از مشکلات اقتصادی و سیاسی تا ازدواج جوانان و مسکن بیخانمانها سخن می گویند. برخی در گفت و گو ید طولایی دارند و زمین و زمان را به هم می دوزند و دست آخر هم هیچ چیزی نصیبشان نمی شود اما در موکب چادرملو در عمود ۲۵۳ همه جور زائری پیدا می شود. از زائر آذری و اصفهانی گرفته تا نظنزی و یزدی. البته نسبت یزدی ها بیشتر بود. شاید به خاطر این که برپاکنندگان این موکب اهل اردکان یزد هستند.
دو نوجوان درشت هیکل که مشغول استراحت بودند، توجهم را جلب کردند؛ به ویژه زمانی که پدربزرگشان با آنان شوخی می کرد و این دو نوجوان هم از خنده ریسه می رفتند. یکی از آن دو را به حرف گرفتم. نامش ابوالفضل بود و می گفت وزنش ۱۲۰ کیلو است و در کشتی حریف ندارد. اگرچه ابوالفضل شفیقی کلاس یازدهم را پشت سر می گذاشت ولی علاقه چندانی به درس و مدرسه نداشت و می گفت اهل درس خواندن نیست و دوست دارد مانند پدرش در حرفه فرش فروشی آن هم از نوع دستبافت کار کند.
ابوالفضل می گفت اصلیتش نطنزی است و نطنزی ها در کربلا هم موکب دارند ولی خانواده شفیقی اکنون در اراک یک شعبه فرش فروشی دارند و او به پدرش کمک می کند. پرسیدم تا حالا پیاده روی اربعین آمده ای که گفت دفعه سوم است که این مسیر را طی می کند. او هم از زیبایی های این پیاده روی گفت. مثلا می گفت یک سال که به پیاده روی بیایی، هر سال دوست داری بیایی. می گفت من معتاد شدم؛ معتاد این مسیر.
شفیقی از خوبی های مردم عراق هم گفت که چگونه خود را خادم زائران می دانند. مثلا در ایام اربعین وقتی بگویی زائرم، هر چه بگویی انجام می دهند. او یک شاهد مثال هم آورد و گفت کرایه تاکسی از مسجد کوفه تا اینجا یعنی عمود ۲۵۳ حدود ۱۵ دینار است ولی وقتی گفتم زائر هستم، ۱۰ دینار حساب کرد یا یک فروشنده، تسبیح ۱۲ دیناری را به قیمت هفت دینار داد.
بعد از برگزاری نماز جماعت و عزاداری، سفره ناهار برای زائران پهن شد و دوستان دیگری در این سفره پیدا کردم. رحمت الله مصطفایی مردی از رودسر که اتفاقا با یکی از همکارانم هم آشنا درآمد، درباره مشکلات سفر گفت؛ از بیمه زائران گرفته تا مشکلات سامانه سماح و تهیه دینار ولی وقتی درباره هر کدام توضیح می دادم که وضعیت کنونی چقدر نسبت به گذشته بهتر شده، قبول نمی کرد و دوباره حرف خودش را می زد. در این میان یک جوان خوش مرام که فهمید خبرنگار هستم و مشغول تهیه گزارش، تک مضرابی میان مصاحبه می آمد و خودی نشان می داد و اسباب خنده جمع را جور می کرد.
مهدی جباری که به همراه برادر و عموی خود به عراق آمده، قیافه خبرنگاران را به خود گرفت و گوشی موبایل را به دهان مصطفایی نزدیک کرد و با یک قیافه حق به جانب از او سوال می کرد. مصطفایی می گفت چرا بعد از این همه سال هنوز در مهران مشکل داریم و برخورد خوبی با زائران در این گرمای شدید صورت نمی گیرد که من نیز مشاهداتم را مبنی بر این که مشکلی وجود نداشت و به راحتی از مرز عبور کردیم را گفتم. جباری پابرهنه پرسید وسط مصاحبه و گفت «صحبت سه نفره است و من هم می خواهم نظر بدهم. مردم صدایم را می شنوند. ما از خسروی آمدیم که آنجا هم افتضاح بود...»
