در یکی از جلسات گفتگو با مشاوران که شخصی انتقاد کلی به یادداشت ها و شیوۀ آن داشت، گفت «شما راه درستی نمیروید. مردم دنبال این نیستند که نیروی درونیشان را افزایش دهند، بعد ضمیر ناخودآگاه را تربیت کنند، بعد هدف تعیین کنند، بعد برای هدف تلاش کنند و بعد ... تا در نهایت به آرزوهایشان برسند. این را که همه میدانند. مردم به دنبال میانبُرها هستند. شما بین مردم بروید و ببینید آنها دنبال چه هستند. نوشته ها و کتابهای پرفروش، کتابهایی هستند که نسخههای چند خطی برای رسیدن به هدف ارائه میکنند. شما باید بگویید چه نمازی بخوانیم که سریع به مقصد برسیم؟ چه ذکری بگوییم که ما را به هدف برساند؟ باید راههایی را به افراد یاد بدهید که بدون زحمت و در کوتاهترین زمان، مردم را به خواستههایشان برساند وگرنه فایدۀ کتاب یا نوشته شما چیست؟ این نوشته و کتاب با سایر کتابهایی که مردم را نصیحت میکنند، چه تفاوتی دارد؟ برخی از کتابهای قدیمی پر از دعاهای کوتاه و بلند است که اگر آنها را طبق دستور بخوانیم، بسیاری از مشکلات رفع میشود و مردم آنها را میخواهند.»
وقتی اینها را میگفت، یاد مثال استادم افتادم. او میگفت «یکی از دلایلی که آدم از بهشت بیرون شد و از آنهمه نعمت محروم ماند، این بود که او برای رسیدن به آرزوهایش به دنبال میانبر بود. شیطان میدانست که آدم، عجول است و از همین نقطۀ ضعف او استفاده کرد. به او گفت که رسیدن به جاودانگی و خوشبختی، به راحتیِ خوردنِ میوۀ این درخت است. آدم ساخته شده بود که جاودانه باشد. قرار بود از فرشتگان بالاتر باشد اما باید صبر میکرد و زحمت میکشید. قطعا رسیدن به چنین اهدافی، با خوردن یک میوه، میسّر نمیشود. برای رسیدن به اهداف در این دنیا باید برنامهریزی دقیقی انجام داد؛ تنبلی را کنار گذاشت و از طریق ابزار و قوانین موجود، به هدف نزدیک شد.»
شاید بپرسید پس چگونه مریضیهای لاعلاج، با خوردن نباتِ دعاخوانده یا چیزهایی شبیه به آن درمان میشوند؟ فکر کنم وارد بحث مهمی شده ایم. گرچه این بحث طولانی است و در این یادداشت ها نمیگنجد اما بهتر است کمی توضیح دهم. نبات دعاخوانده یا هرچیزی که موجب پیوند انسان با خدا شود، باعث افزایش قدرت درونی میشود، پس تأثیر خودش را دارد اما برای تأثیر درست، نیاز به شرایط خاصی دارد وگرنه کار نمیکند. کسی که نبات دعاخوانده خورده و به آن اعتقاد دارد، بهتر میتواند با مرضها مقابله کند و در برابرشان پیروز شود. دقت کنید! وقتی سراغ اینطور چیزها میروید، شخص ارائه کننده میگوید «اگر اعتقاد کامل نداشته باشید، تأثیر نمیکند». این مسئله در همۀ موارد اینچنینی مثل نبات، دعا، انرژیدرمانی و مانند آن وجود دارد. بعضیها هم تأکید میکنند که در کنار استفاده از این چیزها، روشهای معمولیِ درمان را هم پیگیری کنید.
یادم هست وقتی بچه بودم، مادرم شبهای قدر جوشن کبیر میخواند و در هر بند، به یک قندان پر از قند فوت میکرد. این قندها برای ما خیلی ارزشمند بود؛ زیرا مادر به آنها دعا خوانده بود. مادرم این قندها را که تعدادشان محدود بود، در جای مطمئنی مخفی میکرد. وقتی مریض میشدم، در میان تب ۴۰ درجه، مادرم یک حبه از همان قندها را در آب حل میکرد، دوباره به آن آب، دعا میخواند و به من میخورانید. وقتی آب را فرو میدادم، انگار روحیهام چند برابر میشد.
