به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، این گزارش به بررسی مبارزه دو شخصیت مشروطهخواه اشاره دارد که نقش محوری در مبارزه با فتح تبریز به دست نیروهای شاه داشتند: باقرخان و ستارخان.
حمله سلطنتطلبان به مجلس
نزاع ممتد بین محمدعلی شاه قاجار و مجلس شورای ملی در سالهای ۱۲۸۶ و ۱۲۸۷ باعث شد محمدعلی شاه در ۹ خرداد ۱۲۸۷ با یک اعلامیه که از طریق تلگراف در تمام کشور پخش شد به مشروطه خواهان حمله کند و آنها را سبب تزلزل ملت و حکومت بنامد.
کمتر از یک ماه بعد یعنی در روز دوم تیرماه ، شاه به لیاخوف فرمانده بریگارد قزاق دستور داد مجلس را به توپ ببندد. علاوه بر این، دفاتر احزاب و روزنامههای مشروطهخواه و منازل سران مشروطه مورد هجوم جمعیتی که خود را وفادار به شاه میخواندند قرار گرفت و غارت شد. مجلس نیز منحل و لیاخوف روسی فرماندار نظامی تهران شد.
با سلطه مجدد دولت کودتا، علاوه بر تهران در برخی شهرهای دیگر از جمله انزلی و اردبیل، چهرههای مشروطهخواه تحت تعقیب قرار گرفتند و عده بسیاری از آنها بازداشت، شکنجه یا اعدام شدند.
وعده سرخرمن محمدعلی شاه
برخی از مشروطه خواهان نیز یا مخفی شدند، یا به کشورهای دیگر فرار کردند و یا به سفارتخانههای خارجی پناه بردند. این جنایات در حالی رخ میداد که محمدعلی شاه گفت به مشروطه وفادار است و وعده بازگشایی مجدد مجلس مشروطه را تا ۳ ماه آینده داد.
با این وجود تبریز تسلیم نیروهای سلطنتطلب نشد و نیروهای موسوم به مجاهدان مشروطهخواه از آن شهر دفاع کردند. این مبارزه باعث مقاومت شهرهایی از جمله بوشهر، بندرعباس، کرمانشاه و مشهد در مقابل نیروهای محمدعلی شاه شد.
دفاع مجاهدین تبریزی به رهبری ستارخان و باقرخان انجام شد.
بنای مشروطهخواه
باقرخان بنّا بود. او در سال ۱۲۴۰ شمسی در تبریز به دنیا آمد و در سال ۱۲۹۵ شمسی در قصرشیرین از دنیا رفت.
باقرخان در جریان محاصره تبریز توسط قوای محمدعلی شاه، به دستور انجمن ایالتی و ولایتی و به همراه ستارخان، به جنگ با قشون دولتی پرداخت. او ریاست مجاهدین در محله خیابان تبریز را بر دوش گرفته بود.
او و ستارخان توانستند رشته امور در تبریز را در دست بگیرند و طرفداران شاه و مرتجعین که در شبکهای با نام انجمن اسلامیه گرد هم آمده بودند را مجبور به ترک شهر کنند.
رقابت با ستارخان
با این وجود عینالدوله که از طرف شاه برای سرکوب قیام تبریز آمده و شهر را در محاصره قرار داده بود نبردی خونین را با مشروطه خواهان آغاز کرد. باقرخان رشادت بینظیری را از خود نشان داد و حتی به اولتیماتوم روس و انگلستان توجهی نکرد و به مبارزه با عینالدوله ادامه داد.
پس از پیروزی مجاهدین، مجلس دوباره تشکیل شده ملی، به او لقب سالارملی داد. اما تبریز این بار توسط روسها اشغال شد و ستارخان و باقرخان راهی تهران شدند.
قتل توسط راهزنان
او با ستارخان رقابت داشت و به طعنه میگفت: مرد آن نیست که در امیرخیز جنگ کند. مرد منم که در ساری داغ با قشون دولتی جنگ کردهام.
باقرخان در آبان ۱۲۹۵ حین سفری در نزدیکی قصرشیرین مورد هجوم راهزنانی که به قصد دزدیدن اموال به او و یاران و همراهانش حمله کردند قرار گرفت. سردسته این راهزنان فردی به نام محمدامین طالبانی کرد بود که باقرخان و ۱۸ همراهش را به قتل رساند.
ستارخان که بود؟
ستارخان سال ۱۲۴۵ شمسی در ارسباران به دنیا آمد. پدرش پارچهفروش بود. برادر ارشدش در پی پناهدادن به شخصی با نام قاچاق فرهاد که از مخالفین قاجار و تحت تعقیب بود، اعدام شد. همین باعث نفرت او از خاندان قاجاریه شد.
خانواده ستارخان بعد از مرگ برادر به تبریز مهاجرت کرد و او در جمله لوطیان این شهر درآمد.