مصطفایی هم همین مسیر را ادامه داد و از وضعیت پایانه های مرزی گفت ولی جباری پاسخش را داد و گفت بازرسی گذرنامه ها یک کار منطقی است. چون ممکن است برخی افراد سوء استفاده کنند. شفیقی هم یک جمله گفت که این مسائل بیشتر از نظر امنیتی قابل توجه است. مصطفایی یک بحث اقتصادی را پیش کشید و از بی ارزش شدن پول ایران سخن گفت ولی یکی از زائران گفت همین دینارهایی که امسال زائران گرفتند، طلب های ایران بود که به همت دولت بازپرداخت شد و حالا دوباره به عراق برمی گردد و مشکلاتی از هر دو کشور را حل می کند.
جباری که نمی توانست ساکت بنشیند، خطاب به بنده گفت: شما الان صدای یک کشور هستید. صدا ضبط می شود. نظر شما درباره رئیسی چیست و خودش پاسخ داد رئیسی نسبت به قبلی ها، خدایی کار کرده است. مصطفایی هم در تکمیل صحبت جباری گفت روحانی آبروی هرچی روحانی بود را برد. ما عقد اخوت با کسی نبستیم. رئیسی را انتخاب کردیم تا مردم در آسایش باشند ولی می بینیم خیلی از مدیران قبلی در سازمان ها و نهادها ابقا شدند. جباری دوباره پرید وسط و رو به بنده کرد و گفت شما می توانید حرف یک ملت را به مسئولان دو کشور بزنید و من گفتم اگر بخواهید این حرف ها را به مسئولان دو کشور بزنیم باید همه اینها ترجمه هم بشود.
سرتان را درد نیاورم. این جمع چند نفره از مشکلات اینترنت و بسته های اینترنتی سخن گفتند تا مشکلات ازدواج و خانه دار شدن جوانان. وقتی مصطفایی از جباری پرسید که آیا ازدواج کرده یا نه، او گفت در شُرف عقد است ولی هنوز نامزد نکرده است. دست آخر هم معلوم شد، می خواهد همه را سر کار بگذارد و اینگونه گفت که دنبال دختری هستم تا نامزد کنم و مصطفایی گفت پس ۵۰درصد مشکل ازدواج شما حل شده است!
در نهایت از جباری خواستم چند تا حرف جدی هم بزند که قیافه حق به جانبی گرفت و در حالی که با گوشی خودش مصاحبه مرا به عنوان یک یادگاری ضبط می کرد، صحبت شهید سلیمانی را به میان کشید و گفت: حاج قاسم، انسان خیلی بزرگی بود. کاری به یپاده روی ندارم. حاج قاسم واقعا امیر و سردار دلهاست. ایشون جانش را برای ملت گذاشت و با تمام گروهک های تروریستی مبارزه کرد و این مسیر و عزت و احترامی که داریم را مدیون او هستیم.
مصطفایی هم که خودش جبهه های جنگ را درک کرده و خاطراتی از آن دوران دارد، درباره موفقیت های شهید سلیمانی در جبهه مقاومت به ویژه کشور عراق مانند تشکیل حشد الشعبی، چند جمله ای گفت. مثلا این که هنوز مردم مومن و میزبان عراقی از حاج قاسم صحبت می کنند و در خانه هایشان عکس حاج قاسم را همراه ابومهدی نصب می کنند و الان هم گوش به فرمان سردار قاآنی هستند.
سفر معنوی پیاده روی اربعین برای این جوانان هم قابل وصف نیست و هرچه می گویند از حاشیه های پیاده روی است ولی وقتی به مقصد می رسند، نمی دانند چگونه این سفر را برای دیگران تعریف کنند و اگرچه نمی توان مقایسه کرد ولی به قول معروف حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی.
نظر شما