مادرم میگفت «قند دعا خوانده خوردهای. دیگر نترس! زود خوب میشوی». بقیۀ خانواده هم طوری به من نگاه میکردند که انگار دوای بسیار مؤثری خوردهام. گویی از گنجینۀ ارزشمند خانواده، برای من هزینه شده بود. پس زمان آن رسیده بود که دیگر از بستر مریضی برخیزم. همین انتظارِ دیگران از اینکه باید خوب شوم، اعتقاد خودم و از همه مهمتر، اینکه یکی از چندین حبه قند دعا خوانده را به من داده بودند، روحیهام را برای مبارزه با بیماری چند برابر میکرد. انتظار داشتم هر لحظه بهتر شوم. روحیۀ مضاعف من، محبتهای مادر و پدرم، پاشویهها و البته نسخۀ پزشک، همه با هم ابزاری بودند که خدا برای خوب شدنم قرار داده بود.
بعضی افراد برای رفع خطرات به طرز نادرستی به انواع دعانوشتهها متوسل میشوند و فکر میکنند اینها از ائمه به ما رسیده و حتما مشکلگشا هستند
اما بعضیها برای رفع خطرات و پیروزی در کار و کارزار، به طرز نادرستی به انواع دعانوشتهها و دستنویسها متوسل میشوند و فکر میکنند اینها از ائمه به ما رسیده و حتما مشکلگشا هستند. بسیاری از افراد به همین امید، در کارشان تنبلی یا بیتدبیری میکنند و البته نهایتا در آن کار شکست میخورند. آن وقت، آن شکست را به گردن خدا و پیغمبر میاندازند.
داستان جنگ احد را حتما شنیدهاید. در این جنگ، لشکرِ حقِ مطلق در برابر لشکرِ باطلِ مطلق ایستاده بود. در میان سپاه حق، پیامبر خاتم، حضرت علی، حمزه و بسیاری خوبان بودند. حتما دعای حضرت زهرا و زنان پاک مدینه نیز همراه آنها بود. دقت میکنید؟! خودِ آنها در آن معرکه بودند، نه اینکه دعایی به نقل از آنها همراه مسلمانان باشد. قطعا هم پیامبر اکرم، هم امیرمومنان و حضرت زهرا و هم اصحاب باوفای پیامبر، شبهای قبل و همان روز دعا کرده بودند که در آن جنگ پیروز شوند اما جنگ آنطور که میخواستند، پیش نرفت؛ عموی پیامبر و بسیاری عزیزان دیگر در این جنگ شهید شدند و در نهایت نیز شکست خوردند. پس چرا وجود این بزرگان، دعای آنان و دعای حضرت زهرا کاری نکرد؟ شاید بگویید صلاحشان اینگونه بوده! اما پیش از هر توجیه دیگر، باید بدانیم قرآن به صراحت اعلام میکند که مسلمانان قرار بود پیروز شوند و همهچیز برای پیروزی فراهم بود ولی آنها سستی کردند؛ فرمان صریح پیامبر را نشنیده گرفتند و برای پیروزی عجله کردند. نتیجۀ طبیعی اینها در قانون هستی، شکست است.(سوره آل عمران، آیه۱۵۲)
خدا قوانینی را در عالم قرار داده است. اگر ما به او احترام میگذاریم، باید به عنوان یک مسلمان، بیش از هرکس دیگری، به قوانینی که به خواست او در عالم گذاشته شده نیز احترام بگذاریم. معنای تسلیم شدن در مقابل خدای عالم، همین است. فرض کنید پدرتان قانونی در خانه گذاشته است. اگر آن قانون را نادیده بگیرید و به آن بیاحترامی کنید، یعنی به پدرتان بیاحترامی کردهاید. او اینطور از رفتار شما تلقی میکند که برای حرف او و خودِ او ارزش قائل نیستید. بیاحترامی به این قوانین و «مشیت الهی» در حکم بیاحترامی به قانونگذار آن است. مثلا قانون خدا در جنگ این است کسی پیروز میشود که نه تنها انگیزه، شجاعت، حقطلبی و نیروی درونی قدرتمند داشته باشد، بلکه از دشمن بیشتر تلاش کند و برای به دست آوردن پیروزی، صبر کند. این مشیت خدا در جهان است.
