انسان نمازگزار میداند که برای حرکت در صراط مستقیم و ماندن در ذیل رحمت الهی، نباید بایستد و تنبلی کند. او همواره تلاش میکند که نه تنها در صراط مستقیم بماند، بلکه با قدرت و سرعت در آن پیش رود. برای اینکه بدانیم از نظر قرآن، توحید همان صراط مستقیم است، به این آیات توجه کنید: «إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقیمٌ؛ یقینا خدا پروردگار من و پرودگار شماست، پس او را بپرستید. این است راه راست.» (سوره آلعمران، آیه ۵۱). «وَأَنِ ٱعْبُدُونی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقیمٌ؛ مرا بپرستید! این است راه راست.» (سوره یس، آیه ۶۱)
کسی که در مسیر توحید حرکت کند، یعنی در صراط مستقیم حرکت کرده است. دیدیم که آرامش، نعمت، شادی، خوشبینی، مثبتاندیشی، تلاش، خستگیناپذیری، مسئولیتپذیری، اخلاق نیکو و در نهایت، زندگی پاک و حیات طیبه، حاصل توحید است. به همین دلیل است که پیامبر اکرم در ابتدای دعوت به اسلام فرمودند «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» یعنی بگویید خداوند یکی است تا موفق و رستگار شوید.
این شعار، اولین و مهمترین شعار همۀ پیامبران بوده است. هدف انبیاء حرکت دادن جوامع انسانی به سوی توحید و ایجاد جوامعی بر اساس توحید است؛ جوامعی که در صورت به دست آوردن ایمان و تقوا میتوانند طعم خوشبختی را در دنیا و آخرت بچشند اما انسانها هیچگاه نتوانستند به طور کامل در خط پیامبران حرکت کنند و به جای توحید و تقوا، به سوی دنیا، دنیاطلبی و دنیاپرستی رفتند. در نتیجه بر اساس قوانین عالم، کمکم نعمتهایشان را از دست دادند و رو به ضعف و نابودی گذاشتند.
موفقیت یعنی «در راه بودن». زیرا در این دنیا «رسیدن» معنا ندارد. رسیدن به معنای ایست و توقف است و این مطلوب نیست. انسانِ ساکن و بدون تحرک، شاد و فعال و خوشحال نیست. به چند تعریف دیگر که روانشناسان در مورد موفقیت ارائه کردهاند، نگاه کنید:
- موفقیت، جریان مداومی است که درون آن، مشتاق و آرزومندِ توفیقهای بیشتری هستیم؛ در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است.
- موفقیت، پیش رفتن در مسیر است، نه رسیدن به نقطه پایان.
- کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن رازِ موفقیتِ واقعی است. زیرا اگر در این مسیر باشیم، با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد.
خداوند در قرآن، حضرت ابراهیم را اسطورۀ موفقیت معرفی میکند و رمز این موفقیت را موحّد بودن او میداند. در قرآن پنج بار تکرار شده که او از مشرکان نبوده است. حضرت ابراهیم نمونه، الگو و اولین معلم توحید برای بشریت است. برای اینکه ببینیم چرا خداوند او را به عنوان الگوی موفقیت مطرح میکند، مروری بر دستاوردهای زندگی او میکنیم:
او در زندگی، همواره در «صراط مستقیم» حرکت میکرد و هیچگاه از آن خارج نمیشد. همواره در مسیرِ رسیدن به هدف بود و در این راه، پشت سرهم به پیروزیهای مختلف میرسید. او مفتخر به ساخت خانۀ خدا شد؛ خانهای که هزاران سال به عنوان یکی از بزرگترین آیات خدا بر روی زمین، مورد توجه است.
ابراهیم را میتوان محبوبترین انسان در طول تاریخ دانست. زیرا اکنون حدود نیمی از انسانهای دنیا، پیرو ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) هستند. خداوند چنان مقام ابراهیم را بالا میبَرد که میفرماید «به حج بروید و مقام ابراهیم را محل نماز خود قرار دهید». گویا در حج، انسانها باید با یاد و خاطرﮤ ابراهیم، خدا را عبادت کنند.
بعد از حضرت ابراهیم، تمام پیامبران از نسل ایشان بودهاند. گویا خداوند آن قدر از شخصیت و نژاد ابراهیم راضی بوده که تمامی افتخارات بشر را که همان انبیاء هستند، از ذریۀ او قرار داده است؛ حتی پیامبرِ خاتم و ائمۀ معصومین. هرچند حضرت ابراهیم در طول عمرش همواره انسان ثروتمندی نبود اما انسان توانگری بود و این از ثروتمند بودن به مراتب بهتر است. بنابر گزارش قرآن، حضرت ابراهیم یک زندگی زیبا و مطلوبی در دنیا داشت و بهترین زندگیها را در آخرت دارد.(وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ. سوره نحل، آیه۱۲۲)
آیا کسی هست که دستاوردهایی بیش از آنچه آن بزرگمردِ تاریخ دارد، داشته باشد؟ آیا کسی هست که بعد از چهار هزار سال، همچنان بدون انقطاع، محبوبترین انسان در جهان باشد؟ او کسی است که خداوند زندگیاش را پرنعمت و زیبا میداند و به او لقب دوست (خلیل) خود را میدهد. او در آخرت هم از سروران اهل بهشت خواهد بود. همۀ این عظمت از کجا ناشی شد؟ از اینکه او همواره تسلیم خدا بود «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ ٱلْعَالَمِینَ» (سوره بقره، آیه ۱۳۱)
ما هم در نماز میخواهیم با گفتار و رفتارمان، خود را تسلیم خدا نشان دهیم. با رکوع و سجودمان به او بگوییم که ندای تو را از برگزیدگان بشریت و پیامبران راستین شنیدهایم. شنیدهایم که گفتهای «تسلیم شو» و اینک با تمام وجودمان، با گفتار و رفتارمان به تو نشان میدهیم که تسلیم تو هستیم. در مقابلِ تو سر بر خاک مینهیم تا بدانی که با تمام وجود بنده تو هستیم. وقتی فهمیدیم که بنده او هستیم، باید فقط از مسیری که او معیّن کرده است، حرکت کنیم و هیچکس و هیچچیز نباید ما را از آن راه خارج کند. در غیر این صورت، بنده دیگرانی جز خدا خواهیم بود، در خط دیگری حرکت میکنیم و به غیر خدا خدمت میکنیم.