گرفتن از ثروتمندان و بخشیدن به فقرا
مدتی بعد وارد خدمت ژاندارمری شد و حفاظت از راه مرند و خوی به وی سپرده شد. ستار مورد توجه ولیعهد(مظفرالدین میرزا) قرار گرفت و لقب خان به او داده شد. طولی نکشید که به عادت لوطیگریاش برای دفاع از مظلومین مورد غضب مأمورین شاه قرار گرفت و از شهر گریخت. مدتی عیاری پیشه کرد و بهزور اموال ثروتمندان را می گرفت و به فقرا می بخشید.
سپس با وساطت بزرگان نزد ولیعهد به تبریز برگشت و دلالی اسب پیشه کرد. با وجود عیاری اما بهدرستی و امانتداری در تبریز زبانزد بود. او پس از به توپ بستن مجلس، لباس رزم به تن کرد و در مقابل نیروهای شاه که به آذربایجان گسیل شده بودند ایستاد و مردم را نیز به این کار فراخواند.
خاک میخوریم و خاک نمیدهیم
محاصره تبریز، سنگین بود و گفته میشود بیش از ۳۵ هزار سرباز حکومت در آن شرکت داشتند. این محاصره نزدیک یک سال به طول انجامید و عینالدوله مانع رسیدن آذوقه به مردم تبریز و مجاهدین شد. مردم از شدت گرسنگی به خوردن یونجه و خاک روی آوردند. معروف است ستارخان گفته است که من هیچوقت گریه نمیکردم چون اگر اشک میریختم، آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایرانزمین میخورَد اما در مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشک ریختم. حدود ۹ ماه بود که تحتفشار بودیم؛ بدون غذا، بدون لباس. از قرارگاه آمدم بیرون؛ چشمم به یک زن افتاد با یک بچه در بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهاردستوپا رفت بهطرف بوته و علف. علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشهها را خوردن. با خودم گفتم الان مادر آن بچه به من فحش میدهد و میگوید که لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخت. اما مادر کودک جلو آمد و بچهاش رو بغل کرد و گفت: عیبی ندارد فرزندم. خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم. آنجا بود که اشکم درآمد.
تبدیلشدن به چهرهای بینالمللی
مقاومت ستارخان و باقرخان در مقابل فشارهای عینالدوله، نام ستارخان را بر سرزبانها انداخت طوری که شهرت او به خارج از مرزها رسید و با کمک نیروهای مشروطهخواه در تبعید، نشریات اروپایی به درج مبارزات او پرداختند.
ستارخان طرفداری تعدادی از مراجع تقلید شیعه از جمله آخوند خراسانی و ثقةالاسلام را پشت سرخود داشت. سرانجام قوای روسیه با موافقت انگلستان و محمدعلی شاه قاجار وارد ایران شدند و به سمت تبریز حرکت کردند.
ستارخان و مجاهدین که از تجاوز بیگانه بهشدت ناراحت بودند تلگرافی با این مضمون برای شاه فرستادند: شاه بهجای پدر و توده بهجای فرزندان است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گذارند. ما هر چه میخواستیم از آن درمیگذریم و شهر را به اعلیحضرت میسپاریم. هر رفتاری که با ما میخواهند بکنند و اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران بازنماند.
پناهندگی
شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد اما روسها وارد تبریز شدند. ستارخان زیر بار حضور نیروهای روسی در خاک ایران نشد و به کنسولگری عثمانی در تبریز پناهنده شد.
آمده است ستارخان به سرکنسول روس که میخواست پرچم روس را به سردر خانه ستارخان زند و او را در حمایت دولت روس قرار دهد گفت: جناب کنسول! من میخواهم هفت دولت زیر سایه بیرق ایران باشد، شما میخواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!
زندهباد باقرخان زندهباد ستارخان
بعد از این اتفاقات ستارخان و باقرخان تصمیم به مهاجرت به تهران را گرفتند. در راه با استقبال شدید مردم روبرو شدند و شعارهای زندهباد ستارخان و زندهباد باقرخان شنیدند. در تهران نیز استقبال عظیمی از آنها انجام شد.
اما پس از ترور سید عبدالله بهبهانی مجلس شورای ملی طرحی را تصویب کرد که همه باید سلاحهای خود را تحویل دهند. ستارخان و یارانش از این امر امتناع کردند. عده دیگری از مجاهدین هم که با تحویل سلاحهای خود مخالف بودند به قوای ستارخان پیوستند.
صفآرایی مشروطه خواهان مقابل یکدیگر
دولت مشروطه این امتناع را برنتابید و پیامی هشدارآمیز برای ستارخان فرستاد.
سرانجام شانزدهم مرداد ۱۲۸۹، سه هزار نیروی مسلح دولت مشروطه به فرماندهی یپرم خان یار قدیمی ستارخان، نیروهای او در باغ اتابک را محاصره کردند. قوای دولتی که مجهز به توپ و پانصد مسلسل شصت تیر بودند در ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از نیروهای ستارخان را کشتند. ستارخان نیز درحالیکه راه پشتبام را پیش گرفته بود با دو گلوله از ناحیه پا مجروح شد.
قوای دولتی او را دستگیر کردند. نیروهای ستارخان نیز اسلحهها را زمین گذاشتند.
ستارخان که از مشروطیت کنار گذاشته و منزوی شده بود ۴ سال بعد در تهران درگذشت.
نظر شما