به وضعیت دنیا نگاه کنید! به نظر شما چه کشورهایی بیشتر پیشرفت میکنند؟ کشورهایی که به قوانین عالم اعم از فیزیک، شیمی، قوانین مربوط به انسان و جامعه، محیط زیست و اقتصاد بیشتر احترام میگذارند یا آنهایی که به این آیات و مشیتهای الهی بیاحترامی میکنند و به جای آنها به تنبلی و استفاده از نیروهای عجیب و غریب و خرافات رو میآورند؟ کدامشان به خواستههایشان میرسند و کدام نمیرسند؟ مسلمانان در جنگ احد نیروهای معنوی قدرتمندی در اختیار داشتند. اگر آنها از نیروهای مادی هم به اندازﮤ دشمن استفاده میکردند، حتما پیروز میشدند. زیرا آنها متکی به نیروهای معنویای بودند که دشمن از آنها بهرهای نداشت.
شیطان هنوز هم قسم میخورَد که اگر میخواهید به آرزویتان برسید، راههای سخت را رها کنید و به قوانینی که خدا در دنیا گذاشته است عمل نکنید
شیطان هنوز هم قسم میخورَد که اگر میخواهید به آرزویتان برسید، راههای سخت را رها کنید و به قوانینی که خدا در دنیا گذاشته است عمل نکنید. برای حضرت آدم در آن بهشت اولیه، قانون این بود که از میوۀ درخت مشخصی نخورَد و برای ما این است که دروغ نگوییم، به عهدمان وفا کنیم، مال دیگران را نخوریم و برای انجام کارها، از راههای علمی و درست وارد شویم. هر قانون علمی، یک آیت خدا و یک دستور الهی به طبیعت است. طبیعت نیز هیچگاه از آن سرپیچی نخواهد کرد و با تمام توان، این دستور را اجرا خواهد کرد.
کسی جلودار قوانین الهی نیست، حتی اگر در مقابل این قانونها، لشکر نبی و ولی خدا باشد. البته هرگاه خدا بخواهد، ممکن است طبیعت، اجرای دستورات را متوقف کند. آتش همیشه میسوزاند، مگر اینکه خداوند امر کند که همین آتش بر حضرت ابراهیم سرد و سلامت شود یا خدا اذن دهد که پیامبری معجزهای انجام دهد. اینها در حد معجزات است و ربطی به ما ندارد. بعضی معتقدند که همین معجزهها هم از یک سری قوانین الهی پیروی میکند، فقط ما نمیتوانیم از آنها سر در بیاوریم. به هر حال در حوزۀ عملکرد ما، قوانین مادی، امر خدا هستند و ما باید به آنها احترام بگذاریم.
ممکن است بگویید ما برخی قوانین را نمیدانیم و ممکن است هنوز کشف نشده باشند. مسلمانان در سدههای اول به دلیل اینکه طبیعت را آیات خدا میدانستند و به دستور قرآن در آن تفکر میکردند، به بسیاری از قوانین عالم پی برده بودند و به آن احترام میگذاشتند اما کمکم خرافه و حدس و گمان جای آنها را گرفت. ما موظف هستیم از چیزهایی که یقینی نیستند و دلیل کافی برای درست بودن ندارند، دوری کنیم و درعوض، در جهت کسب علم و دانشِ بیشتر، تلاش کنیم و از مشاورﮤ افراد داناتر استفاده کنیم.
البته فرد مسلمان، همیشه میداند که برخی قوانین از دید انسانها پنهان هستند و انسان قادر به فهم آنها نیست. ایمان به غیب، از ارکان اسلام و تسلیم است. برخی از قوانین، ماورای طبیعت است و دسترسی به آنها امکان ندارد. همین که ما به آنچه میتوانیم و میدانیم یا میتوانیم بدانیم، عمل کنیم، خداوند بقیه را اگر بخواهد، کفایت خواهد کرد. خدا وعده داده است تا کسانی را که در راه درست حرکت میکنند و تمام مقدمات پیروزی را فراهم میکنند، هدایت و راهنمایی کند. البته این در صورتی است که آن شخص، در آن زمان و مکان، تحت امتحان الهی یا بلاهای خودساخته قرار نگرفته باشد. مسئلۀ میانبرها مطلبی طولانی است و در اینجا بیش از این مجال پرداختن به آن نیست.