اعتماد به نفس
برخی از علما اعتماد به نفس را تأیید نمیکنند؛ آن را مذموم میدانند و میگویند که باید به جای اعتماد به نفس، توکل بر خدا را جایگزین نمود اما آیا نمیشود این دو را با هم جمع کرد؟
برخی از علما اعتماد به نفس را تأیید نمیکنند؛ آن را مذموم میدانند و میگویند که باید به جای اعتماد به نفس، توکل بر خدا را جایگزین نمود اما آیا نمیشود این دو را با هم جمع کرد؟ کسانی هستند که هم اعتماد به نفس دارند و هم توکل به خدا. مثلِ کسی که ایمان داشته باشد، خدا او را مورد رحمت قرار میدهد یا آنکه در مسیر صراط مستقیم حرکت میکند و میداند که تمام جهانیان او را به سوی هدفش یاری میدهند؛ ایمان داشته باشد که هر مانعی در مسیرِ هدف او، با قدرت خدا برداشته میشود؛ ایمان داشته باشد که در کارهایش موفق میشود، حتی اگر به ظاهر شکست بخورد؛ اعتقاد داشته باشد که خدا تمامی ابزارهای رسیدن به اهدافش را به او میدهد. چنین شخصی، هم اعتماد به نفس دارد و هم توکل بر خداوند. گویی او از این جهت اعتماد به نفس دارد، که میداند خدا همراه اوست.
خداوند حضرت موسی را برای هدایت فرعون فرستاد. فرعون قدرتمندترین انسان روی زمین بود. برای رویارویی با او باید شخصی فرستاده میشد که بتواند با اعتماد به نفس کامل، در مقابل شوکت و جبروت دربار فرعون بایستد و سخن بگوید. هنگامی که حضرت موسی این مأموریت بزرگ را گرفت، در خود، اعتماد به نفس لازم را نمیدید. بنابراین برای ایجاد آن، چند خواسته از خداوند داشت. یکی اینکه به او شرح صدر یا قدرتِ درونی فراوان بدهد. دیگر آنکه به او بیانی شیوا عطا کرده و یک یار و وزیر توانمند، مانند هارون (برادرش) را با او همراه کند. در آخر خدا برای اینکه او را کاملا مطمئن کند، به او گفت که «من با تو هستم و همهچیز را میبینم و میشنوم». حضرت موسی آنقدر این همراهی را با شفافیت درک کرد که در خطرات بزرگ، با اعتقادی آرامشبخش میگفت «خداوند با من است و مرا هدایت میکند و دشمنان نمیتوانند موفق شوند». البته این سخن، حقیقت داشت و خدا او را یاری میکرد.
به این ترتیب از انسانی که به نظر خودش دارای کمبودهایی برای رسیدن به هدفی تقریبا دست نیافتنی بود، انسانی قوی و با اعتماد به نفس کامل ساخته شد. کسی که توانست کاری غیرممکن را ممکن کند. خدا این داستان را در قرآن بیان میکند تا ما انسانها بدانیم که با اتّکا به او، صبر، درخواست از او و حرکت در مسیر درست، میتوانیم به همه چیز حتی از بین بردن قدرتمندترین ظالم جهان برسیم.
باید نقایص خود را با صبر و بردباری و درخواست از خدا و نیز با تلاش و کوشش برطرف کنیم. به خود بقبولانیم که رحمت خدا بر سر ما هستبزرگترین آرزوی بعضی افراد در دوران پیش از اسلام، نهایتا تسلط بر قبیلۀ همسایه بود. در آن زمان، شغل برخی فقط راهزنی و غارت بود. در مجموع انسانهای آن زمان در جهالت و بدبختی زندگی میکردند. همین انسانها در سایۀ آموزش توحید و به دست آوردن اعتماد به نفس و روشهای جلب رحمت خدا، در مدت کوتاهی بر نیمی از جهان مسلط شدند و فرهنگ و حتی زبان خود را در جهان گسترش دادند.
باید نقایص خود را با صبر و بردباری و درخواست از خدا و نیز با تلاش و کوشش برطرف کنیم. به خود بقبولانیم که رحمت خدا بر سر ما هست و آن را احساس کنیم. اهدافمان را به خدا عرضه کنیم و از او ابزار رسیدن به آنها را بخواهیم. ابزار را کمکم به دست آوریم. بدانیم که اگر نقص دیگری باشد، در سایۀ رحمت خدا برطرف میشود. باید دست به کار شویم. در مسیر که بیافتیم، میدانیم بر طبق قوانین توحیدی، مورد حمایت همۀ عالم قرار میگیریم و تمام قوانین و قدرتهای عالم، ما را در جهت حرکتِ صحیح یاری میدهند. آیا کسی که حمایت تمام عالم را دارد، لحظهای در موفق بودن شک میکند؟ آیا اعتماد به نفسش را از دست میدهد؟ نفسی که مورد رحمت قرار گیرد، قابل اعتماد خواهد بود.
نظر شما