راهی سخت امّا نزدیک
اگر هنوز از مطالبی که عنوان شد، متقاعد نشده اید، میخواهم بگویم برای آنها که دوست دارند زودتر به یک نماز تأثیرگذار برسند، یک میانبر وجود دارد! یکی از نعمتهایی که خدا به ما میدهد، انداختنِ ما در سختیهاست! تعجب نکنید! هنگامی که ما دچار یک گرفتاری میشویم، به خصوص در مواقعی که همان ابتدا نمیتوانیم از پسِ آن بربیاییم، اتفاق عجیبی برایمان میافتد. حتما شما هم این تجربه را داشتهاید که در این لحظات، غرور و تکبرتان درهم میشکند و از یک توهّم بزرگ بیرون میآیید؛ از این توهّم که «من چه انسان باشکوه و دانایی هستم. چقدر قدرتمند و توانا هستم. همهچیز را میدانم و هر کاری بخواهم میتوانم انجام دهم».
اگر از این توهم خارج شوید، احساس نیازتان به حد اعلی میرسد. خودتان را محتاج یک تکیهگاه قدرتمند مییابید و راهی جز روکردن به خدا و درد دل خالصانه با او نمیبینید. با تمام وجود لمس میکنید که دیگر از دست کسی کاری ساخته نیست و امیدتان از همه ناامید میشود. در این شرایط، راحتتر به سوی نماز و دعا متمایل میشوید و کیفیت و کمّیت نمازتان نیز بالا میرود. با تمام وجود از آنها کمک میگیرید تا گرفتاریتان رفع شود. گاهی هم ممکن است به نذرِ نماز اول وقت یا نماز شب متوسل شوید. اتفاقی که معمولا در این مواقع میافتد، آن است که اگر انسان در خواستهاش خالص باشد و صبر و استقامت داشته باشد، شاهد کمک و مهربانی خدا خواهد بود.
اگر قدر این لحظهها را بدانیم و آن حال و هوای خوب و دلپذیر را در خودمان حفظ کنیم و اگر بلافاصله پس از بیرون آمدن از مصیبت و گرفتاری، یادمان نرود که این توکل به خدا و کمک گرفتن از نماز بود که ما را نجات داد و نه تدبیر و هوشمندی خودمان!، در این صورت خیلی زودتر از حالتها و موقعیتهای معمولی به خشوع نزدیک میشویم و پیمودنِ مراحل برای رسیدن به انگیزه و حرکت در ما سریعتر اتفاق میافتد. این شکستها اشتیاق رسیدن را در ما افزایش میدهد و مانند فنری که در درونمان جمع میشود، آماده برای رها شدن و پریدن میشویم. در این حالت وقتی رحمت خدا را درک میکنیم، با سرعت بیشتری به سوی موفقیت حرکت میکنیم.
این میانبُری است که خدا جلوی پای انسانها قرار داده و ما با استفاده از آن میتوانیم هرچه زودتر به یک نماز کاربردی برسیم و با درگیر کردن احساساتمان در نماز، مسیر موفقیت را برای خود هموار کنیم. پس اگر در شرایط سختی هستید، بهتر است همین حالا شروع کنید و از آن استفاده کنید و اگر تا به حال این تجربه را نداشتهاید، یک کار مهم و خداپسندانه را آغاز کنید. سعی کنید حق را در جایی برپا کنید یا جلوی یک ظالم را بگیرید. آن وقت خواهید دید که لشکر شیطان و شیطانصفتان چه مشکلاتی را در راه شما ایجاد میکنند. وقتی مشکلات را دیدید، به نماز رو کنید و با پایداری به جنگ آنها بروید. آنگاه خواهید دید که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».
نظر شما